تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,387 |
تعداد مقالات | 34,316 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,992,362 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,704,995 |
عمو نوروز و کیسه های شکوفه | ||
پوپک | ||
دوره 31، پوپک فروردین مسلسل357-، فروردین 1403، صفحه 4-5 | ||
نوع مقاله: داستان | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2024.75675 | ||
تاریخ دریافت: 17 اردیبهشت 1403، تاریخ پذیرش: 17 اردیبهشت 1403 | ||
اصل مقاله | ||
داستان عمو نوروز و کیسه های شکوفه راضیه احمدی عمو نوروز شکوفهها را بین درختها پخش کرد. بعد دفترچهی یادداشتش را بیرون آورد و نوشت: یک کیسه شکوفهی صورتی به درخت هلو، یک کیسه و نیم شکوفهی سفید به درخت آلبالو، ده شکوفه به نهال گیلاس. عمو نوروز دفترچهی یادداشتش را آهسته بست و نگاهی به کیسههای شکوفه کرد. دو کیسه شکوفهی سفید و آبی را از بقیهی کیسهها جدا کرد و گفت: «این هم برای گلهای خودروی کنار جوی آب.» بعد دستش را به درخت سپیدار تکیه داد و بلند شد به کیسهها نگاهی کرد و آهسته گفت: «باید عجله کنم. درختها منتظر هستند.» درخت سپیدار خودش را کمی خم کرد و گفت: «خدا قوت عمو نوروز! اگر میتوانستم راه بروم مثل باد همهی کیسهها را پخش میکردم تا کمی استراحت کنی!» عمو نوروز نگاهی به سپیدار کرد. از پارسال چند متر بلندتر شده بود و چند شاخهی جدید هم روی سرش روییده بود. بعد دستش را دور درخت سپیدار حلقه کرد و گفت: «ممنون سپیدار مهربان!» سپیدار خودش را بیشتر خم کرد و گفت: «حالا که نمیتوانم ریشههایم را از خاک بیرون بیاورم، شاید بتوانم کار دیگری انجام بدهم.» عمو نوروز به گلهای خودروی کنار جوی نگاه کرد و گفت: «کمی خسته هستم؛ اما باید عجله کنم.» سپیدار به اطراف خود نگاه کرد. درختها با خوشحالی شاخههایشان را تکان میدادند و شکوفههایشان را به یکدیگر نشان میدادند. سپیدار شاخهی پایینیاش را به کیسهها نزدیک کرد و گفت: «حتماً یک راهی هست. باید فکر کنم.» عمو نوروز به سختی از روی سنگ بلند شد. یکی از کیسهها را روی دوشش انداخت و به سمت درختهای آن طرف کوه به راه افتاد. سپیدار شاخههایش را به هم نزدیک کرد. به گنجشکهایی که از بالای سرش عبور کردند، نگاهی کرد و گفت: «هی پرندهها! دلتان میخواهد همهی درختها خیلی زود شکوفه بدهند؟» گنجشکها با خوشحالی جیکجیک کردند و روی شاخههای سپیدار نشستند تا حرفهای سپیدار را بشنوند. سپیدار شاخههایش را به هم نزدیک کرد و با گنجشکها حرف زد. چند دقیقه بعد دستهی گنجشکها به سمت عمو نوروز رفتند. یکی از کیسهها را بلند کردند و به سمت درختی که اسمش روی کیسه نوشته شده بود، پرواز کردند. عمو نوروز با تعجب نگاهی به گنجشکها کرد. درخت سپیدار شاخههایش را تکان داد و بلند گفت: «همه با هم به شما کمک میکنیم.» عمو نوروز نگاهی به آسمان کرد. پرندهها دستهدسته به سمت کیسههای شکوفه میآمدند. عمو نوروز خندید و با خوشحالی گفت: «این هم بهار.» بچه ها شما چکونه می توانید در پر بار شدن درختان کمک کنید؟ | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 18 |