تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,083 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,027 |
بایستگى خرافهپیرایى از روایات و اخبار | ||
حوزه | ||
مقاله 6، دوره 26، شماره 151، فروردین 1388، صفحه 149-191 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
علی اکبر ذاکری | ||
تاریخ دریافت: 23 آذر 1394، تاریخ پذیرش: 23 آذر 1394 | ||
اصل مقاله | ||
رواج خرافه، منطق و خردورزى را در جامعه سست مىکند و مردم را از اندیشهورزى درست باز مىدارد، و آنان را به سوى اوهام، تحجر و سراب مىکشاند و به عقبماندگى دچارشان مىسازد و از هر رشد و ترقى که لازمه یک جامعه اسلامى زنده و فرهنگ پویاست باز مىدارد. تلاشها را کند و به مرور زمان جامعه را به ایستایى وامى دارد. و به عرصه مسائل دینى و مذهبى، اگر این پدیده راه یابد، متفکران و دانشمندان را از مذهب و دین روى گردان مىکند و رفته رفته کار به جایى مىرسد که رویاروى دین قرارشان مىدهد. احادیث از منابعِ مهم عقاید، احکام، اخلاق و فرهنگ و آداب دینى به شمار مىآیند. اگر در شناخت و فهم آنها دقت کافى نشود، خرافه، جعل و انحراف به تمام لایهها و زوایاى اندیشه اسلامى راه مىیابد و این سبب مىشود که دین جایگاه خود را در بین مردم نیابد. شاید بتوان گفت در روایات احکام، دقت کافى مىشود، چون همه پذیرفتهاند که باید این روایات از سوى مجتهدان بررسى و احکام از آنها بیرون کشیده شود. و نیز تا حدودى در بخش عقاید. اما بررسى و بیان روایاتى که جنبه استحبابى، اخلاقى و ارزشى دارند، یا تاریخىاند و یا زندگى و سیره معصومان و بزرگان را مىنمایانند، قاعده و ضابطه خاصى ندارد، هرکسى به خود این اجازه را مىدهد که در این عرصهها به اظهارنظر بپردازد و با استناد به این دسته از روایات، سخنانى بگوید و... دقت کافى در درستى و نادرستى آنها نمىشود. این دسته از روایات، هیچگاه، با معیارهاى حدیثشناسى مورد ارزیابى قرار نمىگیرند و در مواردى برداشتهاى نادرست کسان نیز به عنوان معنى و مفهوم حدیث و سیره ارائه مىگردد. این در حالى است که روایات بسیارى داریم که امام على،1 امام سجاد،2 امام باقر3 و امام صادق(ع)4 مىفرمایند حدیث ما سخت و دشوار است )صعب مستصعب( و فقط از مردم کسانى که خداوند قلب آنان را امتحان کرده آن را مىشناسند: »... عن الاصبغ بن نباته، عن امیرالمؤمنین(ع) قال سمعته یقول: إنّ حدیثنا صعب مستصعب، خشن مخشوش، فانبذوا الى الناس نبذاً، فمن عرف فزیدوه ومن انکر فامسکوا، لایحتمله الاثلاث: ملک مقرّب، او نبىُّ مرسل، او عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للایمان» سخنان ما، دشوار و بسیار سنگین است و درک و فهم و برتابیدن آنها سخت. از سخنان ما به مردم ارائه دهید، هر کس درک کرد و برتابید، او را بیشتر بهرهمند سازید و هرکس برنتابید، از ارائه سخنان ما به او، خوددارى ورزید. سخن ما را بر نمىتابد مگر سه دسته: فرشته مقرب، یا پیامبر مرسل و یا باورمندى که خداوند دل او را به ایمان آزموده است. و در روایات، بر درایت و فهم و فقه الحدیث تأکید شده است، نه بر روایت صرف. امام صادق(ع) مىفرماید: »خبر تدریه خیر من الف ترویه»5 خبرى که بدانى و فهم و درک کنى، بهتر است از هزار خبرى که روایت کنى. یا فرمود: »علیک بالدرایات لا بالروایات»;6 بر شما باد به دریافت و فهم درست خبر نه نقل آن. یا فرمود: »أنتم افقه الناس ما عرفتم معانى کلامنا»;7 شما فقیهترین مردم هستید زمانى که معانى سخنان ما را درک کنید. بنابر این فقه الحدیث و درایت الحدیث و در اساس شناخت حدیث، کار هرکس نیست. انسانهاى توانا، داراى دانش، درک و فهم بالا بایستى به تفسیر و بیان آنها بپردازند. اگر چنین نباشد و روایات در یک چرخه درستى بررسى نشوند، خرافات رایج مىگردد. چون وقتى هیچگونه دقتى در سند و متن این سرى از روایات نشود، تقلید و تعبد کورکورانه، جاى خردورزى را مىگیرد. تعبد بدون تأمل فراگیر مىشود. در حالى که وقتى سند و متن روایتى ارزیابى دقیق نشود، به هیچ روى نباید در کانونِ عمل قرار بگیرد و فردروى آن تعبد بورزد. تعبد پس از قطعى شدن یک حکم و سیره و روش اسلامى است. این که روایتى در منابع معتبر نقل شده باشد، موجب تعبد و پذیرش آن نمىشود. گسترش و رشد اخبار خرافى و برداشتهاى نادرست در روزگار معصومان، سبب شده که آنان هشدار بدهند و تلاش ورزند تا مردم را از فرو افتادن به این باتلاق هولناک بازدارند. و از عالمان بخواهند که وظیفه خود را در دفاع از بنیانهاى دینى و مبارزه با بدعتها از یاد نبرند و مانع گسترش و رشد این گونه آسیبهاى حیرتافزا شوند و با هرگونه خرافه و خرافهگرایى در زمینههاى مختلف، در عرصه دین و مذهب، مبارزه کنند. این موضوع که داراى ابعاد گسترده و مهم است باید مورد بررسى قرار گیرد. در این نوشتار، گامى در این راستا برداشته مىشود و آن همانا نمایاندن بایستگى خرافهپیرایى از روایات است. پیش از ورود به بحث، لازم است درنگى در معناى خرافه بشود:
معناى لغوى خرافه در کتابهاى لغت، بیشتر، یک معنى براى خرافه یاد شد و آن سخنِ جذاب دروغ است. در کتاب العین آمده است: »الخرافه: حدیث مستملِحُ کَذِبُ وخرَّقت فلاناً، حدثته بالخرافات. »8 خرافه، سخن جذاب نمکین دروغ است. عبارت »خرّقت فلانا» به معناى بیان و حکایت خرافات براى او است. در کتاب تاج العروس9 و معجم الوسیط10 و اقرب الموارد به مانند این عبارت )قسمت اول آن( آمده است. »الخرافه ج خرافات... والمشهور انها الحدیث الباطل. »11 جمع خرافه خرافات است و مشهور آن است که به هر سخن باطلى خرافه گفته مىشود. خرافه بدون الف و لام، عَلَم براى مردى از قبیله عذره یا جهینه است. این مرد ادعا کرد »جن»ها او را ربوده و در دست آنان مدتى اسیر بوده است. از آن پس به میان مردم مىرفت و آنچه را دیده بود تعریف مىکرد. مردم از آنها تعجب مىکردند، پس او را تکذیب کردند. از این روى بر زبان مردم رایج شد و گفتند: حدیث خرافه. خرافات سخنان بر ساختهاى است که در شبنشینىها گفته مىشود.12 در لغتنامه دهخدا آمده است: »خرافات: حکایتهاى شب، سخنان بیهوده و پریشان که خوشآیند باشند، سخنان نامربوط، ترّهات، موهومات، افسانه، حدیث دروغ، کلام باطل و افسانهاى که اصل ندارد. عقیده خرافى عقیده باطل و بىبنیان و بىاساس. » در کتاب النقض آمده است: »امّا آنچه گفته است که پیش از قیامت یزید و ابنزیاد و خوارج را زنده کنند و بکشند، اصلى ندارد و از جمله خرافات و ترّهات باشد، بلکه قیامت زنده شوند و جزاى اعمال به خود بستانند.»13 بنابراین، سخنان خرافى، سخنان جذاب بیهوده، بىپایه و نادرست است و روایتهاى دروغ و عقاید باطل را دربر مىگیرد. در نتیجه بایسته است که در گزارههاى مختلف این تلاش انجام بگیرد، تا پیرایههاى یک موضوع را زدوده و آن موضوع خالص و ناب گردد و درست و ناب آن عرضه گردد. رهبر معظم انقلاب اسلامى، در دیدار با مهمانان شرکت کننده در چهارمین اجلاس مجمع جهانى اهلبیت(ع) پس از بیان این که مهمترین وظیفه این مجمع، نشر معارف حقیقى اسلام است، بر لزوم خرافهزدایى از اندیشه دینى تأکید کرد: »یکى از مسائل مهم کنونى جلوگیرى از آمیخته شدن معارف دین با خرافه است که علماء و برجستگان باید با تبیین صحیح معارف اهلبیت(ع) مانع از رسوخ مسائل خرافى شوند. »14 معرفى اسلام بدون خرافه و پیرایه، از رسالتهاى مهم علماى دین است. ایناناند که باید سخنان خرافى را از ساحَتِ آموزههاى دینى بزدایند. مقام معظم رهبرى، به این رسالت این چنین گوشزد مىکند: »اما بعضى از پیرایهها دروغاند و بعضى از نقلها خلافاند و حتى آنچه که در بعضى از کتابها نوشته شده است، مناسب شأن و لایق مفهوم و معناى نهضت حسینى نیست. اینها را بایستى شناخت و جدا کرد. »15
