
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,427 |
تعداد مقالات | 34,796 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,501,974 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,920,747 |
کبوتر و مورچه | ||
پوپک | ||
دوره 31، دی ماه مسلسل357-1403، دی 1403، صفحه 16-17 | ||
نوع مقاله: افسانه | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2024.77094 | ||
تاریخ دریافت: 14 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 14 اسفند 1403 | ||
اصل مقاله | ||
افسانهها
کبوتر و مورچه
افسانهای از کشور روسیه *بیژن شهرامی* در باغی سرسبز و خرم کبوتری با جوجههایش زندگی میکرد. او هر روز به شوق پیدا کردن دانه پرواز میکرد و با سر زدن به اینطرف و آنطرف غذای خود و جوجههایش را به دست میآورد. کبوتر که میترسید مار و پرندگان شکاری سراغ جوجههایش بروند، زیاد از لانهاش دور نمیشد؛ اما در عوض با دقت به زمین نگاه میکرد تا دانهای از نظرش دور نماند. یک روز که او به سمت برکه رفته بود، مورچهای را دید که در آب افتاده است و دستوپازنان کمک میخواهد. کبوتر با وجود اینکه دلنگران جوجههایش بود، تصمیم گرفت هرطور شده کمکش کند؛ اما چگونه؟ او میتوانست مورچه را با منقارش بگیرد و از آب بیرون بکشد؛ اما اگر دردش میآمد چه؟ اگر خدای نکرده بدنش زخمی میشد چه؟ کبوتر همینطور که دور برکه چرخ میزد تا فکر کند و راهی بهتر بیابد، یکدفعه چشمش به برگهایی افتاد که با وزش باد از درختان جدا میشدند و یکییکی میان برکه میافتادند. یکدفعه فکری به ذهنش رسید. او میتوانست برگی را بردارد و جلوی مورچه بیندازد تا مثل یک قایق، وسیلهی نجاتش شود. اینطور بود که مورچه برگی را دم دستش دید، دستهایش را به آن گرفت و از غرق شدن نجات پیدا کرد. بعد تصمیم گرفت هر طور شده کمک و خوبی کبوتر را جبران کند... چند روز بعد که مورچه و کبوتر ماجرای آن روز را به کلی فراموش کرده بودند، یکدفعه سر و کلهی مردی صیاد پیدا شد که تفنگ داشت و از شکار کردن پرندگان لذت میبرد. او با دیدن کبوتر به طرفش رفت و لولهی تفنگش را به سویش گرفت؛ اما درست لحظهای که ماشه را چکاند، گاز گرفتنهای مورچه امانش نداد و گلولههایش یکی از پس دیگری به خطا رفتند. کبوتر وحشتزده از جا پرید؛ اما با دیدن مرد صیاد و مورچهای که داشت برایش دست تکان میداد فهمید چه اتفاقی افتاده است!
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2 |