تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,164 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,091 |
قُل و قُل چه شلغمی! | ||
پوپک | ||
دوره 30، شهریور مسلسل350، شهریور 1402، صفحه 4-5 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2023.74606 | ||
تاریخ دریافت: 08 مهر 1402، تاریخ پذیرش: 08 مهر 1402 | ||
اصل مقاله | ||
قُل و قُل چه شلغمی! سپیده رمضاننژاد شکمِ بزها خالی بود. فقط قار و قور داشت. یک روز گفتند: «قار و قور که برای ما آب و نان نمیشود. برویم غذا پیدا کنیم.» بز اولی یک بوته شلغم پیدا کرد. بز دومی هیچی پیدا نکرد. بز اولی داد زد: «بع بع! چه شلغم بزرگی!» بز دومی تندی آن را کَند. بز اولی گفت: «این شلغم ماِل من است. من آن را پیدا کردم.» بز دومی گفت: «نخیر. مالِ من است. من آن را کَندم.» این بکش، آن بکش، شلغم پرت شد آنطرف. تالاپی خورد توی سر خاله قابلمه که آنجا خواب بود. خاله قابلمه بیدار شد. قُل و قُل خندید و گفت: «نه چَک زدم نه چانه، شلغم آمد به خانه.» بعد هم شلغم را گذاشت توی دلش و رفت. بزها دنبال خاله قابلمه رفتند. بز اولی گفت: «آهای خاله قابلمه، این شلغم مالِ من است. من آن را پیدا کردم.» بز دومی گفت: «نخیر. مالِ من است. من آن را کَندم.» خاله قابلمه بخارِ توی دلش را بیرون داد و گفت: «چه حرفها! شلغم مالِ من است. خودش آمد پیشِ من.» یکی این بگو، یکی آن بگو، دعوایشان شد. آقای هود عصبانی شد. هارتی هورتی شد. داد زد: «دِهه! چرا دعوا میکنید. شلغم را سه قسمت بکنید. هر کس سهمِ خودش را بردارد.» بزها گفتند: «بع بع! چه فکرِ خوبی! قبول قبول!» خاله قابلمه درش را گذاشت روی سرش. _ من نه قبول. بزها داد زدند: «چرا؟» خاله قابلمه گفت: «چون که باهاش سوپ پختم.» بزها گفتند: «چهقدر زود پختی؟ » خاله قابلمه گفت: «آخه من یک خاله قابلمهی زودپزم.» هود، هورتی خندید و گفت: «چه بهتر! حالا سوپ را سه قسمت بکنید.» بزها گفتند: «قبول.» خاله قابلمه گفت: «من هم قبول.» بعد، دو کاسه سوپ به بزها داد. یک کاسه هم برای خودش ماند. بزها سوپ را خوردند و گفتند: «بع بع! عجب سوپی! از امروز شلغم با ما، سوپ با تو.» خاله قابلمه سوپِ توی دلش را هم زد و گفت: «چی بهتر از این!» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 20 |