منشأ خرافات روایى احادیث و نقلهاى خرافى و اخبار غیرواقعى در جامعه، منشأها و علتهاى گوناگونى دارد. که به موارد مهم آن به طور خلاصه اشاره مىشود: 1. گاهى منشأ آن بىدقتى در نقل است. یک خبر و گزارش بدون توجه به منبع نخست، به طور شفاهى، از سوى کسانى نقل مىشود و به دیگران مىرسد و دیگران نیز آن گزارش تاریخى را با افزودنیهایى نقل مىکنند و جریان همین گونه ادامه مىیابد و هرکس چیزى بر آن مىافزاید. تا این رفته رفته و به مرور تحریف دامن مىگسترد و خبرى غیرواقعى و نادرست و خرافى ساخته مىشود. در کشور ما که بیان شفاهى از بیان مکتوب بیشتر رایج است. اگر گویندهاى دقت کافى در ارائه مطالب خود نداشته باشد، همیشه این خطر وجود دارد. وقتى تحریف روى داد و شنوندگان به برداشتهاى نادرستى رسیدند و آن برداشتها باور شد، خرافه به ذهنها و جامعه راه خواهد یافت. مردم و جامعه دینى ما با این پدیده روبهرو هستند. در بسیارى از سخنرانیها دقت کافى و لازم در نقل احادیث و تاریخ نمىشود و بر حافظه تکیه مىگردد. همین سخنرانیها، گاه بدون بررسى، دقت و ویرایش علمى دقیق و برابرسازى احادیث و نقلهاى تاریخى با منبعهاى اصلى، به صورت کتاب نیز ارائه مىگردد. 2. گاه انگیزههاى سیاسى، فرقهاى و... سبب گردیده از سوى گروهى، یا کسانى، روایت و سخنى به پیامبر(ص) و یا دیگر معصومان نسبت داده شود و در زمانى کوتاه رایج گردد و در افواه بپیچد، به گونهاى که کسى گمان نبرد که دروغ است و آن سخن، سخن معصوم نیست تا آنجا که خواص و اهل علم، و تودههاى معتقد، بدون دقت آن را به کار ببرند و این جا و آن جا نقل کنند و به امام معصوم نسبت دهند. این گونه روایات جدید نسبت داده شده به معصوم و بدون پیشینه تاریخى، گاه به کتابهاى مذهبى هم راه یافته و افراد بدون توجه آنها را به امام نسبت دادهاند که نمونههایى را یادآور مىشویم. الف. این سخن »إنّ الحیاة عقیدة و جهاد» به امام حسین(ع) نسبت داده شده است. بویژه پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، در پلاکادرها هم نوشته مىشد و بارها در سخنرانیها تکرار مىگردید و یا نویسندگانى در آثار خود به آن استناد مىکردند16 در حالى که شمارى از اندیشهوران و علماى دین، همان زمان آن را از نظر محتوا نقد مىکردند که هر عقیدهاى قابل دفاع نیست و اصل سخن هم در منابع روایى وجود ندارد و با تحقیق اهل تحقیق، روشن شد که این سخن بخشى از شعر شاعرى است که مىگوید: قف دون رأیک فى الحیاة مجاهدا إنّ الجهاد عقیدة وجهاد17 ب. شهید مطهرى به حدیثى اشاره مىکند که ابوالفضل گلپایگانى، مبلغ زبردست بهائیان در کتاب »فراید» خود از قول پیامبر از بحار الانوار نقل کرده و براساس آن به نفع مذهب خود بهره برده است، در حالى که برابر بررسى استاد مطهرى، در اساس چنین حدیثى در بحار الانوار نیامده است و سخن مشابهى از کعب الاحبار نقل شده است. 18این نشان مىدهد که گروههاى منحرف درروزگار ما نیز، مانند زمان ائمه(ع) دست به جعل و تحریف حدیث مىزنند. یا بنابر تحقیقى که جعفر مرتضى عاملى انجام داده ثابت کرده است که بسیارى از احادیث کتاب »بیان الائمه» ساختگى و نادرست است و در هیچ منبعى پیش از آن نیامده است. و وى، حوادث و رخدادهاى وآنچه بعد اتفاق افتاده، به عنوان ملاحم ذکر کرده است.19 3. احادیث و اخبار خرافى که در کتابهاى روایى تاریخى وجود دارند. بحث و بررسى ما، شامل هر دو قسم مىشود، گرچه دو بند قسم دوم مهمتر مىنماید. هدف این نوشته این است که بنمایاند که پاسدارى از آثار اهلبیت در جبهههاى گوناگون باید انجام بگیرد. هم آثار روایى قدیم به دقت مورد ارزیابى قرار گیرد و جاعلان، تحریفگران، خرافهپردازان شناسایى و شناسانده شوند و هم آثار جدید به بوته نقد گذارده شود و اگر روایت جعلى و خرافهآمیزى در آنها وجود دارد، اعلام گردد و از نشر و رواج آنها جلوگیرى شود. براى در امان ماندن جامعه از هجوم خرافهها، نیاز است از نگارش کتابهاى سست و خرافهآمیز جلوگیرى شود و به نویسندگانى اجازه نشر اثر داده شود که از دانش کافى براى کارى که مىخواهند ارائه دهند برخوردار باشند و میزان دقت آنان در نگارش کتاب مورد توجه قرار بگیرد. در آغاز هر تحقیق و نگارش رساله، لازم است نویسنده ارزیابى خود را از منابع مورد استفاده ارائه دهد. بىگمان کسانى که از دانش کافى بهرهمند نیستند، از منابع شناختى ندارند و این، براى گروههاى ارزیاب، روشن مىشود. ما الگوهاى خوبى داریم که کار آنان باید مورد توجه قرار بگیرد. مرحوم محدث قمى، نویسنده مفاتیح الجنان، پارهاى از دعاهاى غیرمستند و معتبر را نقد مىکند و از این که شمارى به زیارت وارث، چیزهایى را افزودهاند سخت برمىآشوبد. سخنان ایشان نشان مىدهد که چقدر باید در نقل مطالب دقت بشود. وى مىنویسد: »این زیارت، معروف به زیارت وارث است و مأخذش کتاب: مصباح المتهجد» شیخ طوسى مىباشد که از کتب بسیار معتبر و معروفِ نزد علماست و من این زیارت را بدون واسطه، از همان کتابِ شریف نقل کردم و پایان زیارت شهدا، همان بود که ذکر شد: »فیالیتنى کنتُ معکم فأفوز معکم. » پس این اضافههایى که بعضى، بعد از »فأفوز معکم» ذکر نمودهاند: »فى الجنان مع النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین وحَسُنَ اولئک رفیقا. السلام على من کان فى الحائر معکم وعلى من لم یکن فى الحائر معکم الخ... » تمامى آنها زیادى و اضافى است. شیخ ما، در کتاب: »لؤلؤ مرجان» فرموده است که: این کلمات متضمن چند دروغ واضح است، علاوه بر جسارتِ ارتکاب بدعت، و جسارتِ افزودن بر فرموده امام، چنان شایع و متعارف شده که چند هزار مرتبه در شب و روز، در عرصهگاه مرقد منور ابى عبداللّه الحسین(ع) و محضر فرشتگان مقرب و مطاف پیامبران مرسل(ع) به آواز بلند خوانده مىشود و احدى به این خوانندگان ایراد نمىگیرد و از گفتن این دروغ و ارتکاب این معصیت نهى نمىنماید و کم کم این کلمات، در مجموعههایى که در زیارت و ادعیه، نادانان از عوام جمع مىکنند و گاهى اسمى براى آن مىگذارند، راه پیدا کرده و به چاپ رسیده است و از مجموعه این نادان، به مجموعه آن نادان، نقل گردیده و کار به جایى رسیده است که بر بعضى از طلاب نیز، امر مشتبه شده است. روزى، طلبهاى را دیدم که دروغهاى ناروا را براى شهداء مىخواند، دست بر کتفاش گذاشتم، ملتفت من شد، گفتم: از اهل علم، چنین اکاذیب در چنین محضرى قبیح نیست؟ گفت: مگر روایت نشده؟ تعجب کردم، گفتم: نه. گفت در کتابى دیدم. گفتم در کدام کتاب؟ گفت: مفتاح الجنان. ساکت شدم، چه این که کسى در بىاطلاعى کارش به این جا رسد که جمعآورى بعضى عوام را کتاب بشمارد و مستند قرار دهد، قابل سخن گفتن نیست.»20
