
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,525 |
تعداد مقالات | 35,825 |
تعداد مشاهده مقاله | 15,297,569 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 6,935,969 |
تاملی در «جاودانگی» از منظر فارابی | ||
Theosophia Islamica | ||
مقالات آماده انتشار، پذیرفته شده، انتشار آنلاین از تاریخ 19 مهر 1404 | ||
نوع مقاله: Original Article | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/jti.2025.72684.1107 | ||
نویسنده | ||
Sohrab Haghighat* | ||
department of Islamic philosophy, faculty of theology, azarbaijan shahid madani university, Tabriz, Iran | ||
تاریخ دریافت: 01 شهریور 1404، تاریخ بازنگری: 15 مهر 1404، تاریخ پذیرش: 19 مهر 1404 | ||
چکیده | ||
یکی از مسائل اختلافی در فلسفه فارابی، نوع دیدگاه وی راجع به جاودانگی نفوس است. بعد از فارابی، اهل فلسفه به ویژه از طرف برخی از فلاسفه اندلس و فلاسفه قرون میانه مسیحی این دیدگاه در تاریخ فلسفه مشهور شد که فارابی اساسا یا به معاد و جاودانگی باور نداشته است یا اگر هم معتقد به معاد بود رای وی در این مورد متناقض است. اساسا علت این اضطراب کلام ناشی از عدم تمییز بین نفوس متفاوت در مدینه های مختلف در فلسفه فارابی است. لذا در این مقاله ابتدا دو مبنای انسان شناختی و جامعه شناختی به عنوان مبانی فارابی در مساله جاودانگی مطرح شده است. سپس مبتنی بر آن مبانی، نوع نگاه وی راجع به جاودانگی نفوس بیان می شود. در واقع در اندیشه فارابی فهم جاودانگی انسان مبتنی بر دو مبنای متافیزیکی و اجتماعی است. به عبارت دیگر انسان شناسی به عنوان نظریه متافیزیکی و مدینه شناسی به مثابه مبنای اجتماعی- سیاسی دو رکن فارابی جهت توضیح و اثبات جاودانگی برای انسان ها است. می توان گفت وصول به خلود و جاودانگی یک مولفه درونی و یک مولفه برونی دارد و چه بسا مولفه برونی یعنی زندگی انسان در مدینه در تکمیل مولفه درونی که همان به فعلیت رسیدن نفس آدمی از حیث عقل است، جایگاه ویژه ای دارد. بررسی این دو مبنا شرط اصلی برای فهم نظریه فارابی درباره جاودانگی است. ملاک فارابی برای توضیح جاودانگی، فعلیت یافتن عقل انسانها در اثر ارتباط با عقل فعال است. وی با این ملاک فقط اهل دو مدینه فاضله و فاسقه را جاودان می داند چون تنها این دو دسته از انسانها هستند که عقلشان فعلیت پیدا می کند. با این تفاوت که ساکنان مدینه فاضله به علم خود عمل می کنند اما ساکنان مدینه فاسقه از عمل به علم خویش رویگردان هستند. بخاطر همین تفاوت، دسته اول در سعات حقیقی ابدی و دسته دوم در شقاوت حقیقی ابدی خواهند بود. از اینرو صرفا گروهی از انسانها از جاودانگی برخوردار می شوند نه تمام انسانها. انسانهای سایر مدن صرفا حیات دنیوی را تجربه کرده و نفسشان بخاطر عدم فعلیت با زوال بدن از بین می رود. شاید اشکال شود دیدگاه فارابی در عدم بقاء برخی از نفوس با تعالیم دین اسلام، که حیات اخروی و خلود را برای همه انسانها قائل است، منافات دارد. در پاسخ می توان با تمییز روش شناختی بین رویکرد ها نسبت به