تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,357 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,304 |
ماجراهای آقای خوشخیال | ||
پوپک | ||
دوره 26، شماره 303، مهر 1398، صفحه 10-11 | ||
نوع مقاله: خنده منده | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2019.70908 | ||
تاریخ دریافت: 18 شهریور 1400، تاریخ پذیرش: 18 شهریور 1400 | ||
اصل مقاله | ||
ماجراهای آقای خوشخیال
سیدناصر هاشمی
فصل درس و مدرسه آقای خوشخیال گفت: «هفتهی بعد مدرسهها باز میشود و باید از الآن آماده باشید.» ناگهان پسر آقای خوشخیال توپش را برداشت و گفت: «پس من میروم فوتبال تا برای زنگ ورزش آماده شوم.» *** آقای خوشخیال به بچههایش گفت: «فردا مدرسهها باز میشود. چندتا سؤال میپرسم ببینم چهقدر برای مدرسه آماده هستید؟ خُب، در سال ۳۲۰ چه اتفاقی افتاد؟» پسر جواب داد: «فردوسی به دنیا آمد.» آقای خوشخیال گفت: «آفرین. حالا در سال۳۲۵ چه اتفاقی افتاد؟» دخترش جواب داد: «من میدانم، فردوسی پنج ساله شد.» *** معلم: «امروز روز اول مدرسه است، بعدازظهر که رفتید خونه باید چه کار کنید؟» پسر آقای خوشخیال: «آقا اجازه، استراحت کنیم تا خستگی تابستان از تنمان برود.» *** نزدیک مهر، آقای خوشخیال، خانواده را دور خودش جمع کرد تا حرفی در مورد درس و مدرسه بزند و بچهها را راهنمایی کند، ولی جملهاش یادش رفت. هی فکر کرد و حسابی به مغزش فشار آورد و در آخر گفت: «ببینید بچهها فردا مدرسه باز میشه، مواظب باشید که یک وقت درستان به بازی لطمه وارد نکند!» *** مدرسهها شروع شده بود. آقای خوشخیال به پسرش گفت: «پسرم، برو یک تقویم بخر تا ببینیم تعطیلیها در چه روزهایی است؟» پسر آقای خوشخیال رفت مغازه و گفت: «ببخشید آقا تقویم دارید؟» فروشنده پرسید: «چه نوع تقویمی میخواهی؟» پسر آقای خوشخیال جواب داد: «تقویمی که تعطیلیهایش زیاد باشد.» *** آقای خوشخیال از دخترش پرسید: «دخترم چرا پدر و مادرها بچههایشان را میفرستن مدرسه؟» دختر کمی فکر کرد و گفت: «برای اینکه از دست آنها یک نفس راحت بکشن و چند ساعتی استراحت کنند.» *** به پسر آقای خوشخیال گفتند: «باید آماده باشی تا چند روز دیگه بروی مدرسه.» با تعجب گفت: «من که پارسال رفتم مدرسه. دوباره برای چی باید بروم؟» *** از آقای خوشخیال پرسیدند: «وقتی بچه بودی زیباترین جملهای که شنیدی چی بود؟» آقای خوشخیال لبخند زد و گفت: «زیباترین جمله این بود: بچهها معلم نیومده.» *** از پسر آقای خوشخیال پرسیدن: «چه چیز مدرسه را خیلی دوست داری؟» جواب داد: «خوابیدن سر کلاس ادبیات. آخه معلم وقتی شعر میخونه انگار داره لالایی میگه.» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 53 |