
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,430 |
تعداد مقالات | 34,810 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,538,748 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,929,376 |
ماجرای قندک و نبات کوچولو | ||
پوپک | ||
دوره 31، بهمن ماه مسلسل358-1403 - شماره پیاپی 368، بهمن 1403، صفحه 8-9 | ||
نوع مقاله: خنده منده | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.2025.77108 | ||
تاریخ دریافت: 14 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 14 اسفند 1403 | ||
اصل مقاله | ||
ماجراهای قندک و نبات کوچولو سید ناصر هاشمی
معلم از دانشآموزان پرسید: «به حشرهای که از شهد گل برای ما عسل درست میکند، چه میگوییم؟» قندک سریع دستش را بلند کرد و جواب داد: «میگوییم دستت درد نکند. خسته نباشید!»
قندک میخواست برود مهمانی و به سرش روغن نارگیل میزد. نبات کوچولو گفت: «داداش برای چه روغن نارگیل به موهایت میزنی؟» قندک جواب داد: «میخواهم خوش حالت شود.» نبات کوچولو گفت: «اگر روغن نارگیل خوب بود که موهای خود نارگیل تیغ تیغی نبود.»
معلم پرسید: «بچهها به نظر شما برای چه ما به مدرسه میآییم؟» نبات کوچولو گفت: «به خاطر اینکه وقتی ما خانه نیستیم پدر و مادرها یک نفس راحت بکشند.»
قندک رفت داروخانه و گفت: «ببخشید شامپو برای موی کم چرب دارید؟» داروخانهچی با خنده گفت: «مگر ماست است که کم چرب باشد؟ فقط موی خشک داریم و موی چرب.»
خانم معلم به دانشآموزان گفت: «بچهها اگر ما هِی چایی بخوریم چه اتفاقی میافتد؟» نبات کوچولو جواب داد: «چای قوری زود تمام میشود.»
قندک خندان وارد خانه شد. نبات کوچولو گفت: «قندک چرا میخندی؟» قندک گفت: «همکلاسی من اسم خودش «شاهین» است اسم خواهرهایش «بلبل» و «پرستو» است. من همش فکر میکنم خانهیشان مثل باغ پرندگان است.»
پدر به قندک گفت: «پسرم هر انسانی باید آیندهنگری داشته باشد. تو تا به حال آیندهنگری داشتی؟» قندک کمی فکر کرد و جواب داد: «بله بابا، بعضی شبها با لباس مدرسه میخوابم که صبح ده دقیقه بیشتر بخوابم و علاف لباس پوشیدن نشوم.» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6 |