تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,387 |
تعداد مقالات | 34,316 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,990,822 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,704,075 |
دانه کوچولو | ||
پوپک | ||
دوره 28، اسفند-1400-332، اسفند 1400، صفحه 3-3 | ||
نوع مقاله: سرمقاله | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2022.72448 | ||
تاریخ دریافت: 15 فروردین 1401، تاریخ پذیرش: 15 فروردین 1401 | ||
اصل مقاله | ||
سرمقاله/ تقویم روزها دانهکوچولو فرزانه فراهانی چیک... چیک... چیک... فصل بهار نزدیک بود. قطرههای باران از دل ابر به پایین میافتادند و آرام آرام توی زمین میرفتند. دانهکوچولو کنار بقیهی دانهها خوابیده بود تا اینکه یکی از قطرهها به او رسید و گفت: «بلندشو دانهکوچولو! بهار نزدیک است!» دانهکوچولو جوانهی کوچکی زد و چشمهایش را باز کرد. آنوقت به اطرافش نگاه کرد و با ناراحتی از قطره پرسید: «چرا زودتر بیدارم نکردی؟! ببین همهی دانهها چهقدر بالا رفتهاند! اما من...» قطره به سنگ بالای سر دانهکوچولو نگاه کرد و با مهربانی گفت: «امسال بارندگی کم بود و دوستانم نبودند برای همین به سختی توانستم به تو برسم. الآن هم باید بروم، ممکن است دانههای دیگری منتظرم باشند.» و خیلی زود رفت. دانهکوچولو آه کشید و نگاهی به سنگ بالای سرش انداخت. بعد دوباره به دانههای اطرافش نگاه کرد و گفت: «خوش به حالشان حتماً الآن روی زمین هستند؛ اما من مجبورم اینجا بمانم.» و با عصبانیت جوانهاش را به سنگ کوبید. یک بار دوبار و چندبار. اما سنگ تکان نخورد که نخورد. دانهکوچولو غصه خورد و غصه خورد. یکدفعه یاد قطره افتاد و با خودش گفت: «سنگ راه او را هم بسته بود؛ اما...» و کمی فکر کرد. کمی بیشتر. آنوقت جوانهاش را کج کرد. فقط کمی! و یواش یواش از کنار سنگ بالا رفت. نور خورشید از لای ابرها میتابید. دانهکوچولو جوانهاش را بالا گرفت و به رنگینکمان لبخند زد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 58 |