تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,180 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,104 |
فسقلی و کرونا | ||
پوپک | ||
مقاله 14، دوره 28، تیر-1400- 324، تیر 1400، صفحه 20-21 | ||
نوع مقاله: خنده منده | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2021.71284 | ||
تاریخ دریافت: 26 مهر 1400، تاریخ پذیرش: 26 مهر 1400 | ||
اصل مقاله | ||
خنده منده فسقلی و کرونا سیدناصر هاشمی
*پدر فسقلی از خواب بیدار شد، دید پسرش با یک کاسه تخمه و پفک و چیپس نشسته جلوی لبتاب. به پسرش گفت: «فسقلی چه کار میکنی اول صبح؟» فسقلی همانطور که تخمه میشکست، جواب داد: «لطفاً سکوت را رعایت کنید من سر کلاس آنلاینم.» *به فسقلی گفتند: «الآن که همه جا قرنطینه شده پدرت چه کار میکند؟» فسقلی جواب داد: «پدر الآن توی کار فرش و تلویزیون است.» گفتند: «آفرین، یعنی رفته توی کار تجارت؟» فسقلی جواب داد: «نخیر، میخوابد روی فرش و تلویزیون نگاه میکند.» *از فسقلی پرسیدند: «به نظرت ماسک چه فوایدی دارد؟» جواب داد: «ماسک خیلی خوب است. مثلاً دیروز پدرم خواست کتری را از روی گاز بردارد، دید دستگیره نیست. از ماسک به جای دستگیره استفاده کرد.» *مادر فسقلی دید پسرش مشغول بازی با موبایل است. رفت طرفش و گفت: «میروی سراغ درسِت یا زنگ بزنم وزارت بهداشت بگویم پسرم مشکوک به کروناست؟» *فسقلی و پدرش کل خانه را ضدعفونی کردند. وقتی داشتند روی مبل استراحت میکردند، مادر گفت: «چرا نشستید، هنوز ضدعفونی دستشویی و حمام مانده.» فسقلی گفت: «فکر کنم کرونا را مامان درست کرده تا ما مجبور بشویم هی خانه را نظافت کنیم.» *تلفن زنگ زد. فسقلی تلفن را برداشت. دوستی پشت تلفن گفت: «انشاءالله بعد از شام میآییم عیددیدنی.» فسقلی جواب داد: «خوشحال میشویم، توی این سه- چهار روز که کرونا گرفتیم هیچکس نیامده دیدنمان.» *به فسقلی گفتند: «اگر کرونا تمام شود چه کار میکنی؟» گفت: «این مدت اینقدر دستهایم را شستم و ضدعفونی کردم، خسته شدم. بعد از کرونا تا یک سال حمام نمیروم و دستهایم را هم نمیشویم.» *همسایهها رفتند منزل فسقلی دیدند در خانه تنهاست. پرسیدند: «چرا تنهایی؟» گفت: «عمویم تلفن زد گفت که میخواهیم بیاییم خانهی شما، من به شوخی چندتا سرفه زدم و گفتم ولی من کرونا دارم. بابا و مامانم واقعاً ترسیدند و رفتند خانهی عمو. الآن یک هفته است توی قرنطینه هستم.» *پدر فسقلی به پسرش گفت: «پسرم ماسک رو از روی دهنت بردار.» فسقلی گفت: «بابا ولی همه جا میگن باید ماسک بزنی.» پدرش با عصبانیت جواب داد: «بله به شرطی که هر روز ماسک را عوض کنی. نه مثل شما که دوماهه اون ماسک را از دهنت برنداشتی.» *پدر فسقلی دید پسرش چند سطل بزرگ ماست گرفته. پرسید: «پسرم چرا اینقدر ماست گرفتی؟» فسقلی عرقش را پاک کرد و گفت: «دیروز چندبار توی اخبار گفت: ماست برای پیشگیری از کرونا خیلی خوب است.» پدر زد روی پیشانیاش و گفت: «وای پسرم! ماست نه، ماسک.» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 78 |