تعداد نشریات | 50 |
تعداد شمارهها | 2,351 |
تعداد مقالات | 33,944 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,552,630 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,464,933 |
جریان های پنهان جامعه زنان زیر ذره بین | ||
پیام زن | ||
دوره 33، فروردین -مسلسل361، فروردین 1403، صفحه 23-26 | ||
نوع مقاله: ادب و هنر | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/mow.2024.75616 | ||
تاریخ دریافت: 13 اردیبهشت 1403، تاریخ پذیرش: 13 اردیبهشت 1403 | ||
اصل مقاله | ||
سرویس ادب و هنر-9
چه کتابهای برای زنان، و چه کتابهایی درباره زنان منتشر شده است؟ جریان های پنهان جامعه زنان زیر ذره بین پژوهشکده زن و خانواده با حضور صاحبنظران، تازههای نشر را در حوزه زن و خانواده در دو سال 1401 و 1402 تحلیل و بررسی میکند. با رصد و تحلیل کتابهای چاپ شده در این دوسال، میتوان علاوهبر تحلیل کتابها، نقاط مثبت و ضعف آنها را یافت و در آینده اندیشمندانه و دقیق عمل کرد. در ادامه بهطور خلاصه، کتابهای «جریانهای پنهان خانوادگی»، «نسل من Generation Me»، «غروب زیست جهان ایرانی» و «روایت دنیای زنان؛ داستانهای زنان بادیهنشین» بررسی میشود.
دکتر محمدتقی کرمی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی رشد چشمگیر کتابهای مطالعات زنان انتشار حدود ۸۰کتاب در حوزه زنان و خانواده در سالهای 1401 و ۱۴۰۲ بهعنوان تازههای نشر، نشان میدهد حوزه مطالعات زنان، رشد چشمگیر دارد و متوقف نمیشود. در بررسی اولیه پنج مضمون برجسته را در این کتاب مشاهده کردم. یک مضمون مهم، حجاب است که در آن دو موضوع برجستهتر وجود دارد؛ حکمرانی حجاب که مساله مبتلابه سالهای اخیر است. پاسخهای پنهانی به کتاب «حجاب در عصر پیامبر» مطرح شده که «امیرحسین ترکاشوند» نوشته است. مضمون برجسته دوم، «تاریخ اجتماعی زنان» یا «تاریخ اجتماعی جنسیت» است. تب تاریخ اجتماعی زنان در کشور ما از حدود ۱۰سال قبل، بالا گرفته و هرچه جلو میرویم این تب، فروکش نمیکند و دلیل اصلی آن وجود چند چشمانداز نظری متعارض است؛ یکی مطالعات بومی است که بهدلیل بومیسازی، دنبال تاریخ اجتماعی کشورمان میرویم و دیگری به چالش کشیدن گفتمان شرقشناسی است. اما مساله سوم دقیقا از یک چشمانداز نظری متعارضی برمیخیزد و اینکه اساسا رهایی در زمینه ممکن است. اگر ما در سرزمینی قرار داریم که زنان، جنس طرد شدهاند یا جنس مغفول، غایب و ساکتاند با مطالعه این زمینه، میتوانیم رهایی را میسر کنیم. چالش حوزه مطالعات زنان در آینده، در حوزه تاریخ اجتماعی و روایتهایی است که به تاریخ اجتماعی مربوط میشود. تاریخ اجتماعی و تمرکز بر دوره قاجار و روابط زن و مرد در مساله زیست جنسی، به ما هم بصیرت میدهد که اینجا سرشار از داده و اطلاعات است و هم میتواند نشان دهد غفلت از میدان میتواند یک پژوهشگر را از مرجعیت علمی دور کند. اگر پروژههایی را درباره تاریخ اجتماعی نداشته باشیم و در دستور کار قرار ندهیم، محکوم به عقب ماندن میشویم. مضمون برجسته سوم، بحثهای فلسفی فمینیست است. مضمون چهارم، آسیبهای اجتماعی است