تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,387 |
تعداد مقالات | 34,316 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,993,153 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,705,373 |
این همه موکب | ||
پوپک | ||
دوره 29، شهریور 1401-338، شهریور 1401، صفحه 2-2 | ||
نوع مقاله: تقویم روزها | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2022.73049 | ||
تاریخ دریافت: 28 شهریور 1401، تاریخ پذیرش: 28 شهریور 1401 | ||
اصل مقاله | ||
تقویم روزها این همه موکب فاطمه دانشورجلیل ناصر صدایم کرد و گفت: «علی، پنجتا پتو بیار!» پتوی خودم را برداشتم. به دست ناصر دادم و گفتم: «دیگه پتو نداریم. این پتوی خودمه.» عمو گفت: «پتوی من و پدرت و ناصر را هم بیار! برای خودمون از جایی میگیرم. الآن زوّار خستهاند.» همهی زوّار ردیف خوابیده بودند. با ناصر خارج از موکب روی زمین نشستیم و منتظر ماندیم تا عمو با پتوها بیاید. شبها سرد بود و روزها گرم. پدرم دستی به شانهی من و پسرعمویم گذاشت. بینمان نشست و گفت: «ماشاءالله امروز خیلی کار کردید. نُه سال بیشتر ندارید؛ اما پا به پای بزرگترها از زوّار پذیرایی کردید.» من و ناصر به هم لبخند زدیم. پدرم دوباره گفت: «فقط چهار روز به اربعین مانده. از فردا تعداد زوّار بیشتر میشود.» من و ناصر چشمی با هم گفتیم. پدرم دستانش را دور شانههایمان حلقه زد و گفت: «در حد توانتان کار کنید. دوست ندارم مریض بشید.» ناصر پرسید: «عمو، هر سال چهقدر زوّار برای اربعین هست؟» پدرم نگاهی به آسمان انداخت و گفت: «تا بیست میلیون هم بوده.» من و ناصر با تعجب به یکدیگر نگاه کردیم. اینبار من پرسیدم: «بابا چندتا موکب هست؟ اصلاً چهقدر راه از اینجا تا کربلاست؟» - حدود هفت هزار موکب هست. هشتاد کیلومتر راهه از نجف تا کربلا. عمو از راه رسید با چهار پتو. وقتی من و ناصر کنار هم دراز کشیدیم، گفتم: «ناصر، خیلی دوست داشتم ما هم جزء زوّار بودیم.» ناصر گفت: «پذیرایی از زوّار هم مثل زیارت با پای پیاده خیلی ثواب دارد، شاید حتی بیشتر.» کمی به فکر فرو رفتم و گفتم: «ناصر، فکرش را بکن، این همه جمعیت، این همه موکب، این همه راه و این همه به قول مادرم عاشق امام حسین هست!» ناصر از خستگی خوابش برده بود و دیگر چیزی نگفت. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 64 |