تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,418 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,364 |
با کسی سر جنگ نداریم | ||
پیام زن | ||
دوره 32، مهر-مسلسل355، مهر 1402، صفحه 76-77 | ||
نوع مقاله: ادب و هنر | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/mow.2023.74900 | ||
تاریخ دریافت: 27 آبان 1402، تاریخ پذیرش: 27 آبان 1402 | ||
اصل مقاله | ||
ادب و هنر
گفتوگو با منیر قیدی کارگردان فیلم «دسته دختران» همزمان با هفته جنگ با کسی سر جنگ نداریم
فیلم «دسته دختران» وارد شبکه نمایش خانگی شده و میتوانید کنار خانواده آن را ببینید. موضوع فیلم در پوسترهای سینمایی، لو رفته؛ ماجرای زنانی که در شرایط سخت جنگی قرار گرفتهاند و چهرههای خسته و رنجکشیدهای دارند. این فیلم، تفاوت اساسی دارد با آنچه تا حالا در سینما دیدهاید. خانمها، تدارکاتچی یا رختشوی، امدادگر، پزشک و پرستار نیستند، این بار در نقش جنگجو ظاهر شدهاند. منیر قیدی با تجربه فیلم موفق «ویلاییها»، روایت پر سر و صدای «دسته دختران» را کارگردانی کرده است.
اگر بخواهم صادقانه پاسخ بدهم، جواب شما منفی است. از اول برنامهای نداشتم برای اینکه فیلمی بسازم تا بگویم ببینید من چقدر بلدم صحنههای عظیم و شلوغ بسازم! میخواستم قصه زنانهای تعریف کنم که در بستر جنگ اتفاق میافتد. خب ساخت این قصه، بیگپروداکشن بود و ناگزیر حجم عظیمی از انفجار و شلوغی را با خود میآورد. با این هدف که خودم را نشان دهم، به قصه نرسیدم؛ از قصه به این رسیدم که اجرای شلوغ با پروداکشن مفصل داشته باشم. این شلوغی و سر و صدا، نیاز قصه بود.
نه به خدا، اتفاقا برخلاف ظاهری که در مطبوعات از من ساخته شده، با کسی سر جنگ ندارم، چون به توانایی خودم واقفم. همیشه سعی میکنم در حوزههایی ورود کنم که اشراف دارم. برای همین جنگی با کسی ندارم، همیشه در صلح، کارم را انجام میدهم!
خط اصلی قصه و شخصیتها تقریبا ساختگی است، ولی حادثههایی که برای این کاراکترها در مسیر داستان اتفاق میافتد، برگرفته از خاطرات واقعی است. خردهروایتها از ماجراهای زندگی واقعی خانمهای عزیزی گرتهبرداری شده که زمان جنگ، در خرمشهر حضور داشتند و فعالیت میکردند. کتابهای زیادی در این زمینه خواندیم، ولی هیچ شخصیت واقعی را مستقیم وارد قصه فیلم نکردیم؛ خلاف فیلم «ویلاییها» که شخصیتهایش از دنیای واقعی آمده بودند. کاراکترهای فیلم «دسته دختران» و حتی خود قصه و سفر آنها، ساختگی است.
ماموریتی به این شکل وجود نداشته است. خانمهایی بودند که رفتند دژ برای اینکه مهمات بیاورند، ولی ماجرا اینقدر پیچیده، سخت و سینمایی نبوده است.
بعضی از کاراکترهای «ویلاییها» مستقیم از شخصیت اصلی وام گرفته شده بودند، مابهازای واقعی داشتند، به همین دلیل عکس واقعیشان را نمایش دادیم، ولی در «دسته دختران» این اتفاق نیفتاد.
این ویژگی فیلم من نیست، ویژگی جنگ خرمشهر است. یک جنگ تمامعیار شهری که مردم، زنها،پیرها، بچهها و جوانها حضور داشتند. ناگزیر بودیم قصه را اینطور روایت کنیم.