که عمدتا دو آسیب یا دو مساله در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته؛ یکی «روابط فرازناشویی» و دیگری «ازدواج سفید» است. به نظر میرسد سنت نوشتن درباره ازدواج سفید در سال آینده گسترش پیدا کند و حدس میزنیم کتابهایی درباره خانواده، جنسیت و فاجعه منتشر شود. درباره موضوعهای زلزله و خانواده، کرونا و خانواده و کرونا و زنان یعنی درباره فجایع طبیعی در سال آینده، حجم بالایی از انتشارات را خواهیم داشت. مضمون برجسته پنجم، «نقد فمینیسم» است که در قالب تالیف و ترجمه صورت گرفته است. کتابهای تالیفی بسیار ضعیفاند و از کتابهای ترجمه هم با عنوان کتابهای بازاری یا کتابهای ضعیف یاد میکنیم، اما نکته اینجاست؛ ترجمه این کتابها برای ما ایدهای دارد که گفتمان نقد فمینیسم در ایران، گفتمان ضعیفی نیست و میخواهد مقاومت کند. کتاب «فمینیست بد» میتواند ازجمله این آثار باشد. کتاب «جریانهای پنهان خانوادگی» نوشته افسانه نجمآبادی، ترجمه محمد سروی زرگر از انتشارات بیدگل است. این کتاب در امتداد پروژه تاریخ اجتماعی روشنفکران حوزه فمینیستی است که از رویکرد و مضمون برجسته سوم به مساله جنسیت تقرب پیدا میکنند که ما باید در همین مرز و بوم نشانههای پدرسالاری و مردسالاری را پیدا کنیم، دلیل طرد زنان را افشا و برجسته کنیم و یک روایت ناب از جنسیت و زنان در ایران صورتبندی کنیم. اینجا دو چهره برجستهاند؛ یکی خانم «ژانت آفاری» و دیگری خانم «افسانه نجمآبادی». یکی با رویکرد مردمنگارانه و مردمشناسانه به مساله نزدیک میشود و دیگری با رویکرد پساساختارگرایانه ورود پیدا میکند که کارهای خانم آفاری با رویکرد پساساختارگرایانه است. اما ایده اصلی هر دو کتاب و هر دو شخصیت این است که ما در تاریخ جنسیت ایران، چند نقطه عطف و چند نقطه تحول داریم که یک نقطه ایستا دارد و یک نقطه تحولی که با توجه به این دو میتوان، فهم کنیم از نقطه آ به نقطه ب میرسیم. ازجمله این ایدهها برجسته کردن «همجنسگرایی» در ایران در انتهای دوره قاجار است که نمونه آن را در «زنان سیبیلو و مردان بیریش» و کتاب «چرا شد محو از یاد تو نامم؟» نوشته «افسانه نجمآبادی» مشاهده میکنیم. این موضوع در کار خانم آفاری هم در توجه به سفرنامهها و هم در توجه به خردهروایتهای زنان ایرانی و در کار خانم نجم آبادی در تحلیل عکس مشاهده میشود. ایده «همجنسگرایی» با «رقبای خانواده» در عهد قاجار گره میخورد. تصویری که از خانواده ایرانی ارایه میشود، وجود خانوادههایی است که تعدد زوجات در مقیاس وسیع دارند. بحث برجسته دیگر، داشتن کنیزها در مقیاس بالاست. آمارهای اسناد تاریخی نشان میدهد اواخر دوره قاجار تعداد زیادی کنیز در خانوادههای مرفه ایران وجود داشت. در چنین وضعیتی ما به خانواده هستهای رسیدیم؛ خانوادهای که نجمآبادی در این کتاب، نامش را زوجهای «همتا» مینامد یعنی زوجی که براساس یک پسند و محبت بین زن و مردی در قالب ازدواج شکل میگیرد. الان در جایی ایستادهایم که به نظر میرسد خانواده همتا بر اشکال دیگر خانواده غلبه دارد که در دوره قاجار برجسته بودند. سوال این است که این مسیر از دوره قاجار تاکنون چگونه طی شده و در مسیر رسیدن ما از خانواده ارشدمحور به خانواده همتا چه خردهرفتارها و خردهفرهنگهایی شکل گرفته؟ خانواده ارشدمحور یعنی خانوادهای که با پدربزرگ تعریف میشده، اما نجمآبادی تاکید میکند خانواده در دوره قاجار و پهلوی اول را نباید به این معنا دانست که سلسله مراتبی از پدربزرگ تا افراد کوچک خانواده است، بلکه چیزی داریم به نام شبکه خانوادگی. یعنی در عین حال که یک خانواده گسترده است، عشیرهای یا خاندانی است. ازدواج در دوره قاجار و پهلوی، اول ازدواج خاندانی است؛ خانوادهها امر ازدواج را تدبیر و مدیریت میکنند. نجم آبادی در کتابش اصرار دارد بر اینکه اقتصاد در خانواده ایرانی به این معنا برجسته نبوده و «ازدواج خاندانی» برای حفظ روابط، نسب و امنیت روابط مطرح بوده، اما زمانیکه از ازدواج خانوادگی به ازدواج همتا میرسیم، اتفاقهایی رخ میدهد و سوال میشود که چرا از ازدواج خاندانی به ازدواج همتا میرسیم؟ در تحلیلهای «ژانت آفاری» و افسانه نجم آبادی به این پرسش، پاسخ داده میشود. سوال اصلی کتاب این است که در فاصلهای که از ازدواج خاندانی به ازدواج همتا برسیم چه خرده؟اتفاقهایی رقم خورد و میخواهیم آن را فهم کنیم. یکی از این خردهاتفاقها، زندگیهای پنهان یا خانوادههای پنهان است که نسلی از مردان شهری، ازدواجهای مخفی داشتند و همسر دومی داشتند که با مرگ آن فرد در زمان تقسیم ارث، مشخص میشده که وراث دیگری هم هستند و سبکی از زندگی در سالهای 1310 تا 1340 بوده است. بعد از لغو بردهداری در ایران و جمع شدن کنیزها و تقبیح رسمی ازدواج مجدد، برخی مردان ایرانی سراغ زندگی پنهان و ازدواجهای موقت پنهان رفتند و نجمآبادی این برساختها را نشان میدهد. در یکی از فصلها نشان میدهد چگونه مفهوم عشق در ازدواج به جامعه ما وارد شد. دیگری بحث اشیاست که بسیار مهم است و ما از آن غفلت کردهایم. اینکه اشیا در زندگی ما خاطرهساز و معناسازند. بحث سوم، معانی ازدواج است که به آن میپردازد و از معنای خاندانی به معنای رمانتیک تبدیل میشود. بحث دیگر اینکه متعاقب تغییر معنای ازدواج، چگونه زندگی شهری و شهر تغییر پیدا میکند. نویسنده ادعایی دارد که مطالعه ما باید زمینهمند و بومی باشد، اما مفاهیم و چشماندازهایی که «نجمآبادی» در چند کتاب خود دنبال میکند، نشان میدهد نظریه و زمینه را بهعنوان پیشفرض مطرح کرده و بعد دنبال شواهد آن میگردد. مثلا این ایده که عشق در تاریخ ازدواج ایران مطرح نبوده! سوال این است که غزلهای عاشقانه سعدی و حافظ از کجا آمده؟ نکته دیگر اینکه نویسنده در مطالعه به طبقه متوسط شهری مرفه پرداخته و عمدتا خاندان بهاییان را روایت میکند، در حالیکه روایت از یک طبقه را نمیتوان به تمام جامعه تعمیم داد. مساله دیگر اینکه روایت کجا شکل میگیرد. معمولا روایت در فضای تنش شکل میگیرد و نمیتوان روایتی را که در تنش شکل میگیرد، وجه مسلط سبکزندگی بدانیم. این نکته اهمیت دارد که وقتی با پروژههای تحلیل روایت مواجه میشویم، باید مراقب باشیم این کارها بسیار لنزی و انتخاب شده، صورت میگیرد و نمیتوان آن را به کل جامعه تعمیم و سرایت داد.
