| تعداد نشریات | 54 |
| تعداد شمارهها | 2,548 |
| تعداد مقالات | 36,104 |
| تعداد مشاهده مقاله | 16,052,252 |
| تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 7,311,008 |
حرفهای من | ||
| پوپک | ||
| دوره 1، شهریور مسلسل ۲-سال۱۳۷۳، شهریور 1373 | ||
| نوع مقاله: حرفهای من | ||
| شناسه دیجیتال (DOI): 10.22081/poopak.1994.78400 | ||
| تاریخ دریافت: 27 مهر 1404، تاریخ پذیرش: 27 مهر 1404 | ||
| اصل مقاله | ||
|
حرفهای من و حرفهای تو وقتی می خواهیم به جایی سفر کنیم از چند روز قبل خودمان را آماده می کنیم؟ مثلاً اگر خواستیم به یکی از جاهای دیدنی ایران برویم قبل از رفتن هر کسی که وسایلی را احتیاج دارد کنار می گذارد و مادر هم آنها را توی ساک جا می دهد. حالا که تابستان دارد تمام می شود باید خودمان را برای رفتن به مدرسه آماده کنیم. پدربزرگ من می گوید آن وقتها که ما به مکتبخانه می رفتیم قبل از شروع مدرسه ها درسهای سال قبل را دوره می کردیم. ملای مکتبخانه اول سال از درسهای سال قبل می پرسید. می خواست بداند که بچه ها برای درسهای جدید آمادگی دارند یا نه. الان شهریور ماه است تا اول مهر وقت داریم که نگاهی به کتابهای پارسال بکنیم؛ و اگر مطلبی را فراموش کردیم از دیگران بپرسیم. نباید بگوییم حالا که می خواهیم به کلاس بالاتر برویم پرسیدن درباره مطالبی از سال گذشته که فراموش کرده ایم درست نیست؛ و شاید فکر کنیم که این کار ما را پیش دیگران کوچک می کند. نه اصلاً این طور نیست. اگر پرسش مان را درست مطرح کنیم، آن وقت پدر مادر و دیگران متوجه خواهند شد که تو به درس و کتاب احترام می گذاری. در این صورت، آنها هم سعی خواهند کرد که با حوصله و دقت جواب سؤالهای تو را بدهند. سلام پوپک من و خواهرم راضیه امسال با هم به مدرسه می رویم. من به کلاس چهارم می روم و خواهرم به کلاس اول. ما خوشحال هستیم که با هم به مدرسه می رویم. من تابستان به راضیه درس می دادم؛ یعنی معلم و شاگرد بازی می کردیم. بعضی وقتها هم او معلم می شد و من شاگرد راضیه و من بعضی روزها کفش های مدرسه مان را می پوشیم و توی اتاق راه می رویم. مامانم می گوید که کیف نو هم باید بخریم؛ اما من و راضیه تصمیم گرفتیم با همان کیف های پارسال به مدرسه برویم. من و راضیه کیف مان را دوست داریم و نمی خواهیم دور بیندازیم. مامانم می گوید: «کیف های پارسال را می دهیم به کسی که کیف ندارد.» راضیه می گوید: کیف ما خیلی هم نو است. شما برای آنهایی که کیف ندارند، کیف بخرید.» بعد مامانم می گوید: کیف تو جایش کم است. کتابها و دفترهایت تویش جا نمی گیرد. باز راضیه می گوید: کیف من خیلی هم جا دارد. بعد کیفش را باز می کند به مامان نشان می دهد و می گوید: «ببین مامان کتابهای کلاس اول مرضیه که به من داده همه اش توی کیف جا گرفته.» مامانم خنده اش می گیرد و می گوید: باشد با همین کیف برو مدرسه. مرضیه سادات مقدم | ||
|
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2 |
||