
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,214 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,536 |
غول غولکی | ||
سنجاقک | ||
دوره 19، مردادمسلسل209-1401، مرداد 1401، صفحه 3-3 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/sn.2022.72898 | ||
تاریخ دریافت: 05 شهریور 1401، تاریخ پذیرش: 05 شهریور 1401 | ||
تازه های تحقیق | ||
غولغولکی صفورا بدیعی غولغولک با مدادش روی دیوار نقاشی کشید. مامانغولی گفت: «نکش!» غولغولک گفت: «میکشم!» مامان چشمهای گرد و قلنبهاش را قلنبهتر کرد و گفت: «بهت میگم نکش.» غولغولک با مداد مشکی دور مامان یک طناب بزرگ کشید. مامان گفت: «چیکار میکنی غولغولک؟ غذا روی گاز میسوزه!» داداشغولچه جیغ کشید. غولغولک با پاککن دهان داداشکوچولو را پاک کرد و گفت: «آخیش دیگه صدای گریه نمیآید.» بابا غولخان به خانه آمد. چشمش به مامان و داداشغولچه افتاد. دهانش را باز کرد که یک داد بلند بزند، غولغولک روی دهان بابا یک پستونک بزرگ کشید. غولغولک یک سبیل بزرگ برای خودش کشید و گفت: «من یک بابا غولِ پادشاهم. همه باید به حرف من گوش کنند.» غولغولک رفت توی اتاقش و یک عالمه پادشاه بازی کرد. کمی که گذشت، شکمش قار و قور کرد؛ ولی مامان دستهایش بسته بود تا برایش غذا بیاورد. در دفتر نقاشیاش یک قیچی بزرگ کشید و با آن طنابِ دست مامان را باز کرد. یک دهان خندان هم برای داداش کشید. غولغولک با پاککن پستونک بابا را پاک کرد و پرید روی شانهاش و قاه قاه خندید. بابا غولخان گفت: «آخ کمرم! تو بابا غولغولک شدی، سنگین شدی، کمرم درد گرفت.» غولغولک توی آینه نگاه کرد و سبیلهایش را پاک کرد. بعد اخمهایش را باز کرد و خندید. مامانغولی سفره را انداخت. گفت: «بفرمایید یک ماکارونی خوشمزهی غولی که یک کم بوی سوختگی میده!» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 44 |