پیشینه موضوع خطر ورود خرافه به افکار و اندیشه مسلمانان از زمان پیامبر(ص) وجود داشت. از این روى، رسول خدا(ص) تلاش کرد مردم را از هرگونه پنداربافى، افسانهسازى و گوش فرا دادن به افسانهها، سخنان شگفت و خرافهآمیز و اخبار نادرست و بازگویى آنها باز دارد. آن حضرت مىفرماید: »اتقوا الحدیث عنى الا ما علمتم»21 از نقل حدیث از من بپرهیزید، جز آنچه مىدانید. حضرت، به روشنى مىفرماید: حدیثى را به من نسبت دهید که به آن علم و آگاهى دارید. رسیدن به این علم، نیاز به تلاش گسترده، درک محضر استادان فن، تحقیق و بررسى دامنهدارى دارد. آن حضرت بارها مسلمانان را از هرگونه جعل و خرافه به نام دین برحذر مىداشت. و امام على(ع) از قول حضرت نقل مىکند که مىفرمود: »من کذب علىّ متعمّداً فلیتبَّوأ مقعده من النار. »22 هرکس به عمد بر من دروغ ببندد و احادیث نادرست به من نسبت دهد جایگاه وى در آتش است. رسول خدا(ص) فرمود: »من کذب علینا اهلالبیت حشره اللّه یوم القیامه أعمى یهودیّاً و ان ادرک الدّچال آمن به فى قبره.» 23هرکس بر ما اهلبیت دروغ ببند و حرف دروغى را به مانسبت بدهد، خداوند روز قیامت کور و به دین یهود محشور مىکند و اگر دجال را درک، حتى در گور باشد، به او ایمان مىآورد. »قال رسول اللّه: من روى عنىّ حدیثاً وهو یرى انّه کذب فهو احد الکاذبین. »24 کسى که از من حدیث دروغى را نقل کند جزو دروغگویان است. آنچه یاد شد، نشان مىدهد که جعل حدیث و توجه به احادیث نادرست در آن زمان امرى رایج بوده است. از این روى، پیامبر تلاش مىکرد مردم را از توجه به کارهاى غیراصولى و آمیخته با اخبار نادرست، خرافى و غیرواقعى بازدارد. امام على(ع) نیز همین روش را داشت و به همین سیره پاىبند بود. آن حضرت، راویان از پیامبر را به چهار دسته تقسیم کرده و ویژگیهاى هر دسته را برمىشمارد و یادآور مىشود تنها یک دسته از آنان به بازگویى درست سخنان پیامبر مىپردازند: »وانّما اتاک بالحدیث اربعة رجال لیس لهم خامس: رجلُ منافق مُظهر للایمان، مُتصنّعُ بالاسلام لایتأثَمُ ولایتخرَّج، یکذب على رسول اللّه، صلى اللّه على و آله متعمداً... رجلُ سَمِعَ من رسول اللّه شیئاً لم یَحفَظهُ على وجهه فوهم فیه ولم یتعمَّد کَذِباً فهو فى یدیه ویرویه ویعمل به ویقول أنا سَمِعتُهُ من رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله... ورجل ثالثُ سمع من رسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله، شیئاً یأمربه، ثُمَّ نَهَى عنه وهو لایَعلَمُ، او سَمِعَهُ یَنهَى عن شىءً ثمَّ أَمَرَبه وهو لایَعلَمُ، فَحَفِظَ المَنسُوخَ ولم یَحفظِ النّاسخ... وآخَرُ رابعُ لم یکذِب على اللّه ولاعلى رسولِهِ، مبغضُ لکذبِ خوفاً من اللّه وتعظیماً لرسول اللّه، صلى اللّه علیه و آله ولم یَهِم، بل حفظَ ما سَمِعَ على وجهه... »25 وحدیث را چهار کس نزد تو آرند: مردى دورو که ایمان آشکار کند و به ظاهر چون مسلمان بود و از گناه نترسد و بیمى به دل نیارد و به عمد بر رسول خدا(ص) دروغ بندد و باک ندارد... و مردى که چیزى از رسول خدا(ص) شنید و آن را چنانکه باید در گوش نکشید و به خطا شنفته و به عمد دروغى نگفته، آن حدیث نزد اوست، آن را مىگوید و بدان کار مىکند. و گوید: من این را از رسول خدا شنیدم.... و سومین، مردى است که شنید رسول خدا(ص) به چیزى امر فرمود و سپس آن را نهى فرمود و او نمىداند. یا شنید چیزى را نهى کرد، سپس بدان امر فرمود و او از آن آگاهى ندارد. پس آن را که نسخ شده به خاطر دارد و نسخ کننده را به خاطر نمىآرد. و چهارمین آن که بر خدا و رسولاش دروغ نمىبندد، چون از خدا مىترسد و رسول خدا(ص) را حرمت مىنهد، نیز دستخوش خطا نگردیده و آن را که به خاطر سپرده، همان است که شنیده... یک وقتى حضرت على(ع) دید مرد قصهسرایى - که به آنان قصّاص مىگفتند - در مسجد مردم را سرگرم اخبار خرافى خود کرده است. حضرت، بر وى خشم گرفت و بر او تازیانه زد و از مسجد بیروناش راند.26 ابنقتیبه درباره اینان مىنویسد: قصهسرایان از روزگاران گذشته مورد توجه عوام بودند. دانش آنان آمیخته به منکر، گزارههاى شگفت و احادیث دروغ بود. و از ویژگى عوام است که نزد قصهگو بنشینند و به سخنان او که عجیب است گوش کنند، سخنانى که خارج از فطرت عقلى است یا رقتآور است که قلب را محزون و چشمها را گریان مىکند.27 على(ع) نه تنها قصهسرایان را از مسجد بیرون مىراند، بلکه به گفته ابناخوه، واعظان را امتحان مىکرد و پس از امتحان، به آنان اجازه سخنرانى مىداد. آنگونه که حسن بصرى را امتحان کرد: »على بن ابى طالب(ع) حسن بصرى را که به مردمان سخن مىگفت بیازمود و پرسید: ستون دین چیست؟ گفت: پارسایى. پرسید: آفت آن چیست؟ گفت: آزمندى گفت: اکنون سخن بگوى اگر خواهى. »28 همه اینها، نشانه حساسیت حضرت نسبت به این موضوع مهم و اثرگذار بود. دیگر امامان نیز، مؤمنان را از هرگونه جعل و خرافه پرهیز داده و یاران خود را به فراگیرى احادیث و اخبار از افراد موثق و مورد اطمینان دعوت مىکردند. علماى شیعه نیز براى مبارزه با خرافات و اخبار نادرست، تلاشهاى زیادى کردند. به جرح و تعدیل راویان پرداختند. سنت اجازه نقل حدیث، براى جلوگیرى از نقل روایات نادرست و غیرمستند، پا گرفت. حتى بزرگان علمى مانند شیخ طوسى، شمار بابها و روایات کتاب استبصار29 را یادآور شده تا به مرور زمان و پس از خود، چیزى به آنها افزوده و یا از آنها کاسته نشود. شیخ مفید با اخبار نادرست و جعل کنندگان و خرافهگرایان و حشویه به مبارزه برخاست و کتابى در رد ابنکلاب از رؤساى حشویه نگاشت.30 حشویه اخبار بىاساس را در جمع احادیث نقل شده قرار مىدادند اینان قائل به جبر و تشبیهاند و بر این پندارند هر خبر را که عالمى نقل کند و سند آن به پیامبر برسد، حجت است.31 محقق حلى درباره این گروه مىنویسد: »حشویه در عمل به خبر واحد، افراط کرده، به گونهاى که تسلیم هر خبرى شدهاند و تناقضى را که در ذیل این موضوع وجود دارد، درنیافتهاند. زیرا از جمله اخبار این سخن پیامبر(ص) است: پس از من، کسانى که بر من دروغ مىبندند، بسیار خواهند شد. و نیز این سخن امام صادق است: در برابر هر مردى از ما ]خاندان پیامبر[ مرد دروغزنى قرار گرفته که بر او دروغ مىبندد. شمارى گفتهاند: به هر خبرى که سندش درست باشد عمل مىشود و نمىدانند که دروغگو گاهى سندسازى مىکند و شخص فاسق هم، گاهى راست مىگوید و توجه نکرده است که این کار طعنه به علماى شیعه و قدح در مذهب است; زیرا هیچ نویسندهاى نیست جز این که گاهى به اخبار انسانهاى جرح شده عمل مىکند، همان گونه که به خبر انسانهاى عادل دانسته شده عمل مىنماید... . »32 از کلام محقق استفاده مىشود که حشویه ممکن است در میان شیعیان نیز باشند، و آنها کسانىاند که به هر خبرى عمل مىکنند و سند و محتواى آن را، که آمیخته به تناقض است، به بوته بررسى نمىنهند و شخص بصیر باید به هر دو جهت توجه کند. بدیهى است که پذیرش اخبار افراد ضعیف با بررسى متن و قرینهها خواهد بود. شمارى مانند سیدمرتضى، براى رد این گونه اخبار، منکر حجیت خبر واحد شدهاند، مگر خبرى که همراه با نشانهها و شاهدهاى اطمینانآور باشد. و گروهى از علماى شیعه که بیشتر از شاگردان محقق اردبیلى بودند، مانند صاحب مدارک و صاحب معالم، فقط روایات صحیح را مىپذیرفتند و به »صحیح اعلائى» شهرت یافتهاند و صاحب معالم در اینباره »منتقى الجُمان فى أخبار الصحیح والحسان» را نگاشت و دیدگاههاى خود را بازتاب داد. شمارى نیز آن خبرى را صحیح دانستهاند که از نظر سند صحیح و از نظر متن برابر عقل و منطق باشد. گروهى نیز به تدوین کتابهایى در جهت ارزیابى سند و متن روایات پرداخته تا اخبار نادرست و خرافى را بشناسانند و به معنى واقعى جزو نُقاد حدیث قرار گرفتند و در جهت رسیدن به منابع حقیقى تلاش کردند. در سالهاى اخیر نیز تلاشهایى صورت پذیرفت: کتاب الاخبار الدخیله، اثر محقق تسترى، الموضوعات اثر هاشم معروف حسنى، الغدیر اثر علامه امینى، آثار مرتضى عسکرى و کتاب سیرى در صحیحین، نوشته نجمى و کتابِ ابوهریره نوشته علامه شرفالدین دستاورد این تلاش سترگ بشمارند. مرتضى عسکرى در اهمیت نقد کتابهاى حدیثى مىنویسد: »بر ما است که تمام کتابهاى حدیث و سیره و تاریخ و همانند آنها را یکى پس از دیگرى مورد مطالعه و بحث و تحقیق و نقد و بررسى قرار داده، آنها را از نظر سند و هم از نظر متن و محتوا با همانندشان مقایسه نماییم و نتایج تحقیقاتى را که براساس موازین علمى حاصل شده است، بپذیریم و گردن نهیم. »33 و نیز نقد و بررسى اخبارِ مهمترین حادثه اثرگذار در میان مردم، همانا واقعه کربلا از سوى محدث نورى و استاد مطهرى در حماسه حسینى، در همین ردیف جاى مىگیرند. اما به نظر مىرسد که امروز نیاز به تلاش بیشترى در این زمینه است که حوزههاى علمیه باید به آن بپردازند.
