تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,385 |
تعداد مقالات | 34,309 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,957,544 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,687,454 |
معرفی کتاب | ||
سلام بچه ها | ||
دوره 30، شماره 359، بهمن 1398، صفحه 20-21 | ||
نوع مقاله: معرفی کتاب | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2021.71033 | ||
تاریخ دریافت: 27 شهریور 1400، تاریخ پذیرش: 27 شهریور 1400 | ||
اصل مقاله | ||
معرفی کتاب رامین بابازاده در صدای هر پرندهای کمال شفیعی را بیشترِ نوجوانان شعردوست میشناسند؛ شاعرِ «روزهای منحنی» و «کفشم زمانی گاو بوده». اینبار به سراغ مجموعهی «در صدای هر پرندهای»، اثر جدید این شاعرِ خوشذوق رفتیم؛ اثری که از زاویهای جدید به نوجوان نگاه کرده و فضایی کاملاً امروزی دارد. این کتاب، فضایی کاملاً شاد و مفرح دارد و با زبان طنز به دغدغههای نوجوان امروز میپردازد؛ دغدغههایی که نوجوان در نقشهای مختلف، مثل فرزند خانواده، دانشآموز مدرسه و شهروند اجتماع دارد. قرار پا به پای رود شعرها سرود روی شاخهها جوانه کاشت. در صدای هر پرندهای ترانهای گذاشت فکر میکنم بهار رأس ساعت چهار یک قرار عاشقانه داشت. «در صدای هر پرندهای» را انتشارات «سورهی مهر» منتشر کرده است. گزارشهای امیر، پسر عاشق رمان «گزارشهای امیر، پسر عاشق» دربارهی نوجوانی است که به همراه خانوادهاش به تهران کوچ کرده. او خانوادهای روستایی دارد و پدری که در زلزلهی بویینزهرا در سال ۴۱ دچار سانحه شده و کر و لال است. هنوز زندگیشان در تهران روی غلتک نیفتاده که پدرِ امیر تصادف میکند و باید عمل شود. آنها نمیتوانند هزینهی عمل را فراهم کنند. تنها کسی که حاضر میشود پول عمل را بدهد «قربان» است. قربان یک شرط برای امیر میگذارد تا پول را بدهد و آن شرط، جاسوسی کردن امیر است. او از امیر میخواهد خانهای را در محله، تحت نظر بگیرد و گزارش کارهای آنها را به قربان بدهد؛ آن هم خانهی دختری که امیر عاشقش شده است. امیر متوجه میشود که در طبقهی بالای منزلشان، چند انقلابی زندگی میکنند. «گزارشهای امیر، پسر عاشق» را «فاطمه نفری» نوشته و انتشارات «قدیانی» منتشرش کرده است. فاطمه نفری، از برگزیدگان جشنوارهی داستان انقلاب هم هست. شبی که بانوی دریاچه شدم این روزها و سالها، خیلی دربارهی حفاظت از محیط زیست میشنویم و میخوانیم. «رؤیا منوچهری» که دغدغهی آشنا کردن نوجوانان با محیط زیست را دارد، رمانی نوشته به نام: «شبی که بانوی دریاچه شدم»؛ رمانی که دربارهی حفاظت از دریاچهی بختگان است. قهرمان داستان، دختر نوجوانی به نام «نازبهار» است. او شاگرد اول کلاس و عشق کتاب است؛ اما برای تکلیف جدید مدرسه، موضوعی پیدا نکرده است. مشورت نازبهار با پدر و مادرش دربارهی موضوع مقاله، پای او را به سفری شگفتانگیز و متفاوت باز میکند. اینبار نازبهار میتواند همراه با آنها، به سفری سهروزه برود و دریاچهی بختگان را از نزدیک ببیند؛ دریاچهای که حالا به شورهزار تبدیل شده است! او کمکم میفهمد که بانوی آیندهی بختگان بعد از «بختآفرید» خودش است. این کتاب را انتشارات «قدیانی» به بازار عرضه کرده است. گزیدهای از کتاب: قصهگو لب فرو بست. به نظر میرسید داستان دریاچه به پایان رسیده باشد. دلم میخواست