تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,344 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,298 |
وِزوِز و ویزویز! | ||
پوپک | ||
دوره 28، مرداد-1400- 325، مرداد 1400، صفحه 29-29 | ||
نوع مقاله: داستان ضرب المثل ها | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2021.71375 | ||
تاریخ دریافت: 17 آبان 1400، تاریخ پذیرش: 17 آبان 1400 | ||
اصل مقاله | ||
داستان ضربالمثلها وِزوِز و ویزویز! سیدمحمد مهاجرانی سامان، سیب به دست روی مبل لم داده بود. دهان میجنباند و میگمیگ میدید. یکهو از جا پرید و با پای برهنه دوید توی کوچه. سمانه که غرق مطالعه بود، یکّه خورد و با خود گفت: «چی شد؟ کسی زنگ زد؟ کجا رفت؟» رفت توی کوچه و سامان را رنگ پریده پشت در حیاط دید. خندید و گفت: «چی شد پهلوان؟ چرا مثل میگمیگ از جا پریدی و در رفتی؟ نکند فکر کردی گرگ سیاه سراغ تو هم میآید.» سامان که هنوز قلبش تندتند میزد، گفت: «زنبور را ندیدی؟ خیلی وحشتناک بود. میخواست نیشم بزند. یادت است چند روز پیش زنبور پیشانیام را نیش زد و اندازهی زردآلو باد کرد!» سمانه گفت: «نگران نباش! همین الآن بیرونش میکنم.» پنجره را باز کرد. روسریاش را تندتند چرخاند و زنبور را بیرون کرد. سامان با ترس و لرز سر جایش نشست و به تلویزیون خیره شد. چند لحظه بعد باز صدایی شنید و از جا پرید. میخواست در برود که سمانه گفت: «نترس! اینکه شنیدی صدای ویزویز مگس است، نه وِزوِز زنبور!» سامان زد زیرخنده و گفت: «خیلی ترسیدم! تا حالا نشده بود از یک مگس فسقلی اینقدر بترسم.» سمانه گفت: «چیز عجیبی نیست. آدم مارگزیده از ریسمان سیاه سفید میترسد!» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 61 |