تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,790 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,974 |
باد | ||
سنجاقک | ||
دوره 17، تیر مسلسل184-1399، تیر 1399، صفحه 3-3 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2020.71583 | ||
تاریخ دریافت: 15 آذر 1400، تاریخ پذیرش: 15 آذر 1400 | ||
اصل مقاله | ||
باد عباس عرفانیمهر باد وسط دشت بود، برای خودش پشتک بازی میکرد، اینطرف پشتک زد، آنطرف پشتک زد. رفت وسط جادهی توی دشت، یک کامیون را دید. کامیون ایستاده بود. هی برای خودش آه میکشید. باد کنار گوشش وزید و گفت: «چرا اخمات تو همه؟ چرا توی جاده ایستادهای؟ زود باش حرکت کن!» کامیون گفت: «حوصله ندارم راه بروم، اصلاً حوصله ندارم.» باد با خودش گفت: «الآن کاری میکنم که حوصلهات سر جایش بیاید.» باد رفت توی دشت. دستهایش را تا آخر باز کرد. یک عاااالمه گل یاس چید. برداشت و برد. روی سر کامیون ریخت. همه جا پر از بوی عطر یاس شد. هوهو دورِ کامیون چرخید و گفت: «حوصلهات برنگشت؟» کامیون آه کشید و گفت: «نه! یک ذره هم برنگشت.» باد ناامید شد، با خودش گفت: «از دست من که کاری ساخته نیست.» خواست برود که یک تراکتوررا دید. تراکتور با سرعت از جاده میگذشت. با خودش گفت: «بهتر است با او مشورت کنم.» دور خودش چرخید هوهی ها... سرعتش زیاد شد. خودش را به تراکتور رساند. توی گوش تراکتور چیزی گفت، تراکتور هم به او چیزی گفت. باد خندید یوهاهاها... کله ملق زد. سرعتش را زیاد کرد رفت ته ته جاده. به یک پمپ بنزین رسید. دستهایش را باز کرد، باز باز. یک عااااالمه بوی گازوئیل را برداشت. برد و ریخت روی سر کامیون. کامیون بو کشید هی بو بکشید. باز هم بو کشید. یکدفعه داد زد: «جانمیجان! عجب بویی! خدایا شکرت!» و با تمام سرعت، رفت که رفت. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 32 |