برخلاف بعضی نقدها درباره اینکه نیکی کریمی در این جایگاه باورپذیر نیست، یا خانم کریمی خیلی آرامتر از آن است که مدیر یک دسته نظامی باشد و... اتفاقا تاکید من روی این کارکتر، همین بود. یعنی کسیکه معلم بوده و کلا رفتار آرامی دارد. حتی اگر به انتخاب قبلی که برای این نقش داشتم، توجه کنید، لیلا حاتمی هم همین ویژگیها را دارد. آدم آرامی که در ظاهرش چیزی نمیبینید، ولی از درون به قول خودش، آتش درونی دارد که او را وادار میکند به این حرکت؛ و به قول خودمان، قیام! به همینخاطر خانم کریمی را انتخاب کردم، چون همیشه با متانت و آرامشی بازی میکند.
خداراشکر! خوشحالم که کاراکتر خوب از آب درآمده و باورپذیر شده. در این رده سنی، بازیگرهای زیادی نداریم که توانایی بالایی داشته باشند. کارهای قبلی فرشته را دیده بودم، ولی چیزی که بیشتر باعث انتخاب خانم حسینی شد، انرژی و پتانسیل فوقالعادهای است که حتی قبل از قرارداد در تمرینها با خودش میآورد. قبل از اینکه با بچهها قرارداد ببندیم، یکسری تمرین کردیم و دورخوانی داشتیم. میدیدم این بچه بسیار پر انرژی است. این انگیزه و انرژی را تا لحظه آخر، یعنی تا سکانسی که دارند مهمات را حمل میکنند، با خود داشت. سکانس آخر، اصلا ساده نبود. چون هریک از اینها 5 اسلحه روی دوش داشت. اسلحهها همه واقعی بود. یک بار اسلحه را بلند کردم، اصلا نمیشد، خیلی سنگین بود. فرشته حسینی تا لحظه آخر این انرژی و پتانسیل را داشت. جعبه مهمات را پر میکردیم، مثل فیلمهای دیگر نبود که جعبه خالی مهمات ما حمل کنیم. بچهها از جان مایه گذاشتند. فرشته حسینی که بینظیر بود، ولی فکر کنم همه تیم بازیگری درخشیدند. نکته مهمی را بگویم؛ هریک از کاراکترها، ویژگیهایی داشت که گویی قشر مشخصی را نمایندگی میکند. تعمد داشتیم و اصرار من بود به این سمت برویم تا بچههای امروز راحتتر بتوانند با شخصیتها همراهی کنند و فکر نکنند درباره آدمهایی دستنیافتی و فراانسانی صحبت میکنیم که کسی نمیتواند به موقعیت آنها نزدیک شود.
نمیتوانم «ترین» را انتخاب کنم. هر روز صبح که پا میشدم، میگفتم خدایا من زنده میمانم این سکانس تمام شود! اینقدر تمام سکانسهای ما سخت بود. در یک پلان بهقدری حالم بد بود که توی آمبولانس کارگردانی کردم. خوابیده بودم توی آمبولانس، سرُم به دستم وصل بود و مانیتور آورده بودند که بتوانم ببینم. کار بسیار سختی بود.
بعد از ساخت فیلم «ویلاییها» تصمیم گرفتم دیگر فیلم جنگی نسازم، دلیلش همان حواشی بود که اشاره کردید. اما اتفاقهایی رخ داد که به سمت این قصه کشیده شدم و آنقدر جذاب بود که قصه «دسته دختران» خودش را به ما تحمیل کرد. هنگام مطالعه روی پروژه دیگری، به این داستان برخوردیم که طرحهای دیگر کنار رفت و روی این قصه متمرکز شدیم.
بیربط نبود، ولی داستانی نبود که امروز میبینید. در مسیر پژوهش وقتی به این قصه رسیدیم، بهقدری قوی و پررنگ شد و خودش را به ما تحمیل کرد که ناگزیر شدیم سراغ آن برویم. گاهی همهچیز آنطور که برنامهریزی کردهاید، پیش نمیرود. تصمیم گرفتم درباره کارهای آینده، نظر قطعی ندهم. خیلی به دور نگاه نمیکنم، بعضی اتفاقها خارج از برنامهریزی ما پیش میرود. این تجربهای است که از لحظه نگارش «دسته دختران» تا امروز که اکران شده، به آن رسیدهام. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 7 |