تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,413 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,363 |
فرشتهی کیک | ||
پوپک | ||
دوره 30، فروردین-مسلسل345، فروردین 1402، صفحه 26-27 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2023.73971 | ||
تاریخ دریافت: 11 اردیبهشت 1402، تاریخ پذیرش: 11 اردیبهشت 1402 | ||
اصل مقاله | ||
داستان فرشتهی کیک فاطمه بختیاری خرگوشی و دوستانش میخواستند بروند تولد دوستشان؛ اما لاکی هدیه نداشت. خرگوشی از مامانخرگوشی پرسید: «حالا چه کار کنیم؟» مامانخرگوشی جواب داد: «شنیدم مامان لاکپشت هم مریض است و نمیتواند برای تولد لاکی کیک بپزد.» مامانخرگوشی فکری کرد و گفت: «اگر مواد کیک داشتم برای تولد دوستتان کیک میپختم.» خرگوشی پرسید: «چه موادی؟» مامانخرگوشی شمرد: «شیر، آرد، عسل و کره.» بزبزی خندید و گفت: «من شیر میآورم.» خرس قهوهای گفت: «من هم عسل میآورم.» ببعی گفت: «من از مامانم کره میگیرم.» مامانخرگوشی کیسهی آرد را از توی آشپزخانه برداشت و گفت: «این هم برای درست کردن کیک کافی هست.» بزبزی با عجله رفت خانهشان و با یک ظرف پر از شیر برگشت. خرسی قهوهای رفت پیش مامانش و یک کوزه عسل آورد. ببعی به خانهیشان دوید و کره آورد. مامانخرگوشی شیر و عسل را روی هم ریخت. خوب هم زد، بعد کره و آرد را اضافه کرد. به اجاق نگاه کرد و با ناراحتی گفت: - هیزم نداریم. خرگوشی و دوستانش به جنگل رفتند و تند تند چوبهای کف جنگل را جمع کردند. مامان خرگوشی اجاق را پر از هیزم کرد. بعد که اجاق خوب خوب گرم شد، خمیر کیک را در آن گذاشت. خرگوشی و دوستانش از خستگی کنار اجاق خوابشان برد. بوی کیک که بلند شد، خرگوشی و دوستانش از خواب بیدار شدند. - بهبه چه بویی! حتماً خوشمزه هم هست. بزبزی گفت: «لاکی از دیدن کیک خوشحال میشود.» خرس قهوهای گفت: «کیک پر از عسل خوشمزه است.» ببعی گفت: «کیک کرهای هم خوشمزه است.» مامانخرگوشی گفت: «با این لباسها میخواهید بروید دیدن دوستتان؟ خرگوشی و دوستانش به لباسهایشان نگاه کردند. کثیف شده بودند. آنها با عجله به خانههایشان رفتند؛ اما خرگوشی که خانهی خودشان بود، زودتر لباسش را عوض کرد. مامانخرگوشی گفت: «صبر کن تا دوستانت هم بیایند. اگر تنهایی بروی فرشتهی کیک ناراحت میشود و کیک خوشمزه نمیشود.» اما خرگوشی منتظر دوستانش نشد. کیک را برداشت و خانهی دوستش رفت. لاکی از دیدن خرگوشی و کیک خوشحال شد. مامان لاکپشت هم تشکر کرد؛ اما خرگوشی از تشکر آنها خوشحال نشد. فکر کرد حتماً فرشتهی کیک از کار او ناراحت شده است و کیک دیگر شیرین و خوشمزه نیست. لاکی میخواست کیک را ببرد. خرگوشی فکر کرد؛ اگر فرشتهی کیک قهر بکند و برود کیک بیمزه میشود. به یاد کمکهای دوستانش برای درست کردن کیک افتاد. برای همین گفت: « این کیک هدیهی من و دوستانم هست.» مامان لاکپشت لبخند زد. لاکی گفت: «صبر میکنم تا همه بیایند.» خرگوشی خوشحال شد. همهی دوستانش آمدند. لاکی کیک را برید. مامان لاکپشت آن را بین همه تقسیم کرد. چند تکه کیک هم کنار گذاشت: «این هم برای مامانهای شما که مواد کیک را دادند. این هم برای مامانخرگوشی که کیک به این خوشمزهای درست کرده است.» خرگوشی تکهای از کیک را خورد. خیلی خوشمزه و شیرین بود. او خوشحال بود که فرشتهی کیک آنجاست و از کار او خوشحال است. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 13 |