دکتر فریبا علاسوند، عضو هیات علمی پژوهشکده زن و خانواده: روایت نسلی خودشیفته کتاب نسل من Generation Me نویسنده: جین توینگ
کتاب «نسل من» یکی از دوازده کتابی است که انتخاب کردهام و شایسته ترجمه است. این کتاب سال2006 منتشر شده و جزو تازههای نشر محسوب نمیشود، ولی تازه کشف شده است. نکته مهم درباره نویسنده این کتاب، میزان جستوجوی او برای نگارش این کتاب و انگیزه نگارش نویسنده، شروع تحقیقات پایاننامهاش در دانشگاه میشیگان است. این نویسنده در روند پژوهش به دادههایی دست پیدا میکند که نتایج آن با دو دهه قبل بسیار متفاوت است و این دلیل باعث میشود مطالعاتی درباره زنان این نسل انجام دهد. پس از مطالعه بسیار و دادههایی که جمعآوری میکند، میگوید 500هزار مقاله و پایاننامه دیده و این رقم، بخش کوچکی از تحقیقاتی است که انجام داده. تمام فیلمهایی که در این سالها روی پرده بوده را بررسی میکند. به گفته خودش این کتاب، نسل را از بیرون توصیف نکرده، بلکه نسل را از خودش استنطاق کرده است. «روی بامستیر» کتابی دارد با عنوان «آیا هیچ چیز خوبی درباره مردان وجود دارد؟». استاد دانشگاه فلوریدای آمریکاست و تخصصش روانشناسی اجتماعی است. او در توصیف کتاب «نسل من» نوشته جامعه آمریکایی تغییر کرده، اما هنوز پژوهشی درباره اینکه این تغییر چگونه بوده، انجام نشده و اطلاعات مستندی وجود ندارد. زمانیکه نویسنده، این کتاب را به رشته تحریر درآورد با استناد به گفتههای این نسل، در یک کتاب 9فصلی، گزارش مفصلی از تحول ارایه کرد. نویسنده در مقدمه کتاب مطرح میکند که از سال 2006 تا 2019 تغییرهای زیادی رخ داده؛ شبکههای اجتماعی و گوشیهای هوشمند که وارد بازار شده نشان میدهد فاصله زیادی را از 2006 تا امروز طی کردهایم، اما میخواهم درباره نسل خودم صحبت کنم؛ نسلی که برایش مهم است و عنوان این کتاب یعنی نسلی که با من و خویشتن سرو کار دارد، نسلی که از زمان تولد به او گوشزد کردهاند که خاص است، باید مستقل باشد و رویاهای مختلفی در انتظارش است. نویسنده معتقد است این نسل بسیار متمرکز بر خود است و گزارشی درباره نسلها ارایه میکند. بعد از جنگهای جهانی در آمریکا، نسلها روی خود نامگذاری کردند. برای مثلا نسل «بیبی بومرها» که نسل دهه 19۴۰ تا 19۶۰ هستند فرزندان نسل صامتاند؛ یعنی نسل قبلی که بیشتر در سکوت به سر میبردند و مربوط به دوره رکود جامعه آمریکا هستند. این نسل، آمریکا را نجات دادند و زحمت زیادی کشیدند تا آمریکا را بعد از جنگ جهانی دوباره به جایگاه قبلی برگردانند. نسل دهه 1960 تا 1980 را نسل «ایکس» یا مجهول مینامند. بعد از آن را نسل «هزاره» که دهه 1980 تا 1990 هستند و نویسنده به این نسل در کتاب اشاره میکند و آن را تحت عنوان «نسل من» به