تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,280 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,192 |
سرمقاله | ||
سلام بچه ها | ||
دوره 31، اسفند 372، اسفند 1399، صفحه 21-21 | ||
نوع مقاله: آسمانه | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2021.71157 | ||
تاریخ دریافت: 01 مهر 1400، تاریخ پذیرش: 01 مهر 1400 | ||
اصل مقاله | ||
و خدایی که در این نزدیکی است کیمیا کاظمی- سیزدهساله- تهران باران نمنم میبارید و هوای بهاری بوی نم و خاک میداد. نفس عمیقی کشید. سرش را که بالا آورد، قطرههای کوچک باران صورت سفیدش را نوازش کرد. دستش را باز کرد و چشمانش را بست. به صدای باران روی درختها گوش کرد. قطرههای باران را در آغوش گرفت. ذهنش را از همهی افکار بیهوده خالی کرد، فقط باران و او. آواز پرندهها نیروی عجیبی را در وجودش بیدار کرد. نیروی شفابخشی که همهی زخمهای روحش را ترمیم کرد. چشمهایش را باز کرد. خودش را روی چمنها انداخت. کفشدوزکی از زیر برگ کوچکی به او نگاه کرد. کفشدوزک به او لبخند زد. اطرافش را نگاه کرد، انگار همه چیز به او لبخند میزدند. برگهای سبز با باد تکان میخوردند. صدای نغمهی بلبلها با باد آمیخته شده بود، سبزهها دست در دست باد میرقصیدند. چند لحظه به نگرانیهای بزرگ و کوچکش فکر کرد که حالا خیلی از او دور بودند. با نغمه، پرندگان را همراهی کرد. او راز گرانبهایی را در دلش یافته بود. رازی که هرگز آن را فراموش نمیکرد؛ خدا به او یک روح ارزشمند و دوستداشتنی داده است و از آن مهمتر، او را تنها نمیگذارد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 48 |