| تعداد نشریات | 54 |
| تعداد شمارهها | 2,534 |
| تعداد مقالات | 35,975 |
| تعداد مشاهده مقاله | 15,797,519 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 7,247,285 |
پدربزرگ آزاده | ||
| پوپک | ||
| دوره 28، مرداد-1400- 325، مرداد 1400، صفحه 8-9 | ||
| نوع مقاله: پی نما | ||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2021.71362 | ||
| تاریخ دریافت: 15 آبان 1400، تاریخ پذیرش: 15 آبان 1400 | ||
| اصل مقاله | ||
|
پینما پدربزرگ آزاده سعید مهرآبادی 1 بهار: پدربزرگ این عکسها با عکسهای دیگرتان خیلی فرق دارد. پدربزرگ: بله دخترم، اینجا خیلی لاغر بودم. تازه از اسارت آزاد شده بودم. 2 بهار: اسیرِ کی بودید؟ مادربزرگ: اسیر غول بیابون! خب معلوم است، اسیر بعثیها بود دیگه. آن موقع صدام به ما حمله کرده بود. 3 بهار: چرا صدام به ایران حمله کرد؟ پدربزرگ: صدام به دستور آمریکا و کمک کشورهای غربی به ایران حمله کرد تا انقلاب اسلامی را نابود کند. 4 بهار: ایران چهطوری با این همه کشور جنگید و پیروز شد؟ پدربزرگ: امام خمینی رهبر ایران از مردم خواست که از کشورمان دفاع کنند. مردم هم با جان و دل به حرف رهبرشان گوش کردند. 5 بهار: پدربزرگ، شما چهطوری اسیر شدید؟ پدربزرگ: ما در خطمقدم جبهه بودیم که ناگهان مهمات و گلولههایمان تمام شد. بعد دشمن ما را محاصره کرد و اسیر شدیم. 6 مادربزرگ: بهارجان پدربزرگت و بقیهی اسرا در عراق خیلی رنج و سختی کشیدند. 7 بهار: چهطوری از دست دشمنان آزاد شدید؟ پدربزرگ: رزمندگان ما با ایمان و با شجاعت جنگیدند و دشمن را مجبور به تسلیم کردند. 8 بهار: وقتی آزاد شدند، خیلی خوشحال شدید؟ مادربزرگ: دخترگلم، همه خوشحال شدند. وقتی اتوبوس اسرا به شهری میرسید، مردم به استقبال آنها میرفتند و آنها را در آغوش میگرفتند و همه به خانهی آنها میرفتند و تبریک میگفتند. واقعاً آن روز عید واقعی بود. | ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 69 |
||