نگارش درمیآورد. از منظر نویسنده، این نسلی است که بر خود متمرکز شده و دچار خودشیفتگی است. مزایایی مثل برابری و مدارا را ندارند که نسل قبلی داشت. نویسنده معتقد است این، نسلی است که خودش را بر همهچیز ترجیح میدهد. نویسنده از شخصی شدن، فردی شدن و خودمتمرکزی مفرط درباره این نسل صحبت میکند و میگوید نسل دهه 1980 تا 1990 یک ابرفردگرایی را تجربه کرده که نسل قبلی آن را تجربه نکرده و در دهههای 1940 و 1950 این فردگرایی مفرط که از دهه 1980 آغاز شد به این کیفیت وجود نداشت. شعار پرتکرار «نسل من» این است: «تو به تایید دیگران نیازی نداری». لباس پوشیدن یکی از کارهای اصلی «نسل من» است که راهی برای خودابرازی است. نویسنده میگوید ازدواجهای دهه 1950 و 1960، ازدواجهای بالای 25سال یا خارج از نژاد یا مذهب کاملا تابو بود و خواستههای اجتماعی از خواستههای فردی مهمتر بودند. قطعیت امری بسیار مهم بود و افراد درباره امور، روشن و قطعی، حرف میزدند یا نمیزدند. در دهه 1980 افراد معتقد بودند آموزشهایی مانند اینکه «نیازی نیست ما به کودکان اطاعت کردن را بیاموزیم» در تربیت ورود پیدا میکند، در صورتیکه قبل از آن، «اطاعت» در آموزش و پرورش مهم بود. در دهه 1980 موضوعی مثل اینکه انتخاب، امر مقدسی است و تایید دیگران، کمکم رنگ میبازد. «نسل من» اعتقاد دارد میتواند هر کاری را انجام دهد و ارزشهای اجتماعی اهمیتی ندارد و خودم میتوانم تعیینکننده اخلاق و ارزشها باشم. به اینکه جامعه دربارهام چه دیدگاهی دارد، اهمیت نمیدهم و فقط دیدگاهها و استانداردهایی که من میسازم، مهم است. بخش اول این کتاب، به سینما اختصاص دارد که بسیار مفصل است. نویسنده میگوید سینما، سیاستی به کار گرفت که مسافر زمان حال داشت و اگر میخواست درباره دهه 1950 فیلم بسازد، آن شخص را با کاراکترها و دیالوگهای امروز به زمان گذشته میفرستاد و فیلمهای متعددی را نمایش میدهد که شخص از دیدگاه نسل من، به دهه 1950 و 1960 سفر میکند و میخواهد جریان انتقادی را گزارش دهد. در این فیلمها مفهومی به نام خوبی و بدی، جای خود را به خوشحالی و ناراحتی میدهد، شرّ و خیر و خوبی و بدی را در فیلمهایی که ساخته میشود، مشاهده نمیکنیم. آنچه نمایش داده میشود، سقوط قوانین اجتماعی و ظهور فردیت ویژه است. احساس، مفهوم مهمی در این فیلمهاست. اینکه باید خودت باشی، مفهوم مهم و محوری تربیتی این فیلمهاست. در دهه 1970 کتابهایی با عنوان کمک به خود، نوشته میشد که از مردم میخواست قوانین اجتماعی را نادیده بگیرند. تایید دیگران اعم از والدین و معلم، اهمیتی نداشته و مخالف عنصر فردیت است. این کتاب مرور بسیاری بر کتابهایی با این خصوصیات دارد. مثلا کتابی را میآورد که گروهی از جامعهشناسان مطالعه گستردهای