بایستگى بررسى احادیث در روزگار ما باتوجه به رویکرد و حساسیتى که به دین و مذهب شیعه در گستره جهان پدیدار شده و توجهى که به اسلام و تشیع مىشود، کار روى آموزههاى شیعه و نمایاندن زیباییهاى کلام امامان شیعه، بسیار بایسته و ضرورى مىنماید; زیرا که: 1. در گذشته مسلمان مساوى با عرب بود و در سطح دنیا، در بین اهل فکر، نگاه دقیقى به اندیشههاى تشیع نمىشد. پژوهشهاى مستشرقان، گواه این مطلب است که محور کار آنان منابع وکتابهاى روایى اهلسنت بوده است. اما با پیروزى انقلاب اسلامى و پدیدار شدن نظام دینى - شیعى در ایران و مقاومت جنگِ هشت ساله، دانشمندان و پژوهشیان جهان، تشیع را در کانون توجه خود قرار دادند. شیعه به طور جدى در چشمانداز متفکران قرار گرفت و گرایش به تحقیق و شناخت درست آن در دنیا گسترش یافت. از اینرو رسالت حوزه در شناساندن مذهب اهلبیت نیاز به تلاش همهسویه و گسترده دارد و باید با درنگ و دقت بیشتر در ارائه اصول و بنیانهاى آن، به دور از خرافات و اندیشههاى سست تلاش نمود. آنگونه که رهبر معظم انقلاب اعلام کرد که معارف اهلبیت باید به دور از خرافات باشد و با بررسى و تحلیل درست منابع و میراث مکتوب اندیشه زلال تشیع را در اختیار حقطلبان قرار داد. 2. محبوبیت تشیع در گستره جهانى، با پدیدار شدن انقلاب اسلامى، مقاومت شجاعانه مردم ایران در برابر رژیم ستمشاهى، آمریکا و قدرتهاى بزرگ در طول دوران انقلاب اسلامى و جنگ هشت ساله و صدها توطئه و فتنه و مقاومت 33 روزه حزباللّه لبنان در برابر اشغالگران قدس و از بین رفتن افسانه شکستناپذیرى ارتش صهیونیست به جاى این که سبب خوشحالى کشورهاى عربى بشود - چرا که رژیم گذشته پشتیبان اسرائیل بود - کینه گروهى از آنها را شعلهور ساخته و گروههاى تکفیرى و وهابیون متعصب را در جهان، علیه تشیع وارد یک نبرد پست ضدانسانى و تروریستى کردهاند و تلاشهاى ایزائى و تبلیغات مسموم گروههاى نابخرد و آلوده به تعصبهاى کور در ایّام حج، به گونهاى روشن و محسوس است و تنگناهایى که در ایّام عمره علیه زائران ایرانى پدید مىآورند، نشانه دیگرى از این رویاروییهاى کینهتوزانه است. طالبان را در افغانستان و فتح الاسلام را در لبنان براى رویارویى با ایران و تشیع سامان دادند.34 بخشى از کارهاى آنها در یورش به شیعه به استناد روایات و اخبار نادرست و خرافى است که در کتابهاى شیعى وجود دارد و یا گویندگان و مداحان بىسواد و ناآشناى با روایت و فن روایتشناسى در رسانه مطرح مىشود. اینگونه مطالب و سخنان سست و نابخردانه، بهانهاى شده است در دست وهابیون و تکفیریهایى که با اندیشههاى ناب تشیع سر ناسازگارى دارند و اندیشههاى راهگشا و حماسى و دگرگونآفرین و ضداستعمارى را بر نمىتابند. پس نقد روایتهاى جعلى و سخنان واهى که به نام تشیع رایج گردیده و بهانهاى شده در دست انسانهاى نابخرد براى رویارویى با شیعه، بدان معنى نیست که جوگیر شده باشیم و کسانى بپندارند که چون آنان اشکال مىکنند، ما مىگوییم بایستى به نقد اخبار خود بپردازیم و هرچه مورد اشکال آنان است از آن دست برداریم، بلکه به این معنى است که: ما وقتى مىتوانیم از عقاید درست و ناب خود دفاع کنیم و از آسیب در امان باشیم که اندیشههاى نادرست و ناسازگار با اصول تشیع را خود به بوته نقد و بررسى بگذاریم و از عقاید و افکار نادرست دورى گزینیم. در غیر این صورت، توان دفاع از عقاید حقه خود را نخواهیم داشت. 3. استکبار جهانى و در رأس آن آمریکاى جنایتکار، بر اثر ضربه سختى که از ایران و تشیع خورده، و به تکاپو برخاسته تا با واهى و نادرست جلوه دادن عقاید شیعه، مگر راه گریزى از هجوم این اندیشه ناب به کیان استعمارى خود بیابد .از همه اهرمها بهره مىبرد تا از گسترش این اندیشه ناب جلوگیرى کند. افزون بر تبلیغات گسترده سیاسى و حمایت از ضد انقلاب و تلاشهاى براندازى در جبهه فرهنگى به صورتهاى متفاوتى بروز و ظهور مىیابد، از جمله: الف. یورش غربگرایان و سکولارهاى داخلى به مبانى دینى است. بخشى از دستآویز آنان براى این گونه یورشها و نقدهاى غیرمنصفانه علیه تشیع اخبار خرافى است که در میان مردم رواج یافته و یا رواج مىیابد. این دسته از اخبار زمینه مناسب را به دست این افراد براى حمله به تشیع مىدهد. در حالى که آنچه آنان در بوته نقد گذارده و علیه شیعه سخن مىگویند، ربطى به اصول و بنیادهاى شیعه ندارد و از سوى شمارى ناآگاه مطرح مىشود. ب. نویسندگان و مستشرقان وابسته به استعمار و جبهه ضد اسلامى، با بهرهگیرى از این دست اخبار خرافى و نادرست، به لجنپراکنى علیه اسلام و پرداخته و تشیع مىپردازند. سلمان رشدى مرتد از این قسم اخبار نادرست براى حمله به اسلام بهره برد. دیگران نیز براى یورش به اسلام و تشیع از این حربه بهره مىبرند. ج. از سیاستها و برنامههاى راهبردى که استکبار جهانى در سست کردن پایههاى تشیع از آن بهره برده و مىبرد و بر آن تأکید مىورزد، گسترش خرافات و حمایت از کسانى است که به این مقولهها دامن مىزنند. یکى از مقامات سازمان سیا گفته است: »یکى از موضوعاتى که باید روى آن کار مىکردیم، فرهنگ عاشورا و شهادتطلبى است. ما باید با حمایتهاى مالى از برخى سخنان و مداحان و برگذار کنندگان این گونه مراسم مسائل انحرافى به وجود آوریم و شیعه را یک گروه جاهل و خرافى معرفى کنیم.» یعنى سیاست راهبردى آمریکا در مبارزه با تشیع، گسترش مطالب و سخنان نابخردانه، خرافى و دگر کردن نقطه قوت و حرکت مردم باورمند، به ابتذال که دیگران را از الگوگیرى از این سرچشمه جوشان باز دارد. وقتى که یک سىدى مبتذل در تأیید قمهزنى درست مىشود و در گستره گستردهاى پخش مىشود، جاى تردید باقى نمىماند که این کار با برنامه و پشتیبانى استکبار جهانى انجام مىگیرد. کارى به نام شیعه و علاقهمندان به باورهاى مذهبى; اما جداى از باید و نبایدهاى فقهى و عقلى و با این توجیه که شدیدتر از آن در بین مسیحیان وجود دارد و اگر قمهزنى و... وهن است و ما را در میان مردم انگشتنما مىکند و سبب به سخره گرفتن شیعه مىشود، چرا کارهاى شگفت مسیحیان در سوگ حضرت مسیح سبب وهن آنان نمىشود! 4. از خرافات رایج و رو به گسترش در جامعه شیعى، گزافهگویى و غلو درباره اولیاء، معصومان و غیرمعصومان و رها کردن معیارها، ترازها و مرزها و حدودى که شیعه به آنها پاىبند بوده است. به کار بردن جملههایى چون »صلى اللّه علیک یا ام البنین» و چاپ آنها بر روى پوستر و نشر و چسباندن آنها بر در و دیوار خطرى است که جامعه شیعه را تهدید مىکند. با این که در فرهنگ شیعى، »صلى اللّه» را درباره پیامبر و »علیه السلام» درباره دیگر معصومان به کار برده مىشود. اما این که چرا افراد غیر معصوم، نامشان با واژهها و جملههاى غلوآمیز، پوستر مىشود و نشر مىیابد، جاى بررسى دارد که آگاهان، نویسندگان متعهد، روشنفکران باورمند و پاى بند به آموزههاى شیعى و در رأس همه علماى دین، با حساسیت بیشترى قضیه را دنبال کنند و به ریشهیابى آن بپردازند و با کسانى که با خواب و حکایت و برانگیزاندن احساسات مردم سخنان سست و واهى را مطرح مىکنند، برخورد کنند و ائمه نسبت به این گونه رفتارها و گفتارها حساس بودند. امام صادق(ع) از قول پیامبر نقل کرده که فرمود: »یحمل هذا الدین فى کل قرن عدول ینفون عنه تأویل المبطلین وتحریف الغالین وانتحال الجاهلین کما ینفى الکیرُ خُبثَ الحدید»;35 مسئولیت حفظ این دین را در هر قرن، مردمان عادلى بر دوش دارند که تأویلهاى باطلاندیشان و تحریفهاى غالیان و گزافهگویان و برساختههاى نادانان را از آن دور و نابود مىکنند. همانگونه که دم آهنگر پلیدى و ناخالصى آهن را از آن دور مىکند. از برنامههاى امام على(ع) مبارزه با غلو بود. امام صادق(ع) با غالیان به رویارویى برخاست و آنان را به یاران خود شناساند: »انا اهل بیتً صادقون لانخُلو من کذّابً یکذب