تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,821 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,981 |
چند لطیفه متناسب با آب و هوای سردسیری | ||
سلام بچه ها | ||
دوره 31، خرداد 363، خرداد 1399، صفحه 36-37 | ||
نوع مقاله: لطیفه | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2020.71105 | ||
تاریخ دریافت: 30 شهریور 1400، تاریخ پذیرش: 30 شهریور 1400 | ||
اصل مقاله | ||
چند لطیفه متناسب با آب و هوای سردسیری سیدسعید هاشمی * آمپول دکتر به مریضی که میخواست برای اولینبار آمپول بزند گفت: «برو بخواب بیام آمپولت را بزنم.» مریض: «به خدا اینقدر استرس دارم که خوابم نمیبره.» * حوصله چند روز پیش مادربزرگ رو بردم سر خاک پدربزرگم، پنج دقیقه نشست و بعد گفت: «خُب دیگه پاشو بریم.» گفتم: «کجا مادربزرگ؟ ما همین الآن اومدیم.» گفت: «نه پاشو زود بریم، این خدابیامرز زنده هم که بود حوصلهی کسی رو نداشت!» * موجودی دم عابر بانک ایستاده بودم. یه پیرمرد اومد کارتش رو داد به من و گفت: «پسرم بیزحمت برام یه موجودی بگیر.» موجودی گرفتم. گفتم: «پدر جان پنجهزار تومن توی کارتت پول هست.» کارت رو گرفت و زیر لب گفت: «خاک بر سرت بکنن با این موجودی گرفتنت.» * نجات نسل بشر برای اولینبار در طول عمرمان دانشمندان از ما خواستهاند با لم دادن جلوی تلویزیون و نرفتن به کوچه و خیابان، کرونا را شکست دهیم و جان بشر را نجات دهیم. اگر این را هم نتوانیم درست انجام بدهیم لایق منقرض شدنیم. * دورهی بزرگ شدن بچه که بودیم بازیگوشی میکردیم. الآن که بزرگ شدیم هیچ فرق نکرده فقط برعکس شده. گوشیبازی میکنیم. * گرانی آقا چرا اینقدر گرونی شده؟ امروز رفتم به یه میوهفروشی، پنجهزار تومن دادم، گفتم: «لطفاً اینو چاقاله بادوم بدید.» یه دونه برداشت، گاز زد و نصفشو داد بهم. * جواب آزمایش دکتری زنگ زد به بیمارش و گفت: «سلام، دوتا خبر بد براتون دارم. یکیاش بد است و دومی خیلی بد.» بیمار: «بفرمایید آقای دکتر من طاقتش را دارم.» دکتر: «خبر بد اینه که آزمایش شما آماده است. متأسفانه شما 24 ساعت بیشتر زنده نیستید.» بیمار با تعجب: «پس خبر بدتون چیه؟» دکتر: «آزمایش شما دیروز آماده شد؛ امّا من یادم رفت تماس بگیرم.» * کدوتنبل این مردم یه جوری به کدوتنبل میگن تنبل، انگار هندونه صبح به صبح پا میشه میره نونسنگک و حلوا ارده میگیره. * آلارم گوشیام هر روز صبح آلارم میده؛ ولی من بیدار نمیشم. امروز از بس آلارم داد اشکش دراومد. آخرش اومد زد روی شونهام و گفت: «داداش اگه نمیخواهی بیدار بشی، بذار من هم یه چرت بزنم. صدام گرفت.» * اختراع توی خونه نشسته بودیم داشتیم اخبار نگاه میکردیم. حیاتی میگفت: «یه کودک ده ساله تا حالا بیستتا وسیله اختراع کرده. بابام با تأسف به من نگاه کرد و گفت: «چند سالته؟» تا اومدم جواب بدم، بابابزرگم به بابام گفت: «خودت چند سالته؟» بابام با عصبانیت بلند شد تلویزیون رو خاموش کرد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 30 |