درباره شهروندان محلی در نیویورک انجام دادند و از مادران میپرسیدند دوست دارند فرزندانشان چه ویژگیهایی داشته باشند و آنها در پاسخ میگفتند دوست داریم اطاعت بسیار و اخلاق خوب داشته باشند و به کلیسا وفادار باشند. سال ۱۹۸۸ که دوران «نسل من» است، مادران میگفتند دوست داریم کودکان ما استقلال و مدارا را یاد بگیرند و این گرایش به سمت فردیت را حتی در نامگذاریها مشاهده میکنیم. مثلا در دهه 1950 یک سوم از اسامی پسران از بین ده نام مشهور بود و خانوادهها برای نامگذاری فرزندانشان از نام افراد مشهور استفاده میکردند، اما در دهه 1980 این تعداد به یکدهم رسید و دختران از یکچهارم دهه 1950 به یکدهم در دهه 1980 رسیدند؛ کمکم خانوادهها به سمت متفاوت بودن در نامگذاریها نیز پیش رفتند. شخصیسازی اخلاق، ویژگی دیگری از نسل من است که هیچ تمایلی به پاسخ درباره سوالهای دیگران درباره اخلاق و رفتارشان ندارند و مدام از واژههایی مانند «من هیچ وظیفهای در قبال خوشایند دیگران ندارم» به کار میبرند و اصل برای آنها، مدارا و تساهل است و به دیگران گفته میشود باید با این بسازید که لبه تیز تیغ مدرنیسم همین مساله است؛ یعنی شخصی شدن اخلاق که هیچ منبع بیرونی برای سنجش اخلاق برایشان وجود ندارد. در این کتاب گزارش مفصلی درباره کمک کردن آمده و نشان میدهد چهطور خودت به خودت کمک بدهی و بر این باور است که هرکسی به خودش کمک کند، مانند این است که به دیگران کمک کرده. اگر به آنچه دیگران فکر میکنند، اهمیت ندهند باعث کاهش آشکار ادب و اخلاق این نسل میشود و هرگز قوانین آداب اجتماعی را یاد نمیگیرند. نویسنده در این کتاب، گزارش مفصلی از تقلب در مدرسهها ارایه میکند که 95درصد دانشآموزان دبیرستانی در سال2008 به شکلهای مختلف تقلب میکردند و این کار را بد نمیدانستند و به صورتی بود که تقلب اثر خود را در حوزه کسب و کار گذاشته بود، یعنی دانشآموزانی که با تقلب پذیرش میشدند،بهقدری زیاد بودند که باعث شد افراد بدون تخصص وارد بازار کسب و کار شوند و این مساله بهمرور قوانین سختگیرانهتری را رقم زد که نشان میدهد دولت اعتماد کمتری به مردم جامعه داشته و مجبورند قوانین سختگیرانهتری اعمال کنند. این نسل به نادیده گرفتن خدا، کلیسا و اقتدار بزرگان و ارزشها مفتخر است. اینطور که در کتاب آمده، بالای 60درصد از دانشآموزان به زیرپا گذاشتن قوانین اخلاقی در کلاس، بیاحترامی و بیاعتباری به معلمان افتخار میکنند. نویسنده میگوید دموکراسی و چند فرهنگی اگرچه بسیار خوب است، اما آثار مخربی را نیز در زمینه سنتها و ارزشها به همراه دارد. درباره اقتدار والدین مینویسد و معتقد است والدین به سمتی پیش رفتند که برای فرزندانشان دوست باشند و نقش والدگری آنان نادیده گرفته شده است.