گریه کنم. از هیجان، نفسم را حبس کرده بودم. همچنانکه پایانِ غمانگیز دریاچه ذهنم را درگیر کرده بود، به صفحهی پیش رویم چشم دوختم. آخرین سطر کتاب چیزی نبود که قصهگو گفت. جملهی آخر، تنم را لرزاند و برجا خشکم کرد. آنقدر به آن خیره بودم که کمکم نوشتههای کتاب ناپدید شدند... پاییز مزهی خرمالو میدهد «پاییز مزهی خرمالو میدهد» رمانی است از «زهرا حیدری» و چاپ انتشارات «قدیانی». ماجرای این داستان در تابستان و پاییز سال ۱۳۵۷ رخ میدهد. پدر «یونس» به زندان میرود و یونس مجبور میشود مسئولیت خانه و کارهای کشاورزی را به عهده بگیرد. روزی افرادی از شهر به روستا میآیند و زنی به نام «منیژه»، آنها را به خانهی یونس هدایت میکند. آنها میخواهند مادر یونس، قالیای ببافد با طرحِ چهرهی «فرح»، همسر «محمدرضاشاه» و قرار است قالی را در روزِ زن به او هدیه بدهند. در همان زمان، پسرعمهی یونس که از سربازی فرار کرده است، به روستا برمیگردد و حرفهایی میزند که یونس را با ماجراهای تازهای درگیر میکند. گزیدهای از کتاب: مرد زُل زده بود توی چشمهایم. دوباره دستشوییام گرفته بود. پرونده را زد زیر بغلش و سوار ماشین شد. چیزی به سرباز گفت. ماشین از جا کنده شد و در میان گردوخاکی که به راه انداخته بود، گم شد. میدانستم که میروند سرِ زمینمان. خواستم بروم دنبالشان؛ اما ترسیدم. میترسیدم اگر ارسلان را گیر بیاورند، من را هم به جرمِ همدستی با او بگیرند و ببرند. ماندم و دعا کردم ارسلان توی آن فاصله از آلاچیق بیرون رفته باشد... آن سوی دریای مردگان در گذشته، کودکان و نوجوانان با حیوانات خانگی ارتباط داشتند، و همین باعث میشد که با موضوع «مرگ» آشنا شوند؛ اما امروزه با سبک زندگیِ جدیدی که به وجود آمده، بچهها چندان با این واقعیت زندگی آشنا نیستند؛ در حالی که مرگ جزئی از طبیعت است و گریزی از آن نیست. با همین نگاه، «معصومه میرابوطالبی» در کتاب «آن سوی دریای مردگان» به سراغ موضوع «مرگ» رفته است. این رمان تخیلی، دربارهی موجوداتی فراواقعی و خطرهایی است که قهرمانان داستان با آن دست به گریباناند و میتواند برای نوجوانان علاقهمند به داستانهای فانتزی، جذابیت داشته باشد؛ رمانی هیجانانگیز و خواندنی که مخاطب را تا انتها با خود همراه میکند. بچهها! خواندن این اثرِ منحصربهفرد را از دست ندهید. گزیدهای از کتاب: فکر همه جایش را کرده بودم. یک دست بلوز و شلوار برداشته بودم. با یک مشت نان خشک تنوری. با چندتا کشک و چندتا سیبِ گلاب. همه را گذاشته بودم وسط سفرهی پارچهایِ ننه. بعد دوتا گره محکم از دو سرش زده بودم. بقچهی کوچک و جمعوجوری بود. چسبِ یکدوسه هم برداشتم. هر جا عصایم میشکست یا تَرَک برمیداشت، با چسب درستش میکردم. چسب را فرو کردم توی جیب شلوارم. نمیخواستم توی بقچه باشد، مبادا نان و کشک و بقیهی چیزها بوی چسب بگیرند. هنوز بابا از شهر برنگشته بود. یکی- دوبار زنگ زده و از احوال آقاجون خبر داده بود و گفته بود اوضاع خیلی بد است و من باید یکجوری ننه را برای شنیدن خبرهای بد آماده کنم؛ اما من تصمیم دیگری داشتم. قرار نبود کسی را برای شنیدن خبر مرگ آماده کنم. قرار بود آقاجون را به زندگی برگردانم... «آن سوی دریای مردگان» از سوی انتشارات «فاطمی» به بازار عرضه شده است. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 58 |