مقوله معاد و جاودانگی این اشکال را رفع کرد. به این صورت که فارابی در چارچوب نظام فلسفی و مبانی متافیزیکی و جامعه شناختی با رویکرد عقلی و فلسفی، که فارغ از ملاحظات دینی است، به مساله جاودانگی پرداخته است. لازمه مبانی فلسفی فارابی، جاودانگی انسانهایی است که توانسته اند در اثر ارتباط با عقل فعال، عقل خود را به فعلیت برسانند. لذا باید گفت تطبیق نظر وی در این باب با تعالیم دینی و واکاوی دیدگاه فلسفی با آموزه های دینی خلط روش شناختی است. مورد اختلافی دیگر بین فارابی پژوهان این است که ایشان به جاودانگی شخصی قائل است یا جاودانگی غیر شخصی؟ با تامل در آثار فارابی این نتیجه حاصل شد که وی بین بدن و مزاج از یک طرف و نفس و مزاج از طرف دیگر ارتباط خاصی را مطرح و هر نفسی را مختص بدن و بالعکس می داند لذا با تعدد ابدان و امزاج همان طوریکه در حیات دنیوی با نفوس متعد و متفرد مواجه هستیم وقتی نفس از بدن جدا می شود از آنجا که در ابدان و امزاج متعدد و مختلف بوده اند، هیئات و صفات نفسانی که کسب کرده اند تابع مزاج بدنی بوده و هر هیاتی موافق و متناسب با مزاج بدن خواهد بود. از این رو به دلیل تعدد مزاج، نفوس نیز هیئات و ملکات متعدد و مختلف کسب می کنند. لذا باید گفت بین نفس و بدن سنخیت هست و به تعدد امزاج و ابدان، نفس خواهیم داشت. به بیان دیگر رابطه بدن با نفس رابطه ماده و صورت است و هر ماده استعداد خاصی برای پذیرفتن صورت خاصی دارد از این رو هر بدنی خاص نفسی است که می پذیردبدین ترتیب نفوس از یکدیگر متمایز می شوند و به نحو متفرد و متشخص به حیات جاودان خود ادامه خواهند داد. باید گفت با صرف استقصای نفوس نمی توان نظر نهایی فارابی را درباره جاودانگی بیان کرد. تمییز بین نفوس، نسبت نفوس با مدینه و ملاک بقاء نفوس مجموعا هندسه معرفتی فارابی را راجع به جاودانگی نشان می دهند. لذا باید گفت فارابی اولا از آنجا که برای برخی از انسانها خلود و جاودانگی قائل است، منکر خلود نیست. ثانیا این جاودانگی حاصل علم انسانها و در نتیجه امری اختیاری است. ثالثا نزد فارابی حیات اخروی به صورت بعث ابدان و معاد جسمانی نیست بلکه این جاودانگی به جزء ناطق نفس یعنی عقل و میزان ادراک عقلانی نفس مربوط بوده و نظر به تجرد عقل، حیات اخروی به صورت معاد روحانی تحقق پیدا می کند. رابعا به علت نسبت خاص بین نفس و مزاج از یک طرف و مزاج و بدن از طرف دیگر، به تعدد ابدان و امزاج با تعدد و تنوع نفوس هم در دنیا و هم در آخرت مواجه هستیم. لذا نفوس مخلّد اعم از سعداء و اشقیاء به صورت متفرد و متشخص در لذت و عذاب ابدی خود خواهند بود. در این مقاله تلاش شده است که منظومه فکری فارابی درباره جاودانگی با تامل در سه مولفه گفته شده استخراج، توصیف و تحلیل شود تا بدین ترتیب هم دیدگاه نهایی فارابی در جاودانگی اعم از شخصی و غیر شخصی روشن شود و هم پاسخی بر کسانی باشد که فارابی را منکر معاد و جاودانگی یا حداقل مضطرب الاقوال می دانند. | ||
کلیدواژهها | ||
نفس؛ عقل؛ مدینه؛ جاودانگی؛ عقل فعال | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1 |