علینا فیسقُطُ صِدقُنا بکذبِهِ علینا عند الناس... ثم ذکر المغیرةَ بن سعید وبزیعاً والسَّریَّ واباالخطاّب و مُعَمَّراً وبشارَ الاشعری وحَمزة الیزیدىَ وصائِدَ النَهدی فقال: لعنهم اللّه»36 ما خاندانى راستگوییم، ولى از شرّ دروغزنى که بر ما دروغ بندد بر کنار نماندیم و راستگویى ما با دروغهایى که به ما مىبندند نزد مردم از درجه اعتبار ساقط مىشود... آنگاه از مغیرةُ بن سعید و بریع و سَرِى وابوالخطاب )محمد بن مقداد( ومعمَّر وبشار أشعرى وحمزة یزیدى و صائد نهدى نام برد ]که بر او و پدرش امام باقر دروغ مىبستند[ و گفت خدا آنان را لعنت کند. درباره مغیرةبن سعید فرمود: »... کان المغیرة بن سعید، یتعمد الکذب على أبى ویأخذ کتب اصحابه وکان اصحابه المستترون باصحاب ابى یأخذون الکتب من اصحاب ابى فیدفعوها الى المغیرة فکان یدّس فیها الکفر والزندقة ویسندها الى ابى ثم یدفعها الى اصحابه فیأمرهم ان یثبتوها فى الشیعه فکلما کان فى کتب اصحاب ابى من الغلو فذاک مادسّه المغیرة بن سعید فى کتبهم.» مغیرة بن سعید، از روى عمد به پدرم دروغ مىبست و کتابهاى یاران آن حضرت را مىگرفت و ایادى وى که خود را در ردیف یاران پدرم جا مىزدند و مىنمایاندند که از اصحاب پدرم هستند نیز، کتابها را از پیروان پدرم مىگرفتند و به مغیره مىدادند و او در آنها اخبارى را که دربردارنده کفر و زندقه بود، وارد مىکرد و آنها را به پدرم نسبت مىداد. پس کتابهاى یاد شده را به أیادى خویش مىسپرد و به آنان دستور مىداد که آنها را بین شیعیان انتشار دهند. آنچه اخبار غلوآمیز در کتابهاى اصحاب پدرم موجود است، از جعلیات و افزودههاى مغیرة بن سعید است. امام رضا(ع) انگیزه جعل کنندگان روایات را درباره ائمه اطهار اینسان بیان مىفرماید: »... ان مخالفینا وضعوا اخباراً فى فضائلنا وجعلوها على اقسام ثلاثه: احدها، الغلو وثانیها، التقصیر فى امرنا. وثالثها التصریح بمثالب اعدائنا. فاذا سمع الناس الغلو، کفّروا شیعتنا ونسبوهم الى القول بربویتنا واذا سمعوا التقصیر اعتقدوه فینا واذا سمعوا مثالب اعدائنا باسمائهم سبونا باسمائنا وقد قال اللّه تعالى: »لاتسبوا الذین یدعون من دون اللّه فیسبواللّه عدواً بغیر علم.» مخالفان ما، سه گونه خبر درباره ما جعل کردهاند: یک دسته احادیثى که دربردارنده مطالب غلوآمیز است. دسته دوم احادیثى که دربردارنده مطالبى است که جایگاه ما را پایین مىآورند. و دسته سوم احادیثى است که به روشنى از زبان ما بدیهاى دشمنانمان را آشکار مىسازند. چون مردم سخنان گزافهآمیز را درباره ما بشوند، پیروان ما را کافر و از دین خارج مىانگارند و آنان را باورمند به ربوبیت ما قلمداد مىکنند و چون اخبارى را بشنوند که بیانگر کوتاهىهاى ما و پایین بودن جایگاه ماست، به آنها باور مىکنند و ما را این گونه مىانگارند. و اگر از زبان ما، بدیهاى دشمنان ما را، با ذکر نامشان، بشنوند، به ما، با ذکر نام دشنام مىدهند و این سخن بارىتعالى است که مىفرماید: کسانى که غیر خدا را مىخوانند، ناسزا نگویید که آنان از روى ناآگاهى خدا را ناسزا مىگویند. 5. شناخت مبانى خرافهگرایى: کسانى که به روایت ونقل سخنان خرافهآمیز مىپردازند و یا جعل خرافه مىکنند، به پندار خود بر اساس دستهاى از مبانى است که به آنها تمسک مىجویند که لازم است شناخته شوند و ما اینک به مواردى از آن مبانى اشاره مىکنیم: الف. تسامح در ادله سنن: آنان بر اساس روایات جعلى با این مضمون: »اگر کسى عملى به امید ثوابى که از پیامبر، یا امام نقل شده به جاى آورد، گرچه پیامبر و امام، واقعاً چنین کلامى نگفته باشند، ولى ثواب مذکور به کسى که آن کار را انجام داده خواهد رسید.» به تحقیق درباره روایات ثواب نمىپردازند و مىپندارند وقتى خبرى در فضیلت کار و اهمیت موضوعى رسید، نیازى به بررسى و تحقیق نیست، عمل به آنها، توصیه به آنها و گسترش آنها ثواب دارد. شیخ آقابزرگ تهرانى در معرفى »اکسیر العبادات» نوشته آقا دربندى مىنویسد: »او، امورى را نقل کرده که در کتابهاى معتبر وجود ندارد و از برخى کتابهاى مجهول گرفته و در نقل آنها بر قاعده تسامح در ادله سنن اتکا کرده، با این که به صرف یابیدن به خط مجهولى بلوغ صادق نیست. »37 آیا واقعاً مفاد روایات همین است و روایاتى که در آن ثواب آمده نیاز به بررسى ندارد؟ یا نه استحباب جزو احکام خمسه است، همانگونه که واجب و حرام نیاز به دلیل و اثبات دارد، عمل مستحبى و نسبت آن به شرع نیاز به دلیل دارد و بدون استدلال امکان استناد و عمل به آن نیست و تعبیر »بلغه» در اینگونه روایات; یعنى از طریق درست به وى رسیده باشد، اما ممکن است در واقع آن را نگفته باشد. ب. توجیه وسیله براى هدف: شمارى براى انجام کارهاى بزرگى از هر وسیلهاى بهره مىبرند. گروهى براى انگیزاندن مردم به خواندن قرآن، به جعل حدیث در ثواب قراءت سورهها مىپرداختند و به دیگران نیز سفارش مىکردند. گروهى با این پندار که چون در روایات وارد شده گریه و حتى تباکى بر امام حسین(ع) ثواب دارد، در مجلسهاى سوگوارى با زدن سنگ افراد را به گریه وامى داشتند! و گروهى نابخرد با تکیه بر همین روایات، براى بزرگداشت مقام حضرت از جعلیات گوناگون بهره برده و سخیفترین تعبیرها را براى برانگیزاندن احساسات مردم درباره امام به کار مىگیرند که بخشى از آنها غلوآمیز و ناسازگار با مبانى دینى و از خرافات است. از آنجا که هدف جلبنظر و برانگیزاندن احساسات است، گاه در یک سخنرانى، یا مرثیهسرایى به روایات مختلف و ناسازگار استناد مىشود در حالى که پارهاى از موارد آن، بىگمان نادرست است و به دور از شأن امام. ج. اعتماد به شنیدهها: دو مبناى یاد شده، سبب گردیده افراد آنچه را مىشنوند، نقل کنند و سخنان نادرست، خرافى، از مجلسى به مجلس دیگر راه یابد و گسترش یابد و کسى به اندیشه فرو نرود که آیا آنچه را نقل مىکند، درست است یا خیر؟ د. نقل در کتاب: شمارى بر این پندارند که هر چه در کتابى نوشته شود و منتشر گردد، درست است بر این گماناند که بر این کتابها نظارت کافى مىشود و انتشار آن، آن هم در نظام مقدس جمهورى اسلامى و از سوى نهادها و ارگانهاى معتبر و... به منزله درستى آنهاست. در حالى که چنین نیست و چه بسیار آثارى در این روزگار و از سوى ناشران، نهادها و ارگانهاى بنام نشر یافته و پر از سخنان سخیف و خرافهآمیز و نابخردانهاند. با این که وظیفه وزارت ارشاد است که آثار و کتابهاى در حال نشر را دقیق وارسى کند، به بوته نقد بگذارد و سخنان خرافى و به دور از عقل آنها را بزداید و... آنگاه اجازه نشر دهد. البته با فضاى باز امروز و وسائل تکثیر فراوانى که وجود دارد، زمینه را براى ایجاد محدودیت و بررسى دقیق کتابهاى در آستانه نشر، کم کرده و یا از بین برده است، با این حال، راهکارهایى وجود دارد که از این هرج و مرج تباه کننده جلوگیرى شود. افزون بر دستگاههاى مسؤول، نویسندگان متعهد و خوانندگان هشیار و مبلغان آشناى با مبانى دینى، باید دست به کار شوند و دقت و درنگ ورزند افراد جامعه را نسبت به این گونه آثار هشیار سازند و این روش را نهادینه کنند که هیچ مطلبى را جز از منابع معتبر و از زبان اهل فن نگیرند و نقل نکنند. در همین راستاست که امام خمینى سفارش مىکند: »احادیث را از کتابهاى فقهى استدلالى نگیرید حتى از کتابى مانند جواهر الکلام که یک فقیه نوشته است، بلکه از کتابهاى حدیثى بنویسید. »38 این دقت و توجه نشان مىدهد که براى جلوگیرى از راهیابى تحریف و خرافه به احادیث، باید دقت و وسواس خاصى داشت. باتوجه به آنچه ذکر شد و زیانهایى که گسترش احادیث و اخبار خرافى بر کیان اسلام و تشیع وارد مىسازد، چه باید کرد و چگونه مىتوان با این پدیده نابهنجار مبارزه کرد.
راه حل موضوع براى جلوگیرى از گسترش خرافه و اندیشههاى غیرواقعى دو راه حلّ باید در نظر گرفت و بر آن تأکید و توجه نمود.
