تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,182 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,105 |
قلهی آبشارها | ||
سلام بچه ها | ||
دوره 32، دی 382، دی 1400، صفحه 32-33 | ||
نوع مقاله: قلهی آبشارها | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2021.72070 | ||
تاریخ دریافت: 25 بهمن 1400، تاریخ پذیرش: 25 بهمن 1400 | ||
اصل مقاله | ||
قلهی آبشارها به مناسبت درگذشت علامه حسنزادهآملی حسن صنوبری حقیقت دردناک این است که وقتی سی سالگی را رد میکنیم و رسماً در سرازیری زندگی میافتیم، دیگر به همان چیزی که هستیم، قانع میشویم. دیگر نه میخواهیم سیارهی جدیدی را کشف کنیم، نه میخواهیم آدم آهنی عجیبی را اختراع کنیم، نه میخواهیم مدال طلای المپیکی را گردنمان بیندازیم، نه میخواهیم پی به اسرار ماورایی ببریم؛ فقط دلمان میخواهد یک کارمند یا یک کاسب یا یک خانهدار معمولی باشیم؛ با یک زندگی خیلی معمولی، خیلی ساده و خیلی کمخطر! شبانهروز پای تصاویر بینهایت تلویزیون یا اینستاگرام صبر کنیم تا این چند صباح باقیمانده هم با کمترین دردسر طی بشود و برود پی کارش. هر وقت صفحات زندگینامهی آدمهای بزرگ و تأثیرگذار جهان را میخوانیم، میبینیم که هیچ کدامشان وقتی سی سالگی را رد کردند، تصمیم نگرفتند آدم بزرگی شوند و رؤیای بزرگی داشته باشند؛ بلکه بیشترشان بین ده الی بیست سالگی تصمیم اصلی زندگیشان را گرفتند؛ یعنی دقیقاً همان وقتی که جامعه خیلی جدیشان نمیگرفت. من هم وقتی نوجوان بودم چندتا قهرمان ذهنی داشتم در زمینههای گوناگون، علم، ورزش، شعر، سیاست، عرفان، مبارزه و... چندتا قهرمان عجیب هم داشتم که به تنهایی چند رشته و آرزو و رویای مختلف را پوشش میدادند، یکجورهایی میشود به آنها بگوییم «قهرمانهای چندمنظوره»! و همین ویژگی آنها را برایم جذابتر و قهرمانتر میکرد. مثلاً شهید چمران یکی از این قهرمانهای چندمنظورهی من بود، هم قهرمان در جنگ بود، هم علم، هم ورزش، هم عرفان، هم نقاشی... این را هم بگویم: بیشتر قهرمانهایم متأسفانه جان باخته بودند! شهید چمران که خوب بود، خیلی از قهرمانهای نوجوانیام برای قرنهای گذشته بودند و حتی یک عکس سیاهسفید هم ازشان وجود نداشت؛ مثلاً شیخ بهایی یکی از همین قهرمانهای چندمنظورهام بود، اما آنقدر قدیمی بود که شک میکردم نکند خیلی از چیزهای خارقالعادهای که دربارهاش میگویند، بافتههای آدمهای خیالاتی باشد! با اینحال خوشبختیِ من اینجا بود که چندتا از قهرمانهایم نه تنها برای همین روزگار بودند، بلکه زنده بودند و هموطنم، یعنی زیر همین آسمان و روی همین خاک که من نفس میکشیدم، نفس میکشیدند. این حس خیلی خوبی به من میداد؛ یکی از آنها، یکی از چندمنظورههایشان، علامه حسن حسنزادهآملی، عارف دانشمند و نابغهی روزگارمان بود که همین چند هفتهی پیش سفر کهکشانیاش را آغاز کرد. از اینسوی تلسکوپ رفت به آنسوی تلسکوپ؛ چون هم منجم بود، هم ریاضیدان، هم فیلسوف، هم عارف، هم ادیب، هم فقیه، هم پزشک، هم مفسر، هم شاعر، هم محدث، هم متکلم، هم استاد اخلاق، هم استاد زبان و... شاید باورتان نشود علامه حسنزاده در دههی سی، در حالی که یک طلبهی بیست و چندساله بود، با دانش ریاضی و نجومی خودش، تقویم هرسال را استخراج میکرد. علامه حسنزادهآملی یک دل داشت، اما چندین آبشار و و رودخانه از قلههای قلبش جاری بود. یعنی همان شخصیتی که حتی تصورش برای یک آدم بزرگ مثبت سی سال خوکرده به زندگی بی دردسر، محال است! یعنی همان شخصیتی که میتواند تجسم عینی رؤیاها و ارادههای یک نوجوان خیالپرداز و جاندار و هیجاندار باشد! این عظمت اخلاقی و تربیت معنوی کمنظیر، در کنار ویژگیهای دیگر علامه بود که او را در چشم من و خیلیهای دیگر اینقدر بزرگ کرده بود. وقتی زندگینامهی علامه را مرور میکنیم، علت را متوجه میشویم: او همهچیز را از سالهای اول نوجوانی شروع کرده بود. علامه این دو عملیات را با هم آغاز کرده بود: یکم: ارادهی تحقق رؤیاهای بزرگ علمی دوم: تمرین خودسازی و خودشناسی جدا از دیدن و شنیدن سخنرانیهای اخلاقی و عرفانیشان که فوقالعاده و بینظیرند، سه کتاب جمعوجور برای شروع مطالعهی آثار علامه حسنزاده به شما معرفی میکنم:
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 35 |