تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,414 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,363 |
کار من نبود | ||
پوپک | ||
دوره 31، 364آبان 1403، آبان 1403، صفحه 32-33 | ||
نوع مقاله: دوستانه | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2024.76642 | ||
تاریخ دریافت: 13 آذر 1403، تاریخ پذیرش: 13 آذر 1403 | ||
اصل مقاله | ||
دوستانه کار من نبود سعیده اصلاحی در یک شب ابری و سرد که همهی حیوانات در لانههایشان خوابیده بودند، ناگهان صدای وحشتناکی شنیده شد و بعدش درخت صنوبر پیر وسط جنگل آتش گرفت. سنجاب کوچولو و بچههایش از بالای درخت، دویدند پایین و جیغ زدند: «وای آتیش! وای دود! این کار کی بود؟ این کار کی بود؟» گنجشکها دستهجمعی از لابهلای شاخهها بیرون پریدند و داد زدند: «کار ما نبود، کار ما نبود، فرار کنید زود، فرار کنید زود!» آقاکلاغه رفت روی نوک بلندترین شاخه و قارقارکنان داد زد: «جنگل شد نابود، این کار کی بود؟ این کار کی بود؟» و حیوانات از گوشه و کنار با ترس و لرز جواب دادند: «کار ما نبود، کار ما نبود.» درخت صنوبر همچنان داشت توی آتش میسوخت و کاری هم از دست کسی برنمیآمد؛ چون هیچکس جرئت نداشت به آن شعلههای سوزان نزدیک شود. جغد دانا در حالی که سعی میکرد دوستانش را آرام کند، گفت: «دوستان من، همسایههای مهربون، آروم باشین... دستپاچه نشید... نترسید... کسی مقصر نیست.» خرگوشک که از ترس میلرزید، گفت: «ببخشید آقاجغد دانا، یعنی چی که کسی مقصر نیست؟ یعنی درخت صنوبر خودش، خودش رو آتیش زده؟» جغد دانا خندهاش گرفت و جواب داد: «نه خرگوشکجان، معلومه که نه، ولی...» آقاماره که پیچیده بود دور شاخههای درخت انجیر وحشی و سفت چسبیده بود به شاخه، سریع گفت: «ولی چی... پس این آتیش از کجا اومده؟ ای داد بیداد! نکنه الآن من و این درخت انجیرم آتیش بگیریم...» بعد از ترس شاخه را ول کرد و تالاپی افتاد توی بوتههای تمشک و داد زد: «آخ... چهقدر خار اینجاست!» همه چیز در آن اطراف به هم ریخته بود، حتی انگار آسمان هم ترسیده بود؛ چون پر از ابر شده بود و داشت گریهاش میگرفت. جغد دانا پرواز کرد و روی شاخهی همان درخت انجیر وحشی نشست و بلند بلند گفت: «آهای دوستان، نترسید، لطفاً کمی ساکت باشید و به حرفای من گوش کنید!» کمکم همه سکوت کردند تا ببینند جغد دانا میخواهد چه بگوید. جغد با مهربانی ادامه داد: «این درخت صنوبر خیلی کهنسال بود و شاخههای خشک زیادی داشت. وقتی همهی ما خواب بودیم آسمون ابری شد و رعد و برق زد و باعث شد درخت صنوبر کهنسال جنگلمون آتیش بگیره. حالا هم که خدا رو شکر کسی از دوستانمون طوریش نشده. نگاه کنید آسمون ابریه به زودی بارون میباره و آتیش رو خاموش میکنه. ولی یادتون باشه از این به بعد وقتی مشکلی پیش اومد نباید بترسیم و فرار کنیم یا دنبال مقصر بگردیم. فقط باید صبور باشیم و به همدیگه کمک کنیم. در همین لحظهها باران تندی شروع به باریدن کرد و رگبار آن، خیلی زود آتش را خاموش کرد. حیوانات جنگل هم خدا را شکر کردند و یکییکی به لانههایشان برگشتند. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 7 |