1. راه حل کوتاه مدت راه حل کوتاه مدت مىتواند به سرعت جلو انتشار و گسترش این گونه خرافهها را بگیرد و محور مبارزه با خرافهگرائى باشد، از جمله: الف. نظارت بر کار رسانهها و مراسم عمومى: نظارت آگاهانه و دقیق بر صدا و سیما، روزنامهها و مجلههاى هفتگى، ماهانه و... در جلوگیرى از نشر مطالب خرافى، بسیار اثرگذار خواهد بود. در صدا و سیما، بایستى از گویندگانى در مراسم دینى و مذهبى و سوگواریها و اعیاد استفاده شود که اهل اندیشه و در پرتو چراغ خرد در حرکت باشند. و از بیان آنچه شائبه خرافه و بىبنیادى دارد، شدیداً پرهیز کنند. مجریان نیز باید بصیرتى تام در این حوزه داشته و با مبانى اسلامى آشنا باشند و سخنان صحیح را از خرافهآمیز باز شناسانند، نه این که خود از مردم عامى، بىمطالعه و کم سواد باشند. بسیار دیده مىشود که افزون بر سخنرانان و گویندگان که قید و بندى در ارائه سخنان خود ندارند، مجریان نیز این گونهاند. روزنامهها هم باید با خرافه دربیفتند و در جهت خرافهستیزى گام بردارند و سره را از ناسره به مردم بازشناسانند. نیروى انتظامى نیز با دستور العملهایى که دریافت مىکند، بر این گونه مراسم که جنبه عمومى دارد، باید نظارتى آگاهانه داشته باشد. مجوزهاى این نیرو براى برگذارى مراسم، دقیق و با شرایط خاص باشد. در این چند سال اخیر، ثابت شد که خواستن توانستن است وقتى که برنامه نماز ظهر روز عاشورا مطرح شد، مردم به خوبى از آن استقبال کردند و در محرم امسال، نیروى انتظامى، با همکارى مردم، تا حدودى توانست بخشى از برنامهها و علائم خرافى را از دور خارج کند که این حرکت مهم اگر ادامه بیابد و با دقت دنبال شود و رسانههاى گروهى، بویژه تلویزیون همان گونه که امسال در آگاهاندن مردم برنامههاى بسیار خوبى را ارائه دادند، بذر آگاهى را آن به آن بیفشانند، خرافهها از ساحتِ جامعه برچیده خواهد شد. ب. آموزش واعظان و مداحان: برنامه ریزى براى آموزش واعظان و مداحان، جدى باید گرفته شود. منابعى که در اختیار آنان قرار مىگیرد خالى از پیرایهها و اخبار نادرست و جستارهاى اختلاف برانگیز باشد و جامعه مداحان نیز همان گونه که روى شیوههاى اثرگذارى کار مىکنند به آموزاندنِ اشعار درست، پرمحتوا، به دور از غلو و خرافه به مداحان، همت گمارند و ارزشهاى دینى را همراه با ملاکهاى شرعى آموزش دهند. در گذشته شاعران، اشعار خود را به انسانهاى وارسته و آگاه و خبره عرضه مىکردند و پس از تأیید به نقل آنها در جمع مىپرداختند وبه دیگر سخن، اشعارِ آنان توسط عالمان آگاه ویرایش مىشد. اما امروزه تلاش بر آن است که اشعار هرچه احساسىتر باشد، گرچه خلاف مبانى و اعتقادات تشیع باشد! ج. نقد و جلوگیرى از انتشار کتابهاى خرافهگرا: گروههاى نقد باید از سوى مراکز مسؤول تشکیل شود و با دقت تمام، هر اثرى که قرار است در دسترس مبلغان قرار بگیرد، خرافهزدایى شود و از مطالب سست، بىمعنى، بىمدرک، یا داراى مدارک مجهول، نابخردانه، وهنآلود و دیریاب، پیراسته گردد. وزارت ارشاد متولى امور فرهنگى کشور است. وظیفه دارد از کتابهایى که به گسترش خرافه دامن مىزنند و اندیشههاى سست و بىبنیاد را منتشر مىکنند، جلوگیرى کند و نگذارد فرهنگ و باورهاى روشن مردم دستخوش و مورد تاخت و تاز سخنان وهن آلود، خرافى و نابخردانه گردد. اما در مواردى ممکن است دیدگاهها متفاوت باشند و کسانى مدعى باشند که با توجه به منابع معتبر دست به انتشار کتاب، جزوه و مقاله زدهاند. اینجاست که حوزه علمیه به عنوان پاسدار حریم اسلام و تشیع، باید با تشکیل گروههاى نقد و بهرهگیرى از خبرگان فن، روایتشناسان، آشنایان به تاریخ و... به نشر کتاب سامان دهند. و در این موردها به داورى برخیزند. حوزهها، علماى حوزه و محققان علوم دینى مىتوانند در تحکیم و گسترش بنیانهاى اساسى تشیع نقشآفرینى کنند و با نقدهاى عالمانه چه از سوى گروههاى تشکیل شده و رسمى و چه محققان و پژوهشگران آزاد، همه جانبه، آثار خرافى را بشناسانند، نقطه ضعفهاى آنها را بیان کنند و به آگاهى علاقهمندان برسانند و به طور مرتب در مجلهها و نشریههایى که به این مهم اختصاص مىیابد، نشر دهند و به گونهاى حرکت کنند و با برنامه ریزى پیش بروند که عرصه بر خرافهگرایان و خرافهپراکنان تنگ شود و هرکسى جرأت نکند به این عرصه وارد شود.
2. راه حلّ بلند مدت باتوجه به پیامدهایى که خرافهگرایى دارد و نیازى که براى مبارزه با آن احساس مىشود، گامهاى بلندى باید براى بیان دقیق احادیث و زدودن خرافه از ساحَتِ آنها صورت پذیرد، تا به بسیارى از شبههها و ایرادها در این بین پاسخ داده شود و منابع و متون پیراسته در اختیار افراد قرار گیرد. اما براى این مهم، یعنى آشنایى علاقهمندان با روایات صحیح و دامن گسترى آنها بین مردم و هم خرافهزدایى از ساحَتِ روایات، چه باید کرد؟ راه حلهایى ارائه شده است: گروهى راه حل را در ارائه احادیث صحیح مىدانند. گروهى نیز بر حذف احادیث ضعیف و نادرست از منابع اصلى و تقریر جدید از آنها را سر لوحه کار خود قرار دادهاند. اما مشهورترین و بهترین راه استفاده از علم الحدیث است که رجال، درایه و فقه الحدیث را دربر مىگیرد. درباره هر حدیث لازم است هم سند و هم متن آن، چه تک تک واژهها و چه محتوا، بررسى و مورد مداقه قرار بگیرد و کار سندى، به تنهایى کارساز نیست. بلکه لازم است باتوجه به منابع تاریخى و تواناییهاى نرمافزارى موجود، دوباره این دو کار مهم با دقت انجام گیرد و توجه شود که به قول محقق حلى، هر خبر ضعیفى دروغ نیست که این از راه بررسى محتوا درخور بررسى است. این نیاز به شدت احساس مىشود. براى توجه به اهمیت آن، از باب نمونه به یک مورد بسنده مىکنم: چندسال قبل در شهر مدینه به کتابى از احسان ظهیر پاکستانى برخوردم که درباره قرآن و شیعه نوشته بود. در آن تلاش کرده بود شیعه را طرفدار تحریف قرآن قلمداد کند. در آغاز کتاب، حدیثى را از کتاب بصائر الدرجات از امام باقر(ع) نقل کرده بود: »اما کتاب اللّه فحرّفوا» کتاب خدا را تحریف کردهاند. بعدها دیدم بله، در بصائر الدرجات این تعبیر آمده است. نیز علامه مجلسى هم با همین عبارات آن را نقل کرده است. ذهنم مشغول بود تا این که در پى مطالعاتى به نکتهاى پى بردم که گمان مىکنم در فهم حدیث یاد شده مهم مىنماید. نکته این است، از جمله انتقادهایى که به خلیفه سوم شده و در تاریخ بازتاب یافته است، سوزاندن قرآنهاست. وى زمانى که یک قراءت از قرآن را پذیرفت که در میان مردم روایج یابد، قراءتهاى دیگر را که در نسخههایى گردآورى شده بود، از جمله قرآن عبداللّه بن مسعود را آتش زد. از این روى، وى به »حرّاق المصاحف» سوزاننده قرآنها،39 شهرت یافت. علماى عامه توجیههایى را براى برداشتن این عنوان از خلیفه به کار گرفتهاند: این که به دستور خلیفه اول نوشتههاى »مصحف»ها را شسته و پاک کردند، آنگاه آنها را سوزاندند40 و....41 گروهى هم این رویداد را دروغ انگاشته و رد کردهاند. باتوجه به این واقعه تاریخى، به گمان ما، روایت تصحیف شده است و »حرّقوا» با قاف تبدیل به فاء شده است. یعنى امام باقر(ع) مىفرماید: مردم حرمت کتاب خدا را نگه نداشته و آن را سوزاندند. دقت در حدیث هم این حقیقت را تأیید مىکند. زیرا امام باقر از پیامبر نقل مىکند که فرمود: »من در میان شما چیزهاى داراى احترام به ودیعه قرار دادم: کتاب خدا، عترتام و کعبه. » بعد امام باقر مىفرماید: »اما کتاب خدا را به آتش کشیدند، خانه خدا را ویران کردند و عترت او را کشتند. »42 از واژگان پس و پیش »حرقوا» به دست مىآید که باید آتش زدن درست باشد; یعنى همان گونه که خانه خدا را ویران کردند و اهلبیت پیامبر را کشتند، قرآن خدا را هم به آتش کشیدند و حرمت هیچکدام را نگه نداشتند. موارد همانند در روایات و اخبار فراوان است که با تحقیق، تصحیفات روایات شناخته مىشود. بنابراین مىتوان گفت: سخن امام باقر(ع) اشاره به رویدادهایى است که پس از رسول خدا(ص) رخ داده است، نه اینکه چیزى بر قرآن افزوده و یا چیزى از آن کاسته شده است که احسان ظهیر پاکستانى و هم فکران وى در پى نسبت دادن آن به شیعهاند. سخن امام باقر(ع) افشا کننده جریانها و رویدادهایى است که هر مسلمانى باید بداند: اهل پیامبر در زمان معاویه و فرزندش یزید کشته شدند و خانه خدا در زمان یزید و عبدالملک مروان ویران شد و قرآنها در زمان عثمان، به آتش کشیده شد. بنابراین، فقه الحدیث کارى بس مهم و لازم است که باید در حوزه روى آن سرمایهگذارى جدید شود و در فقه الحدیث، معیارهایى را براى بررسى احادیث و پیراستن آنها ذکر کردهاند که به پارهاى از آنها اشاره مىشود. 