تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,750 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,963 |
دانشمند از یاد رفته | ||
پوپک | ||
دوره 27، شهریور و مهر315 -314، شهریور 1399، صفحه 24-25 | ||
نوع مقاله: با دانشمندان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2020.71922 | ||
تاریخ دریافت: 26 دی 1400، تاریخ پذیرش: 26 دی 1400 | ||
اصل مقاله | ||
با دانشمندان ایرانی دانشمند از یاد رفته ناهید رحیمی خواجه حافظ شیرزای، عبایش را پوشید که خانم گفت: «به سلامتی کجا تشریف میبرید؟» خواجه حافظ لبخند شیرینی زد و گفت: «میروم به سمت خانهی همسایهی گلمان، آقا منصورِ طبیب...» خانم گفت: «ای من بمیرم بیمار شدهاید؟» - نه بانو. میروم به او سر بزنم و حالش را بپرسم. - برو به سلامت! به درِ خانهی منصور که رسید، در زد. با دیدن حافظ شیرین بیان، گل از گل منصوربن الیاس شکفت و گفت: - خوشآمدی دوست گلم! بفرمایید داخل یک شربت بهارنارنجی برایتان آماده کنم. حافظ شیرازی فشنگی به درون خانه رفت و روی زیلوی کف اتاق نشست و گفت: - منصورجان نیامدهام برای مهمانی. بیا بنشین اینجا که کلی حرف دارم. منصوربن الیاس گفت: «جانم همسایهی گلم! خیر باشد. من سراپا گوشم.» حافظ ادامه داد: «دیشب خوابی دربارهات دیدم که لازم دانستم آن را به تو بگویم. خواب دیدم که چند صدسال پس از تو یکی از دانشگاههای بزرگ دنیا یکی از تصاویر تشریح و کالبدشکافیهای تو را در کتابخانهی ملی پزشکی ایالات متحدهاش مثل یک الماس نگهداری میکند؛ چون تو قرار است اولین تصویر تشریح بدن دنیا را روی کاغذ بیاوری. میدانی این یعنی چی؟» منصور با تعجب گفت: «یعنی چی؟» حافظ با هیجان گفت: «یعنی اینکه اسم و رسم و آوازهی این کارهای عجیبت در طبابت یک روزی عالمگیر میشود. فقط خدا کند فرزندان ایران زمین قدر دانشمندی مثل تو را خوب بدانند. منصور لبخندی زد و گفت: «اتفاقاً در کتابم به نام «تشریح الأبدان» من تصویر تشریح رگها و اعصاب بدن انسان را رسم کردهام و دربارهاش توضیحات مفصلی دادهام. خواجه حافظ با تعجب گفت: «دیدی گفتم. حتماً همین کتاب تو یک روزی مایهی افتخار سرزمین پارسیمان میشود.» منصور لبخند ملیحی زد و گفت: «اتفاقاً من هم دیشب یک خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم که چند صدسال پس از زمان ما، مَردم، زبانم لال دور قبر قشنگتان، مرتب برای زیارت در رفت و آمدند و قبر من هم یک گوشهای از شیراز خاک میخورد و هیچ کس حتی نام و نشان من را نمیداند.» حافظ بغض کرد و گفت: «الهی بمیرم برایت! یعنی تو با این همه سواد و دانش فراموش میشوی؟» منصور لبخند تلخی زد و گفت: «خدا را چه دیدید جناب خواجه حافظ! شاید یک روزی نویسندهای پیدا بشود که دوباره نام مرا زنده کند و دربارهی من برای فرزندان ایران زمین بنویسد.» منصوربن محمدبن احمدبن یوسفبن الیاس شیرازی پژوهشگر و پزشک سدهی هشتم هجری قمری و معاصر با خواجه حافظ شیرازی در دورهی تیموریان کتابها: کفایه مجاهدیه، تشریح الابدان، غیاثیه، رساله چوب چینی، کفایه منصوری | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 51 |