حجتالاسلام امیر مهاجر میلانی، عضو هیات علمی پژوهشکده زن و خانواده نسل بیتاریخ از گفتوگو گریزان است کتاب «غروب زیست جهان ایرانی» نویسنده: دکتر بیژن عبدالکریمی عنوان کتاب، بهتبرانگیز و دلهرهآور است. این کتاب محصول 9 سال مواجهه تلگرامی و فضای مجازی مولف کتاب با مخاطبان عمومی است. نویسنده، در طول هفته یکی دو جلسه با مخاطبان عمومی خود گفتوگو کرده و به نکاتی پاسخ داده است. ابتدای کتاب، زندگینامه خودنوشته مهمی دارد. نویسنده اظهار کرده که خانواده مذهبی نداشته و تنها عنصر مذهبی و فرهنگی که در دوره کودکی با او ارتباط گرفته، مادربزرگش بوده است. اینکه مادربزرگی میتواند سرنوشت نگرشی و بینشی انسانی را متعین کند، بسیار اهمیت دارد. «چرا داوری مهم است» یکی از بخشهای خواندنی کتاب است. پرسش «چرا داوری» اهمیت بهسزایی برای جامعه ایران دارد، چون میخواهد به این سوال پاسخ دهد؛ «چگونه میتوان ذیل تجدد زیست و همزمان هضم جریان رایج و هژمونی نشد و به مقاومتی پویا دست زد.» اولین قدمی که میتوانیم در موقعیت فعلی برداریم، خودآگاهی تاریخی است. نویسنده معتقد است تا زمانیکه اندیشمندان ایرانی نتوانند به خودآگاهی تاریخی برسند هر نوع کنشی، در بازی جریان تجدد است. دکتر «بیژن عبدالکریمی» نام این نسل را «بیتاریخ» میگذارد و به این واقعیت اشاره میکند که سخن برای این نسل از شکوه دوران باستان، عرفان و معنویت مهم نیست و بیمعناست. اگر برای یک دختر دهه1390 تعریف کنید حجاب در جامعه ایرانی به چه صورتی بوده، در پاسخ به شما خواهد گفت آنها اشتباه میکردند. فردیت، زیاد شده و سنت تاریخی ایران را برای این نسل بیمعنا کرده، ارجاع به تاریخ و فرهنگ ایرانی برای آنها مهمل و بیمعناست. به تعبیر نویسنده، نسل بیتاریخ ایران از گذشته خود، گسستی را تجربه کرده که علاقه و انگیزهای برای گفتوگو درباره مناسبات فرهنگی و اجتماعی دوران پیش از مدرنیسم ایران ندارد. او بیتاریخ است به این معنا که نسبت به گذشته حسی ندارد، آرمانی نداشته و نگاهی به آینده هم ندارد. وقتی انسان نسبت به آینده نگاه، و نسبت به گذشته تعلقی نداشته باشد زندگی در لحظه، آرمان او میشود. این نسل از گفتوگو، گریزان است. نکته مهم این کتاب پرسش از اصالت نسل جدید است که آیا نسل جدید اصالت دارد یا نه؟ آیا این نسل اصیل است؟ آیا نوعی خودشیفتگی در نفی از اصالت از نسل حاضر در ارزیابی ما ریشه دارد؟ تاکید میکند این، یک سوال فلسفی است و نباید از نگاه روانشناسانه و جامعهشناسانه به آن پرداخت. یکی از مسایل مهمی که مولف این کتاب به آن تاکید دارد، بهمثابه نقطه آغاز این کلاف سردرگم است. اصطلاح کلاف سردرگم، استعاره خوبی از موقعیت فعلی ماست؛ البته هنوز نتوانستیم کلاف سردرگم را صورتبندی کنیم. باید صورتبندی عالمانهای از موقعیت کنونی انجام دهیم که در آن زیست میکنیم. نویسنده معتقد است اولین پیششرط مواجهه با این کلاف، رسیدن به خودآگاهی تاریخی است. فهم جایی که ایستادیم و در حال نگریستن به قضایا هستیم، شروع خوبی است. نویسنده پیشنهاد میکند در مسیر خودآگاهی تاریخی باید نسبت به جایی که ایستادهایم، بیشترتوجه کنیم.
