تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,387 |
تعداد مقالات | 34,316 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,991,105 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,704,192 |
یه وَر یه وَر، اینوَر و آنوَر | ||
پوپک | ||
دوره 30، آذر مسلسل 353-، آذر 1402، صفحه 12-13 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2023.75069 | ||
تاریخ دریافت: 25 آذر 1402، تاریخ پذیرش: 25 آذر 1402 | ||
اصل مقاله | ||
یه وَر یه وَر، اینوَر و آنوَر سپیده رمضاننژاد لیوان تپلی توی دلش چندتا مداد داشت، ولی مدادهایش را دوست نداشت. جایش را دوست نداشت. کارش را دوست نداشت. دوست داشت لیوانِ آشپزخانه باشد. شُر و شُر آب برود توی دلش. قُل و قُل چای برود توی دلش. یک روز، مدادهایش را دعوا کرد. - آخرش سوراخم میکنید. سوراخ سوراخم میکنید. هِی نوک و نوک و نوک، اینوَر یه نوک، آنوَر یه نوک. مدادها ناراحت شدند. نوکشان را انداختند پایین و رفتند. تپلی لُپ و لُپ خندید و گفت: «آخیییش! راحت شدم. حالا میتوانم یک لیوانِ واقعی باشم.» بعدش، یه وَر یه وَر، اینوَر و آنوَر، رفت توی آشپزخانه. دنبال شُرشُر میگشت. دنبال قُل قُل میگشت. یکهو، دستی او را شست و گذاشت توی جالیوانی. تپلی ترسید. هی جیغ و ویغ کرد: «وای چپکی شدم! کلهپایی شدم.» لیوانها گفتند: «چرا جیغ میزنی؟ ویغ میزنی؟ جالیوانی که ترس ندارد.» تپلی خجالت کشید. اینوَری بود، آنوَری شد. جیغجیغی بود، هیسهیسی شد. کمی بعد، یکی تویش آب ریخت و خورد. حالِ تپلی به هم خورد. داد زد: «وای چه دهان بدبویی!» آن یکی تویش شیر ریخت. خیلی گذشت. شیر را نخورد. شیر گندید. تپلی از بوی شیر کلافه شد. عوق کرد و شیر را ریخت. آن وقت، تلپ تولوپ، رفت سرِ کارِ خودش. اما او که کاری نداشت. اصلاً، مدادی نداشت. با غصه گفت: «کاشکی مدادهایم بودند!» یکهو، مدادها آمدند. نوک و نوک و نوک، اینور یه نوک، آنور یه نوک. اولی گفت: «دالی تپلی.» دومی گفت: «منم اینجام تپلی.» سومی گفت: «ما را میخواهی تپلی؟» تپلی گفت: «بله که میخواهم.» مدادها، یکییکی، پریدند توی دل تپلی. غصهها، یکییکی، رفتند بیرون. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 45 |