تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,329 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,030,346 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,725,723 |
من دیگر سکوت نمیکنم | ||
پوپک | ||
دوره 31، خرداد مسلسل 359-1403، خرداد 1403، صفحه 32-33 | ||
نوع مقاله: دوستانه | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2024.76018 | ||
تاریخ دریافت: 18 تیر 1403، تاریخ پذیرش: 18 تیر 1403 | ||
اصل مقاله | ||
دوستانه من دیگر سکوت نمیکنم مهدیس حسینی کارشناس روانشناسی بالینی راستش من توی مدرسه از سامان میترسم چون خیلی برای دیگران قلدری میکند. امروز زنگ ورزش اتفاق عجیبی رخ داد. بازیکنان تیمها عادلانه انتخاب نشدند. بچههای تیم مصطفی خیلی قوی بودند، خیلی نگران بودم که اصلاً نتوانیم تیم مقابل را ببریم، بدتر قضیه این بود که سامان هم توی تیم مقابل بود. بازی شروع شد. سامان در همان ابتدای بازی یک گل به دروازهبان تیم ما زد و گفت: «ها ها هاااااااا، همین اول بازی گل خوردی، صدرا تو بدترین دروازهبان دنیا هستی.» صدرا خیلی ناراحت شد احساس کردم همین حالاست که بزند زیر گریه. از دروازه بیرون آمد و به محمد گفت به جای او توی دروازه بایستد. محمد توی دروازه ایستاد؛ اما بعد از گذشت چند دقیقه تیم مقابل دوباره موفق شد یک گل دیگر بزند. سامان داد زد: «تو که از صدرا هم بدتری، چرا نمیری پیش اون نینی کوچولو تا با همدیگه گریه کنید؟» محمد مِن مِنی کرد و رو به ما گفت: «واقعاً متأسفم، ببخشید که دروازهبان خوبی برای تیم نیستم. بازی دوباره شروع شد. این بار سامان به سراغ من آمد آنقدر ترسیده بودم که سر جایم خشکم زد. او اول یک لگد به من زد بعد توپ را از من گرفت و یک گل دیگر به تیم ما زد، بعد هم داد زد: «محسن تو که فوتبال بلد نیستی بهتر هست دیگر بازی نکنی!» خجالت کشیدم از اینکه اجازه دادم سامان این همه مسخرهمان کند و قلدربازی در بیاورد. برای لحظهای از خودم پرسیدم اگر ما جلوی او را نگیریم پس چه کسی این کار را انجام میدهد؟ تصمیم گرفتم این موضوع را با محمد و صدرا و بقیهی بچههای تیم در میان بگذارم و با هم برویم تا با سامان حرف بزنیم.برای همین با هم پیش سامان رفتیم. گفتم: «اگر از این به بعد با ما رفتار خوبی نداشته باشی دیگر با تو بازی نمیکنیم.» محمد گفت: «آره صادق راست میگه!» بعد از آن هم بقیهی بچهها بودند که یکی یکی به او اعتراض کردند. جلو رفتم و گفتم: «ببین ما دوست داریم با هم بازی کنیم و به ما خوش بگذرد؛ اما رفتار تو اصلاً خوب نیست و این ما را ناراحت میکند.» محمد گفت: «سامان ما همه میدانیم تو بازیکن خوبی هستی فقط ای کاش مهربانتر رفتار میکردی.» سامان وقتی دید همه از دست او ناراحت هستند سرش را پایین انداخت و گفت: «من از همه عذرخواهی میکنم. شما درست میگویید رفتارم اصلاً خوب نبود.» بچهها خندیدند و با سامان دست دادند و آشتی کردند. * بچهها شما چهطور آیا تا به حال شده مثل من از کسی بترسید؟ یادتان باشد در مقابل قلدرها هیچ وقت نباید ساکت ماند. قاطعانه در چشمهای شخص قلدر زل بزنید و با احترام نظرتان را بیان کنید. هیچگاه اجازه ندهید تا با قلدری کردن روحیهیتان را از بین ببرند و اعتمادبه نفستان را از شما بگیرند، مدام به خودتان بگویید من میتوانم و من خودم را باور دارم. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5 |