تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,462 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,414 |
وقتی بزرگترها بیشتر به امتحان فکر میکنند! | ||
سلام بچه ها | ||
دوره 34، مرداد،شهریور400-401-1402، مرداد 1402، صفحه 20-21 | ||
نوع مقاله: معرفی کتاب | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/hk.2023.74775 | ||
تاریخ دریافت: 10 آبان 1402، تاریخ پذیرش: 10 آبان 1402 | ||
اصل مقاله | ||
اصلاً فکر نکنید که امتحان فقط مال شماست! آدم بزرگها بیشتر ترس امتحان دارند، وگرنه چه دلیلی داشت در مورد امتحان کتاب بنویسند؟!
وقتی بزرگترها بیشتر به امتحان فکر میکنند! فاطمه بختیاری کتابها با موضوعات متنوع آنقدر زیاد هستند که مسلماً وقت نمیکنیم همهی آنها را بخوانیم. بستگی به نیاز ما دارد که سراغ کدام موضوع برویم. دورهی نوجوانی همراه شده با امتحان، مسابقه و رقابتهای خوشایند و گاه ناخوشایند برای رسیدن به هدف. البته این کتابها را بزرگترها نوشتهاند که یا در کودکی استرس امتحان زیاد داشتهاند و یا در بزرگسالی هم هنوز بیشتر از بچهها به امتحان فکر میکنند!
امتحان اصلی نویسنده: جولی دانبرگ مترجم: شهلا انتظاریان انتشارات: علمی و فرهنگی «امتحان اصلی» جلد سوم از مجموعهی «داستانهای معلم دوستداشتنی ما» است. دانشآموزان خانم «سارا جین هارتول» در تمام طول سال سخت کار کردهاند، چیزهای زیادی یاد گرفته و از کارهای کلاس لذت بردهاند. با داشتن معلم خوبی مثل خانم هارتول مگر میشود کسی لذت نبرد؟ اما حالا موقع امتحان اصلی است و دانشآموزان دلشوره دارند. دانشآموزان خانم هارتول باید درس آخر و مهم خود را یاد بگیرند که… بخشی از کتاب خانم هارتول خوشحال بود، خیلی خوشحال. در تمام طول سال، دانشآموزانش سخت کار کرده بودند، خیلی چیزها یاد گرفته بودند و خیلی هم کارهای جالب و سرگرمکننده انجام داده بودند...
روزی که تقلب کردم نویسنده: جولیاکوک مترجم: جواد کریمی انتسارات: نردبان همیشه قرار نیست تقلب فقط روی کاغذ باشد و یا در نوشتن، گاهی تقلب در انجام کار هم میشود. حالا شما حساب کنید بخواهید در مسابقهی آشپزی هم با تقلبکردن کاری را انجام بدهید، حتماً نتیجه آن میشود که غذا مناسب خوردن نیست. در کتاب روزی که تقلب کردم شخصیتهای داستان با این دردسر مواجه میشوند. خلاصه کتاب: تقلب در مسابقهی آشپزی، «نودل» را حسابی به دردسر میاندازد. چیزی که در ابتدا فقط یک رقابت دوستانه برای پختن شیرینترین و لذیذترین شیرینی مدرسه است! این کتاب احترام، صداقت، مدیریت زمان و مسئولیتپذیری را میآموزد.
مسابقه دات کام نویسنده:حسین بکایی انتشارت: کانون پرورشی کودکان و نوجوانان فضای این داستان، فانتزی است و ماجراها در شهر تهران میگذرد. دختری به نام «سحر» هدیه جشن تولد سیزده سالگیاش را که یک سایت اینترنتی است، از پدرش دریافت میکند. پدرش برای جالبترشدن کار، هدیه را طی یک بازی که شکل مسابقه دارد، به دخترش میدهد. موضوع مسابقه تعیین رنگ آیندهی سحر است. گرهخوردگی زندگی و آینده مردم ایران به رنگ اتفاق تاریخی خاصی است که نمونههایی انگشتشمار در تاریخ ایران دارد و نویسنده خواسته تا این اتفاق را در زندگی نوجوان امروز ایران بررسی کند. رنگ آینده شخصیت اصلی داستان سفید است.
مسابقه نویسنده: هما دادگر انتشارات: لکلک کتاب مسابقه داستانی خواندنی و جذاب از زبان یک نوجوان در مورد مسابقه در مدرسه است. قرار است در مدرسه یک مسابقهی تئاتر برگزار شود. همهی بچهها مشتاقند در مسابقه شرکت کنند و دوست دارند برنده شوند. فقط یک مشکل این وسط وجود دارد آن هم این است که موضوع مسابقهی تئاتر، سفر است. بچهها تا به حال سفر نرفتهاند و سفر برایشان مثل یک چیز پر رمز و راز است. آنها دوست دارند که سوگل در تیمشان باشد. چون پدر سوگل مرتب به سفرهای کاری میرود و گاهی اوقات، سوگل را هم همراه خودش میبرد.
امتحان ماشینی نویسنده: ژوجونجیائو مترجم: آرزو رمضانی انتشارات: آدینه سبز کتاب امتحان ماشینی از سری کتابهای نشر دانی برای کودکان و نوجوانان است. این کتابها علاوه بر سرگرمکردن بچهها و فراهمکردن اوقاتی لذتبخش برای آنان، آموزشهایی کاربردی در زمینههای مختلفی مثل افزایش خلاقیت، یادگیری مهارتهای زندگی و.... دارند.
تقلب ممنوع نویسنده: آناستازیا سوئن مترجم: یاسمن محمدیان انتشارات: آوارسا قصهی دیگری از مجموعهی مدرسه خیابان اصلی است که هر یک از عناوین آن به آموزش یک مفهوم مهم به بچهها میپردازد. در این اثر حاضر، نویسنده به سراغ موضوع تقلب کردن رفته است. بخشی از کتاب: مثلِ همیشه، بچهها صبحِ زود برای رفتن به مدرسه دمِ در خونهشون وایمیستادن تا اتوبوسِ مدرسه بیاد و سوارشون کنه. اون روز آخرین کسی که سوارِ اتوبوس شد، الکس بود. اون توی ماشین پشتِ سرِ کِوین نشست. بعد از اینکه کوله پشتیش رو درآورد، از روی صندلی بلند شد و به دوستش نزدیک شد تا باهاش حرف بزنه. بالاخره اتوبوس به مدرسه رسید و توقف کرد. الکس و کوین از روی صندلیشون بلند شدن و کولهشون رو روی دوششون انداختن، اما دالتون حواسش کاملاً به بازی بود و اصلاً متوجه نشده بود که رسیدن. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 8 |