1. عرضه بر قرآن: اولین و مهمترین معیار براى بررسى درستى و نادرستى یک حدیث و نقل روایتى، کتاب خدا، قرآن است. هر آنچه هماهنگ با کتاب خدا باشد، درخور پذیرش و آنچه مخالف آن باشد، غیر درخور پذیرش است. روایات زیادى در عرضه احادیث بر قرآن وارد شده است، از جمله: امام صادق(ع) نقل مىکند که پیامبر فرمود: »أیها الناس ما جاءکم عنى یوافق کتاب اللّه فأنا قلته وما جاءکم یخالف کتاب اللّه فلم أقله. »43 اى مردم! آنچه از من به شما رسیده که موافق کتاب خداست، من آن را گفتهام و آنچه مخالف کتاب خداست من نگفتهام. و در روایتى دیگر از پیامبر نقل مىکند که فرمود: »فما وافق کتاب اللّه فخذوه وما خالف کتاب اللّه فدعوه. »44 آنچه موافق کتاب خداست بگیرید و آنچه مخالف است رها کنید. امام صادق(ع) فرمود: »وکل حدیث لایوافق کتاب اللّه فهو زخرف. »45 هر حدیثى که برابر با کتاب خدا نباشد سفال است. از امام باقر و صادق(ع) نقل شده که فرمودند: »لاتصدّق علینا إلا ما وافق کتاب اللّه وسنة نبیه. »46 از ما مپذیرید جز آنچه موافق کتاب خدا و سنت پیامبرش باشد. بنابراین، یکى از معیارها و ترازها در بررسى اخبار و روایات، قرآن کریم است که به آن بهاى لازم داده نمىشود. 2. ناسازگار نبودن با تاریخ قطعى: اگر حدیثى ناسازگار و ناهماهنگ با تاریخ مسلم بود، گرچه سند آن به ظاهر صحیح باشد، اعتبارى ندارد. مانند آنچه ذکر مىشود که اسماء بنت عمیس، در هنگام عروسى فاطمه زهرا)س( چنین کرد و در هنگام تولد امام حسن(ع) چنان!47 زیرا از نظر تاریخى، جاى شک و شبهه نیست که وى همراه شوهر و فرزندان خود، تا سال هفتم هجرى در حبشه بوده است.48 پس نمىتواند در حوادث سال دوم و سوم در مدینه باشد. اما متأسفانه این جریان به صرف این که در پارهاى از منابع، از جمله عیون الاخبار49 آمده بدون بررسى نقل مىشود. یا مشهور است که موسى بن جعفر(ع) چهارده سال در زندان بوده است. در اینباره اشعارى هم گفته شده و مرثیههایى خوانده مىشود. . درحالى که تاریخ دستگیرى حضرت به دستور هارون در 20 شوال 179 بوده است. ابتدا در بصره نزد عیسى بن جعفر زندانى مىشود و در رجب سال 183 در بغداد به شهادت مىرسد.50 در نتیجه حضرت، چهار سال آخر عمر خود را در زندان بوده است. اما آنچه سبب شده که چهاردهسال بر سر زبانها بیفتد، سخن ربیع است که به هارون مىگوید: »محمّد بن علىّ بن محمد بن حاتم، عن عبداللّه بن بحر الشیبانى قال: حدَّثنى الخرزى ابوالعباس بالکوفة قال: حدَّثنى الثوبانى قال: کانت لابى الحسن موسىبن جعفر(ع) بضع عشر سنة کل یوم سجدة بعد ابیضاض الشمس الى وقت الزوال. »قال: فکان هارون ربّما صعد سطحاً یُشرف منه على الحبس الذى حبس فیه اباالحسن(ع) فکان یرى اباالحسن ساجداً فقال للربیع: ماذاک الثوب الذى أراه کل یوم فى ذلک الموضع؟ قال: یاامیرالمؤمنین ماذاک بثوب وانّما هو موسى بن جعفر له کلّ یوم سجده بعد طلوع الشمس الى وقت الزوال... . »51 ثوبانى مىگوید: روش حضرت موسى بن جعفر در بیش از ده سال این بود که که پس از طلوع آفتاب تا هنگام زوال ظهر به سجده مىرفت. ثوبانى مىگوید: گاهى هارون به پشت بامى مىرفت که به زندان مشرف بود. روزى به ربیع گفت: آن لباس چیست که من هر روز آن در آنجا مىبینم؟ ربیع گفت: یا امیرالمؤمنین آنچه را مى بینى، لیاس نیست، بلکه موسىبنجعفر است که هر روز در آن مکان، پس از طلوع خورشید تا هنگام ظهر در سجده بهسر مىبرد.... باتوجه به این که حضرت در زندانهاى بغداد و بصره چهارسال به سر برده، این ده سال به چهار سال افزوده شده و چهارده سال گردیده است. در پارهاى از منابع، فقط به این ده سال که در آغاز روایت آمده است، اشاره شده و به این که در زندان ربیع بوده اشارهاى نشده است، مانند وسائل الشیعه52 و کشف الغطاء53 بىگمان، عبارت: »بضع عشر سنه» در این روایت، تصحیف »بضع عشر شهر» است، زیرا چهارده سال با حقایق تاریخى نمىسازد و معناى آن این است که هارون در سال اول حکومت خویش -16ربیعالاول 54170 - حضرت را دستگیر کرده است، در حالى که وى در آغاز قدرتى نداشته و حتى مأمون در نقلى که مجلسى دارد، علت گرایش خود را به تشیع احترامى مىداند که پدرش هارون در سفر به مدینه، نسبت به حضرت ابراز کرده است.55 این در حالى است که تاریخنگاران، تاریخ تولد مأمون را شب خلافت هارون دانستهاند.56 از آنجا که ما در صدد بیان مظلومیت ائمه هستیم بدون تحقیق این اشتباه را تکرار مىکنیم و به پیامدهاى این کار نمىاندیشیم. 3. توجه به عقل و علم: در ارزیابى روایات و اخبار، عقل باید به عنوان حجت الهى، محور و مدار قرار بگیرد و درگاهِ بررسى و کالبدشکافى آنها، اندیشههاى غیرعقلانى و ناسازگار با خرد دور ریخته شود و دقت شود که هیچ جمله و نکتهاى از روایت، با دریافتهاى روشن و مسلم علمى مخالفت نداشته باشد. در مَثَل روایاتى که مىگویند ماه رمضان همیشه 30 روز است، نمىتوانند درست باشند; زیرا، با مشاهده و دریافتهاى علمى، ناسازگار است. بنابراین اگر روایات ذکر شده از نظر سند هم صحیح باشند، قابل قبول نیست. ابنفهد حلى در نقد آن مىنویسد: »این که ماه رمضان هیچگاه کاستى ندارد و شعبان هیچگاه کامل نیست، نظر گروهى از حشویه است که سیدمرتضى هم از گروهى اندک از شیعه نقل کرده است و این قول متروک است; زیرا حس برخلاف آن گواه است» .57و در ادامه روایاتى را که مىگویند 59 روز از رجب را بشمار بعد از آن را رمضان قرار ده نقل مىکند. از اینگونه سخنان غیرعقلانى و غیرعلمى است، سخن آنان که دوران حاملگى را بیش از نه ماه مىدانند. شمارى از فقیهان بنام اهلسنت، بیشترین دوران حاملگى را از دو سال تا هفت سال دانستهاند.58 شیخ طوسى پس از نقل این دیدگاهها، آنها را خلاف عادت دانسته که در گذشته و حال دیده و شنیده نشده و روایات آن را شاذ شمرده است که قطعآور نیستند. »اقلّ الحمل ستة اشهر بلاخلاف، واکثره عندنا تسعة اشهر. وقد روى فى بعض الاخبار سنة وذهب الزهرى و اللیث بن سعد: الى أن اکثره سبع سنین. وعن مالک روایات، المشهور منها ثلاث احداها: مثل قول الشافعى اربع سنین. والاخرى: خمس سنین. والثالثه: سبع سنین. وذهب الثورى وابوحنیفه واصحابه: الى ان اکثر مدة الحمل سنتان وهو اختیار المزنى. دلیلنا: اجماع الفرقة والعادة وما رأینا ولا سمعنا فى زماننا هذا ولاقبله بسنین من ولد لأربع سنین، او اسبع سنین وما یدّعونه من الروایات الشاذة لایلتفت الیها، لانها غیر مقطوع بها وما ذکرناه مقطوع به بلاخلاف.»59 اینها و مانند اینها که بسیار فراوان و پرشمارند، نیاز به بررسى عقلانى علمى دارند. در بررسى هیچ روایتى نباید این اصل مهم را نادیده انگاشت. در سیرى که در بررسیهاى علمى و عقلانى علما و خردمندان حدیثشناس مىکنیم، درمىیابیم و به دست مىآوریم که در این مقوله دقت داشتهاند و روایات را با این معیارها و محکهاى مهم و حجت الهى که در نهاد هر انسانى