
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,464 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,561 |
منظورت چیه؟ | ||
پوپک | ||
دوره 30، فروردین-مسلسل345، فروردین 1402، صفحه 10-10 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2023.73943 | ||
تاریخ دریافت: 10 اردیبهشت 1402، تاریخ پذیرش: 10 اردیبهشت 1402 | ||
اصل مقاله | ||
داستان منظورت چیه؟ آمنه خلیلی کلاس درس انشا بود. همهی بچهها برای خواندن انشا شور و شوق داشتند و مدام همهمه میکردند. آقامعلم با انگشترش روی میز زد و با مهربانی گفت: «ساکت... ساکت باشید! بچهها خودم میگم کی باید بخونه.» بعد چشمش را داخل کلاس چرخاند و ادامه داد: «متین رادمنش.» متین از جایش بلند شد: «آقا من نتوانستم آنچه در ذهنم هست را بنویسم.» آقامعلم غرق در فکر پرسید: «چرا نتوانستی؟ یعنی تو از زندگی امام علی که امام اول ماست نمیتوانی یک انشا بنویسی؟» متین لبخند کوتاهی زد و گفت: «آقا اجازه من با خودم فکر کردم اگر اجازه بدهید با انجام کاری آن را نشان بدهم. حتماً اینجوری انشایم قشنگتر دیده میشود.» آقامعلم تعجب کرد و پرسید: «چی؟ منظورت چیه؟» - خب باید انجامش بدم تا متوجه بشین! - باشه، بلند شو بیا انجامش بده. متین آرام از پشت میز بیرون آمد و کنار درِ کلاس رفت. بعد به احمد گفت: «پاشو برو جای من بشین.» احمد با تعجب گفت: «جای تو؟ چرا؟» متین رو به معلم کرد و گفت: «وقتی سحری میخوردیم توی تلویزیون آقای مجری گفت، امام علی با همه به عدالت و مهربانی رفتار میکرد. تازه اونجا فهمیدم عادلانه نیست احمد توی این سرما همیشه جلوی در بشینه و از سرما بلرزه؛ اما من همیشه کنار بخاری باشم.» معلم غرق در فکر شد. لبخندی زد و در دفتر کلاس برای متین یک ۲۰ زیبا گذاشت. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 20 |