زهرا داورپناه، عضو هیات علمی پژوهشکده زن و خانواده این روایت، گفتمان غربی را به چالش میکشد کتاب «روایت دنیای زنان؛ داستانهای زنان بادیهنشین» نویسنده: لیلا ابوالغد مترجم: منیژه مقصودی، آرتا غنیزاده و رامین بیات امروزه کتابهای حوزه روایت، در حال گسترش است. نویسنده کتاب، فرزند «ابراهیم ابوالغد» محقق فلسطینی بزرگ و خوشنام است که کتاب «شرقشناسی» اثر «ادوارد سعید» به ابراهیم ابوالغد تقدیم شده؛ هم بهخاطر موقعیت علمی و هم بهدلیل تلاشهایی که در عرصه آکادمیک برای دفاع از حق فلسطین انجام داده؛ مادرش هم جامعهشناس آمریکایی است. کارهای «لیلا ابوالغد» متمرکز بر انسانشناسی و مردمشناسی است و معمولا سه موضوع اصلی را دنبال میکند و بر رابطه فرمهای فرهنگی با قدرت، سیاستهای بازنمایی و دانش، پویاییهای جنسیتی و مساله زنان در خاورمیانه متمرکز میشود. نویسنده معتقد است رشته انسانشناسی برساخته فرهنگ غربی و احساس تمایز آن با فرهنگ غیرغربی است. وقتی میخواهند در زمینه انسانشناسی کاری انجام دهند، میگویند بقیه چگونه هستند؟ وقتی رشتهای ذاتا اینگونه باشد، سخت است بخواهید از این تمایز، فراروی کنید. نویسنده با اینکه نسبت به این موضوع آگاهی دارد سعی میکند با نوشتن از موارد خاص و روزمرگیهای مردم خاورمیانه، بهخصوص زنان خاورمیانه، گفتمان غربی را به چالش بکشد. نویسنده میگوید کلمه فرهنگ یک اختراع غربی است؛ وقتی از فرهنگها حرف میزند با فخرفروشی میگوید به بقیه نیز اجازه میدهد اظهارنظر کنند و من میخواهم ضدفرهنگ بنویسم! پس داستانگویی من و نقل داستانهای بادیهنشینان و اعراب، تکنیک من و یک مبارزه علمی است. نویسنده در این کتاب و چند کتاب دیگر که حاصل پژوهشهای اوست، درباره کشورهای عربی نوشته که هنوز قبایل بادیهنشین دارند و همه یکجانشین نشدهاند. این کتاب درباره قبایل اولاد علی است که اصالتا اهل لیبی هستند، ولی در شمال مصر زندگی میکنند. مولف طی ۲۰سالی که بین این قبایل رفت و آمد داشته، شروع به نوشتن میکند و بعد صدای افراد را ضبط میکند. کمکم برخی موضوعها را انتخاب میکند و داستانهایش را مینویسد. پیکربندی این نویسنده براساس سه ساختار است: اول اینکه چه تعمیمهای استانداردی که در رشته انسانشناسی مطرح است، مانند ساختارهای اجتماعی فرهنگی را میتواند اثبات کند؟ نکته دوم تصاویر فمینیستها از روابط جنسیتی در جوامع غیرغربی است که آن را نقد میکند و مینویسد اینها جامعه غربی را فهم نمیکنند و مدام از پدرسالاری حرف میزنند. سومین نکته از ادراکات مشترک که درباره جامعه مسلمان عرب است چقدر میتواند استفاده کند و چقدر میتواند به چالش بکشد. متاسفانه این کتاب، ترجمه روانی ندارد و غیر از مقدمه، ۵ فصل دارد که به بحثهای انسانشناسی، مردمشناسی، قومنگاری و زنانی که سعی کردند از سنت فمینیستی و سنتهای شرقشناسی عبور کنند و دورگه هستند میپردازد و این داستانها را حول پدرتباری، چندزنی، زاد و ولد، ازدواج با عموزادگان، شرف و شرم صورتبندی کرده است. اول هر فصل عکسی از این مردم گذاشته و با آیهای یا حدیثی آن را صورتبندی کرده است. نویسنده در بخش شرم و شرف، دو مکانیزم کنترل روابط جنسی و جنسیتی را در جامعه قبیلهای اولاد علی بررسی میکند. شرف برای مردان و شرم برای زنان که این عنوان در دانش غربی، کلیشه شده و شما با مراجعه به آداب و رسومی که نقل میکند، میفهمید کلیشهای که ساخته شده از اینکه مردان سلطه دارند و زنان، اختیاری ندارند، کاملا غلط است و میگوید جامعه قبیلهای بادیهنشین با اصلیت لیبیایی که ساکن مصر هستند، چقدر پیچیدهتر از چیزی است که تصویر شده. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 11 |