تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,380 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,320 |
فیل شکمو | ||
سنجاقک | ||
دوره 18، آبان مسلسل200-1400، آبان 1400، صفحه 3-3 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2021.71655 | ||
تاریخ دریافت: 24 آذر 1400، تاریخ پذیرش: 24 آذر 1400 | ||
اصل مقاله | ||
داستان فیل شکمو آتنا فراهانی یک فیل بود که تند و تند برگ میخورد. میخواست از همه بیشتر برگ بخورد. صبح تا شب. شب تا صبح خورد. جنگل تمام شد. سرش رسید به آسمان، روی زمین را نگاه کرد. باز هم جنگل بود. با خودش گفت: «باز که گشنمه.» خرطوم دراز کرد. زمین را با جنگلهایش خورد. فردا شد. باز گرسنه شد. با خودش گفت: «حالا چی بخورم. هیچی که نمانده.» خوطومش را توی شکمش برد و داد زد: «آهای زمین! بیا بیرون!» زمین گفت: «اینجا خیلی گرم و نرم است. یک جای خوب و راحت. مزاحم نشو.» فیل گفت: «دِ بیا بیرون! تو نباشی من علف از کجا بخورم.» زمین گفت: «گفتم سروصدا نکن. میخواهم بخوابم.» هر کاری کرد زمین بیرون نیامد. فیل بی غذا یک جا نشست. یک روز گذشت. دو روز گذشت. سی روز گذشت. فیله از گرسنگی هی غصه خورد. هی کوچک شد. هی کوچک، شد قد اولش، از اولش هم کوچکتر. یکهو زمین بیدار شد. گفت: «وای اینجا چهقدر تنگ شده! خفه شدم.» از توی خرطوم پرید بیرون. فیل از خوشحالی از بالای تپه قِل خورد و خورد به درخت. برگها ریخت زمین. آرام آرام یک برگ خورد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 87 |