تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,256 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,166 |
نصفی تاجوک نصفی تاجدونه | ||
پوپک | ||
دوره 30، مرداد مسلسل349، مرداد 1402، صفحه 14-15 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2023.74568 | ||
تاریخ دریافت: 20 شهریور 1402، تاریخ پذیرش: 20 شهریور 1402 | ||
اصل مقاله | ||
داستان نصفی تاجوک نصفی تاجدونه رامونا میرحاجیانمقدم تابستان بود. جوجهتاجیها توی لانه بال بال میزدند تا خنک شوند. ناگهان تاجوک جیغ بلندی کشید. تاجدونه و مامانتاجی و تاجبابا از جا پریدند و گفتند: «چی شد؟» تاجوک اخم کرد و گفت: «گرمم شده. این تاجدونه هم بال بال میزند و به من میخورد.» مامانتاجی گفت: «خب گرمش شده.» تاجوک گفت: «لانه پر از چوبهای سفت است. به من میخورد و دردم میگیرد.» تاجبابا گفت: «آرام بال بزنید خب.» تاجدونه گفت: «آرام بال بزنم خنک نمیشوم. تاجوک هم که بال میزند چوبهای لانه به من میخورد!» تاجبابا فکری به سرش زد و پرواز کرد. جوجهتاجیها اخم کردند و پشت به هم نشستند. چند دقیقه بعد، تاجبابا با یک پَر بزرگ سفید برگشت. پَر را کف لانه گذاشت و گفت: «این هم پر پلیکان سفید.» تاجوک فوری پر را زیر خودش کشید و گفت: «بهبه! چه نرم است!» تاجدونه آنطرف پر را کشید و گفت: «به منم بده.» تاجوک گفت: «تاجبابا برای من آورده!» تاجبابا گفت: «این پر مال دوتایی شماهاست. نصفش مال تاجوک و نصفش مال تاجدونه است.» تاجوک گفت: «ولی من اول گفتم. پس این پر مال من است.» تاجدونه گفت: «منم پر میخواهم.» مامانتاجی گفت: «این پر مال هر دوی شماست. باید مساوی بین هم تقسیم کنید.» تاجوک گفت: «پس اینقدر بکشیم که نصف شود.» تاجدونه گفت: «تو زورت بیشتر است. قسمت تو بزرگتر میشود.» تاجوک خندید و با نوکش پر را کشید. تاجبابا گفت: «نه اینطور نمیشود.» تاجوک گفت: «بکِشیم. هر کدام زورمان بیشتر بود مال همان بیشتر میشود.» مامانتاجی گفت: «من و تاجبابا هم دوست داریم پر داشته باشیم. پس ما هم میکشیم ببینیم سهم پر کداممان بیشتر میشود.» تاجوک گفت: «اینطور که نمیشود. شما بزرگترید. زورتان بیشتر است. همهی پر مال شما میشود.» تاجدونه گفت: «مثل خود تو! چون زورت بیشتر است. میخواستی همهی پر مال تو شود.» تاجبابا گفت: «بله جوجهها! به زور نیست. هر دوی شما از سفتی لانه ناراحتید. هر دو دوست دارید کف لانه نرم باشد. پس هر دو باید یک اندازه پر داشته باشید!» تاجوک سرش را پایین انداخت. مامانتاجی پر را وسط لانه گذاشت. دو تا جوجهتاجیها روی پر نشستند. تاجبابا گفت: «آفرین جوجهتاجیها! اینجوری پر هم نصف نشد.» مامانتاجی گفت: «من میروم یک پر دیگر پیدا کنم.» و پرواز کرد. جوجهتاجیها هم برایش بال تکان دادند و چون لانه نرم بود، دیگر دردشان نگرفت. (شخصیتها بر اساس هدهد نوشته شده اگر صلاح دانستید، هدهد تصویرگری شود) | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 50 |