تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,380 |
تعداد مقالات | 34,258 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,922,685 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,663,327 |
آقا من تقلب نکردم! | ||
پوپک | ||
دوره 31، اردیبهشت-مسلسل 358، اردیبهشت 1403، صفحه 16-17 | ||
نوع مقاله: آینه ها | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2024.76009 | ||
تاریخ دریافت: 17 تیر 1403، تاریخ پذیرش: 17 تیر 1403 | ||
اصل مقاله | ||
آینهها آقا من تقلب نکردم! حانیه اکبرنیا هنوز یک هفته از شروع مدرسه نگذشته بود که آقای جباری، از بچهها امتحان ریاضی گرفت. بعد از امتحان شروع به تصحیح برگهها کرد. همهی بچهها مضطرب نشسته بودند و راجع به امتحان حرف میزدند. علی که داشت ناخنهایش را میخورد گفت: «احمد چه بیخیال نشستی! معلومه امتحانتو خوب دادی؟ نه؟» احمد که آرام نشسته بود و بیرون را نگاه میکرد، رو به علی کرد و گفت: «آره خیلی آسان بود که.» علی با حسرت گفت: «نه بابا سخت بود! من که خیلی اشتباه دارم. متنفرم از ریاضی! اه!» احمد لبخندی زد و گفت: «اتفاقاً من خیلی دوست دارم. فقط کافیه یه کم تمرین کنی!» آقای جباری برگهی اول و دوم و سوم را تصحیح کرد و ناگهان با صدای بلندی گفت: «این چه نمراتی است؟ این چه وضع درس خواندن است؟» بعد هم شروع کرد نمرهی بچهها را یکی یکی با صدای بلند خواندن: علیزاده: 8 علی از خجالت سرش را پایین انداخت. اکبری: 10 بیرشک: 14 احمد با شنیدن نمرهاش خشکش زد. چشمانش گرد شده بود. اصلاً باورش نشد. با خودش گفت: «مگر میشود؟» علی پوزخندی زد و به آرامی در گوش احمد گفت: «پروفسور شاهکار زدی که!» بعد از کلاس احمد کنار میز آقامعلم رفت. از ترس صدایش در نمیآمد با خجالت گفت: «آقا! ما امتحانمان را خوب داده بودیم. 20 میشدیم. میشود یک بار دیگر برگهیمان را نگاه کنید.» آقای جباری اخمی کرد و گفت: «حالا برای من معلم شدی؟ برو پسرجان همین نمره هم حقت نبود. خجالتم خوب چیزیه! باید بهت صفر میدادم تا بفهمی تقلب نکنی!» احمد با تعجب گفت: «تقلب؟ من؟» آقای جباری برگهی احمد را نشانش داد و گفت: «بله جنابعالی! نگاه کن این برگهات. بدون اینکه سؤالها را حل کنی فقط جواب را نوشتی! معلوم است دیگر از دوست کناریات تقلب کردی! فکر کردی من حالیم نمیشود.» احمد گفت: «آقا من تقلبی نکردم همه را خودم نوشتم. من ریاضیام خوب است.» آقای جباری گفت: «ساکت شو! من بچههایی مثل تو را خوب میشناسم!» احمد گفت: «آقا من سوالها را ذهنی پاسخ دادم! تقلب نکردم.» آقای جباری گفت: «تو گفتی و من باور کردم.» - آقا به خدا راست میگویم. من حاضرم هر چه میخواهید بپرسید تا جواب بدهم!» آقای جباری کمی فکر کرد و گفت: «فکر بدی نیست.» بعد هم یک سؤال پیچیده و سخت از احمد پرسید و احمد هم در یک چشم به هم زدن پاسخ داد. آقای جباری از پاسخ سریع احمد شگفتزده شد و با شرمساری گفت: «آفرین احمد من دربارهی تو اشتباه فکر کردم. تو پسر باهوشی هستی. به نظرم با آقای مدیر صحبت کن و جهشی به کلاس ششم برو.» بعد هم دفتر نمرهاش را باز کرد و برای احمد نمرهی 20 گذاشت. * احمد بیرشک: احمد بیرشک (زادهی ۴ بهمن ۱۲۸۵ در باجگیران – درگذشتهی ۱۴ فروردین ۱۳۸۱ در تهران)، ریاضیدان، تقویمنگار، پژوهشگر تاریخ علم، و مدرسهدار ایرانی بود. یکی از بزرگترین خدمات احمد بیرشک به جامعهی فرهنگی ایران بنیانگذاری گروه فرهنگی هدف بود. گاهنامهی تطبیقی سه هـزار سـاله یکی دیگر از آثار ماندنی اسـتاد اسـت. او از کودکی زبان فرانسه را یاد گرفت. آثار تألیفاتی در حوزهی ریاضیات دارد که عبارتند از: کتابهای جبر و حساب سالهای دبیرستان، هندسهی ترسیمی و هندسهی رقومی، هندسهی سطحی، هندسهی مناظر و مرایا و... | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 10 |