تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,387 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,328 |
سلام باران! | ||
سلام بچه ها | ||
دوره 32، مهر 379، مهر 1400، صفحه 42-42 | ||
نوع مقاله: نثر ادبی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2021.71647 | ||
تاریخ دریافت: 23 آذر 1400، تاریخ پذیرش: 23 آذر 1400 | ||
اصل مقاله | ||
سلام باران! فاطمه نفری میشود دو کلام با هم اختلاط کنیم؟ خیلی هم وقتت را نمیگیرم و زود از دلتنگیام میگویم. باران! میشود بر ما بباری و شادمان کنی؟ میشود غمها و غصهها را بشویی و ببری به اعماق فاضلابها؟ باران! دلهای ما برایت تنگ است. آنقدر تنگ که زیر این ماسکهای لعنتی، نفسمان دارد بند میآید. نمیدانم تو چیزی از اهالی زمین میدانی یا نه؛ اما ما آدمهای کرهی خاکی بدجوری توی هچل افتادهایم. یک بیماریِ عجیب و غریب آمده، که آدمها را از آغوش همدیگر محروم کرده است. یا به قول مامان، آدمها را بیچهره کرده است. آنقدر همدیگر را با ماسک دیدهایم که چهرهها و لبخندهای یکدیگر یادمان رفته. اوضاع همینطوری پیش برود، ما توی دلهایمان هم همدیگر را فراموش میکنیم. باران! کاش طوری میباریدی که یکهو همهی بیماریها و بدبختیها را میشستی و میبردی. مثل چای داغ، روی غذای چرب که بابا همیشه بهش تأکید دارد. بارانِ لطیف و مهربان! میشود یعنی؟ چرا نشود؟ مامان میگوید آدم به امید زنده است. حالا هم که بوی پاییز دارد میآید. پاییز هم که فصل باران است. باران، مبادا ناز کنی و با پاییز همراه نشوی؟ باران! ما برایت چشم به راهیم. با اولین بادها بیا! | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 36 |