
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,227 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,538 |
ثروت نامرئی | ||
پوپک | ||
دوره 31، آذر 365 سال 1403، آذر 1403، صفحه 34-34 | ||
نوع مقاله: ماجراهای من و پول هایم | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2024.76886 | ||
تاریخ دریافت: 09 بهمن 1403، تاریخ پذیرش: 09 بهمن 1403 | ||
اصل مقاله | ||
ماجراهای من و پولهام ثروت نامرئی مرضیه قلیزاده عزیزجون از خاطراتش میگفت و همه گوش میکردند، که پرهام تلفن همراه مادرش را به سمت من گرفت و گفت: «سامیار! ببین این باغ خانوادهی آرتین است. خوش به حالش! حتماً الآن در باغ جشن گرفتند. کاش ما هم ثروتمند بودیم!» بعد آهی کشید و تلفن همراه را به سمت خودش گرفت و دوباره عکسها را نگاه کرد. عزیزجون انارهایی که دون کرده بود را در ظرف ریخت و گفت: «آواز دُهُل از دور خوش است.» پرهام دهانش باز ماند و پرسید: «آواز؟ دهل؟ یعنی چی؟» بابا خندید و گفت: «این یک ضربالمثل است. یعنی تو در فضای مجازی عکس باغ و ماشین دیگران را میبینی و فکر میکنی حتماً آنها خیلی خوشحالاند و حسرت میخوری که چرا ثروتمند نیستی.» بعد دست انداخت دور گردن عزیزجون و گفت: «بعضی ثروتها نامرئیاند، به خاطر همین قدرشان را نمیدانیم.» پرهام هاج و واج پرسید: «ثروت نامرئی یعنی چی؟» بابا دست عزیزجون را بوسید و گفت: «ثروت نامرئی یعنی عزیزجون، یعنی سلامتی، تو، سامیار و همهی خانواده. یعنی دوست داشتن و همهی چیزهایی که با پول نمیشه خرید.» همه خندیدند. نگاهم به قاب عکس آقاجون افتاد. اولین سالی بود که آقاجون شب یلدا کنار ما نیست. چشمانم را بستم. نفس عمیقی کشیدم و خدا را به خاطر سلامتی خانوادهام شکر کردم.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3 |