تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,361 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,304 |
فوتبال مورچهای | ||
پوپک | ||
دوره 30، فروردین-مسلسل345، فروردین 1402، صفحه 8-9 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2023.73942 | ||
تاریخ دریافت: 10 اردیبهشت 1402، تاریخ پذیرش: 10 اردیبهشت 1402 | ||
اصل مقاله | ||
داستان فوتبال مورچهای عباس عرفانیمهر پنج تا مورچه کنار پیادهرو نشسته بودند، اولی آه کشید و گفت: «اه... حوصلهیمان سر رفت.» دومی گفت: «کوچه هم حسابی خلوت است. یک مگس هم پر نمیزند.» چهارمی گفت: «خب پس بیایید فوتبال.» سومی گفت: «خجالت دارد. ما نباید از آدمها چیزی یاد بگیریم. آدمها باید از ما چیزی یاد بگیرند. کدام مورچه تا حالا گل زده. پنالتی زده.» دومی گفت: «بازی فوتبال که آدم و مورچه ندارد.» اولی گفت: «راست میگوید، پس بیایید بازی. این تخم گل هم توپمان.» اولی با دومی یک تیم شدند. سومی با چهارمی هم یک تیم. پنجمی که ساکت بود گفت: «من هم داور.» اولی گفت: «همچین سوسکتان کنیم که کیف کنید.» سومی گفت: «ما سوسک نمیشویم. سوسکها تمیز نیستند. دمپایی هم میخورند.» داور گفت: «ول کنید این حرفها را. هر تیم که یک گل بزند برنده است.» بقیه گفتند باشه. چهارمی توپ را اینور شوتید، آنور شوتید، توپ رفت توی اوت، دومی گفت: «فکر کردید الکیه؟» اولی گفت: «حالا نوبت ماست.» توپ را گرفت به دومی پاس داد. دومی به طرف دروازه دوید و نزدیک سومی رسید. میخواست از کنار او رد شود و گل بزند؛ اما ناگهان خورد زمین. داور که دورتر ایستاده بود، داد زد: «صبر کنید پنالتی.» اولی خوشحال شد. هورا کشید و گفت: «آخ جان، الآن گل میزنم.» دومی خیلی دوست داشت برنده باشد؛ اما جلو دوید و گفت: «من خودم روی زمین افتادم، پنالتی نیست.» اولی گفت: «چرا این را گفتی؟» دومی گفت: «من دوست ندارم الکی برنده شویم.» اولی به او نگاه کرد، فکر کرد و بعد گفت: «راست میگویی. تو عجب دوست خوبی هستی.» بعد به طرف توپ دوید. توپ را گرفت، به دومی پاس داد و دومی محکم شوتید. توپ با سرعت رفت توی دروازه گللل.... | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 29 |