تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,445 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,385 |
آش کشک خاله | ||
سنجاقک | ||
دوره 18، فروردین مسلسل193-1400، فروردین 1400، صفحه 2-2 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2021.71321 | ||
تاریخ دریافت: 30 مهر 1400، تاریخ پذیرش: 30 مهر 1400 | ||
اصل مقاله | ||
آش کشکِ خاله عباس عرفانیمهر هزارپا چیزهای عجیب را دوست داشت. میخواست عجیبترین شهر دنیا را هم پیدا کند. با خودش گفت: «با پای برهنه که نمیشود رفت. خیلی راه است. یک کفش محکم میخواهم که خراب نشود.» رفت کفاشی پینهدوز و گفت: «هزارتا کفش دارید که خراب نشود؟» پینهدوز هزارتا کفش داشت. کفشها را با کشک درست کرده بود. کفشها را به هزارپا داد. هزارپا گفت: «اول حمام میکنم بعد میپوشم.» کفشهایش را لب رودخانه گذاشت. پرید توی آب؛ اما وقتی برگشت، کفشهایش نبود. با غصه دنبال کفشهایش رفت. رسید به خالهغوله. پرسید: «کفشهای کشکی من را ندیدی؟» خالهغوله گفت: «عه! مال تو بود؟» میخواستم آش دوغ درست کنم. ریختم توی آش.» هزارپا با گریه گفت: «حالا چهطوری یک شهر عجیب پیدا کنم؟» خاله گفت: «غصه چه فایده! کاری است که شده. بیا آش بخور.» یک کاسه آش کشک برایش ریخت. هزارپا قهر کرد و گفت: «نمیخورم.» خاله گفت: «آش کشک خالهته؛ بخوری پاته، نخوری پاته!» هزارپا آش را خورد و خندید. خاله گفت: «تا حالا شهر غولها رفتهای؟» هزارپا گفت: «نه!» خاله گفت: «شهر غولها خیلی عجیب است. کفش هم نمیخواهد خودم کولت میکنم.» هزارپا خندید. خوشحال شد. آش خاله را خورد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 52 |