| تعداد نشریات | 54 |
| تعداد شمارهها | 2,551 |
| تعداد مقالات | 36,121 |
| تعداد مشاهده مقاله | 16,165,437 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 7,329,063 |
ماجرای نظرخان خانهی مأمور چوب کبریتی | ||
| پوپک | ||
| دوره 29، اردیبهشت مسلسل۳۳۴-سال۱۴۰۱، اردیبهشت 1401، صفحه 38-39 | ||
| نوع مقاله: پی نما | ||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2022.72703 | ||
| تاریخ دریافت: 25 خرداد 1401، تاریخ پذیرش: 25 خرداد 1401 | ||
| اصل مقاله | ||
|
ماجرای نظرخان خانهی مأمور چوب کبریتی محمود پوروهاب
- آه اینکه اسب خودم هست! باید تعقیبش کنم. مأمور چوب کبریتی به خانهاش رسید. درِ چوبی را باز کرد و اسب را به طویله برد. نظرخان هم از تاریکی شب استفاده کرد و پشت درختهای باغچهاش پنهان شد. اسب خریدی؟ (تصویر زن چوب کبریتی) - این اسب دزد جواهرت شاه هست. - ولی آن جواهرات را که ما دزدی... - هیس چیزی نگو! نظرخان گفت: «حدسم درست بود کار این زن و شوهر است. باید زود از اینجا بروم.»
- فالگیرم. فال میگیرم... - فرشتهی آبی میگوید شما زن و شوهر خوشبختی هستید. همسرت در قصر شاه کار میکند. زن با تعجب میگوید: «دیگر چی؟ دیگر چی؟ از فرشتهی آبی بپرس.» فرشته میگوید: «شما گنجی را در خانه پنهان کردید.» دیگر چی باز هم بپرس. هر چه میخواهی به تو میدهم. فالگیر میگوید: «باید فوری جایش را عوض کنید؛ چون چند نفر دنبال آن گنج هستند.» این داستان ادامه دارد... | ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 34 |
||