خداوند به ودیعه گذارده است، مىسنجیدهاند که نقد و بررسیهاى شیخ طوسى و ابنفهد حلّى نمونههایى از آن حرکت علمى و خردگرایانه بزرگ است. و در زمان ما نیز، کسانى بوده و هستند که این حرکت را دنبال کردهاند. استاد شهید مطهرى در جاى جاى آثارش این نگاه، نمود دارد. از جمله در بررسى روایت: »لاتؤدّبوا اولادکم بأخلاقکم لإنّهم خُلِقوا لزمان غیر زمانکم» نمىپذیرد که »باخلاقکم» در روایت آمده باشد. زیرا به باور ایشان اگر »باخلاقکم» آمده باشد، با ثبوت و جاودانگى مسائل ارزشى و اخلاقى ناسازگارى دارد. این گونه نیست که که نیکى در زمانى خوب و در زمانى دیگر بد باشد و تغییر کند. ارزشهاى اخلاقى همیشه خوب و غیر درخور دگرگونىاند. از این روى، اعلام مىکند این حدیث درست نیست جز این که بگوییم تصحیف شده و صحیح آن بوده که »لاتأدبوا أولادکم بآدابکم» آداب اجتماعى قابل تغییر است.60 اما خلق و خویها از نظر ارزشى تغییر نمىکند. ابن ابى الحدید مشابه این سخن را از حضرت نقل کرده و در آن تعبیر آداب دارد: »لاتقسروا اولادکم على آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم.»61 4. توجه به اندیشههاى اصلى مذهب: شیعیان در گفتار و رفتارشان در هر زمان و مکان، باید اندیشههاى اصلى، محورى، پذیرفته شده مورد تأیید را در نظر بگیرند و هر آنچه برخلاف آن است طرد کنند. نگارش کتابهاى اعتقادى از گذشته دور، بر همین اساس بوده است. ممکن است عقیدهاى کلیت آن جزو عقاید اصلى شیعه باشد، اما جزئیات آن جزو مسلمات نباشد و در بحث از آن مسأله عقیدتى نیازى به بیان جزئیات نباشد. مانند بحث رجعت که اصل آن از عقاید شیعه است; اما نکتهها و مقولههایى در این بحث وجود دارد که مورد پذیرش همه نیست و نیازى هم نیست به آنها پرداخته و روى آنها پافشارى شود. از این روى، وقتى که از آیتاللّه شیخ عبدالکریم حائرى سؤال مىشود ایشان اصل رجعت را به اجمال از عقاید شیعه مىداند.62 شاید علت آن باشد که ما در عقاید نیاز به استناد و یقین داریم و تقلید در آن جایز نیست و اثبات یک عقیده باید با روایات معتبر و متعدد باشد و با خبر واحد درخور اثبات نیست. 5. شناخت یاران معصومان و عقاید آنان: بسیارى از روایتهاى نقل شده در احکام و سیره از زبان صحابه و یاران ائمه است. شناخت درست آنان و عقاید و رفتارى که در طول زندگى خود داشتهاند، ما را در فهم احادیث آنان و ارزیابى آنها، یارى مىرساند. این نکته از جهات مختلف اهمیت دارد. الف. بسیارى از آنان در راه راست نمانده و کژراهه رفتهاند. در طول زندگى، در مسیر حق پایدار نبودهاند. از این روى، شیعه همه آنان را عادل نمىداند، حالتهاى گوناگونى که براى آنان پدید آمده، زیر نظر دارد. بسیارى از اینان پس از به شهادت رسیدن امامى که از یاران او به شمار مىرفتهاند، در شناخت امام بعدى دچار مشکل شدهاند و حتى گروهى از آنان به مذهبسازى روى آوردهاند. مانند فطحیه، ناووسیه، واقفیه و... روشن است وقتى مىتوانیم به روایتهاى آنان اعتماد کنیم که اطمینان از سلامت دین آنان داشته باشیم. در مثل شخصى است به نام زحر بن قیس جعفى که در دوران حکومت امام على(ع) از کارمندان حضرت بوده63 و در جنگهاى: جمل و صفّین با ایشان همراهى داشته است.64 اما بعد در زمره مخالفان اهلبیت قرار گرفته و در جریان واقعه کربلا، سرهاى شهداء را از کوفه به شام برده است!65 و جزو مخالفان سرسخت مختار بوده است.66 از جمله راویان افسانه عبداللّه بنسباء، نیز به شمار است67 با حجّاج بن یوسف ثقفى در جنگ شرکت کرد و حجّاج او را به علت جراحات زیاد، شهید زنده نامید.68 اما ابن حجر در اصابه از قول على(ع) نقل مىکند که حضرت على(ع) وى را شهید زنده نامیده است69 که درست نیست; زیرا که در زمان حضرت، مجروح نشده است. برخى بر همین اساس دو زحر بن قیس معرفى کردهاند. ب. شناخت یاران و ائمه و عقاید آنان باعث مىشود که روایات و راویان روایات جعلى و گزارشِ گزارشگران دروغزن شناخته شوند. مانند آنچه از قول زحر بن قیس راجع به عبداللّه بن سباء نقل شده است.70 یا اگر شناخت کافى از شعبى داشته باشند، بسیارى از گزارشهاى وى را درباره شیعیان، نخواهند پذیرفت.71 در باب شهادت امام رضا(ع) روایت مفصلى از وصیت و دفن حضرت از قول هرثمة بن اعین، به عنوان یکى از یاران خاص امام نقل شده است.72 در حالى که هرثمه، جزو سرداران مأمون و از خدمت گزاران بنىعباس بوده و قبل از شهادت امام رضا(ع) به دست فضل بن سهل کشته شده است.73 با نگاهى به تاریخ روشن مىشود که وى در سال 153 هجرى، سال مرگ منصور، حاکم خراسان بوده و از آن زمان به بعد، خدمات زیادى به دستگاه خلافت بنىعباس کرده است.74 اما چنین فردى جزو یاران خاص امام معرفى مىشود و حضرت به وى وصیت مىکند و از زبان او نکتههایى را از زبان امام نقل مىکنند که جنبه معجزه دارد. جالبتر این که او اکنون داراى مزار شده و با عنوان »خواجه مراد» جزو عرفا و بزرگان دانسته شده است به نظر مىرسد که جاعلان این حدیث مفصل از ذهنیت مردم خراسان استفاده کرده و نام کسى را ذکر مىکنند که در اذهان وجود دارد و ممکن است طرفدارانى هم داشته باشد. جالب است که بدانیم این شیوه در جریان جعل افسانه ابن سباء نیز به کار گرفته شده و نام وى در منابعى با عنوان عبداللّه بن وهب ذکر مىشود75 که سردسته خوارج بود و در جنگ نهروان کشته شد. البته شخصیتسازى و خوشنام جلوه دادن افراد بدکردار و بدنام براى هدفهاى سیاسى، امروزه هم در جهان رایج است. ج. گاهى، کسانى با نیتهاى خیرخواهانه، دست به جعل حدیث مىزنند و به یارانِ خاص معصومان نسبت مىدهند و سند آن را هم کامل و درست مىآورند. مانند کسى که به نیت برانگیزاندن مردم به خواندن قرآن، روایتهایى را در خواص سورهها جعل کرده و آنها را به صحابى رسول خدا، ابى بن کعب و دیگران نسبت داده است.76 6. تقیه: توجه به سرمنشأ و چرایى صدور روایات که ممکن است از روى تقیه باشد. این موضوع هنوز جاى بحث دارد که آیا تقیه در مواردى است که روایتى برابر با فتواى فقیه مشهورى باشد و یا ملاک شهرت فتواى فقهى است که در زمان آن معصوم، حکومت از آن دفاع مىکرده است. یا تقیه در جاهایى که امام برابر اندیشههاى حاکم بر فضاى جامعه و دستگاه خلافت سخنى فرمودهاند. یعنى اگر دیدیم روایتى از امام معصوم برابر است با فتواى فقهى مشهور، یا فقیه مشهور و افکار حاکم بر جامعه و مورد تأیید دستگاه خلافت، هشیارانه با آنها برخورد کنیم که چه بسا سخن حقیقى امام نباشد و امام براى این که یاران و مکتب تشیع از گزندها در امان بماند، این شیوه را برگزیده است. اینها و دهها نکته دیگر، که جاى ذکر آنها نیست، باید در بررسى محتوایى روایات و اخبار در فرادید قرار بگیرند، تا از گزند روایتگران دروغزن و روایتهاى خرافى و ناسازگار با آموزههاى ناب تشیع، جامعه شیعه در امان بماند. | ||
مراجع | ||
1. بحار الانوار، ج 192/2. 2. همان/191. 3. همان/190. 4. همان/195 193. 5. همان/206، ح 96. 6. همان. 7. همان/199، ح 57. 8. العین، ج 4/ص 252. 9. تاج العروس، ج 162/12. 10. معجم الوسیط/229. 11. اقرب الموارد، ج 268/1، واژه خرف. 12. تاج العروس، ج 162/12; مجمع البحرین واژه خرف. 13. لغتنامه دهخدا، ج 9640/7، ویرایش سوم، واژه خرافه. 14. هفته نامه افق حوزه، شماره 28 159 مرداد 1386. 15. اشک باید راز دار باشد، سخنان مقام معظم رهبرى درباره واقعه عاشورا/75. 16. منهاج البراعه، خوئى، تدوین کمرهاى، ج 221 /21. ذکر مىکند که کمیل در راه عقیده به شهادت رسید و در پایان به این حدیث بدون استناد به امام اشاره مىکند. 17. ترجمه و شرح نهج البلاغه، جعفرى، ج 118/8. 18. اسلام و مقتضیات زمان، مطهرى، ج 385/1. 19. جزیره خضرا، افسانه یا واقعیت؟ ترجمه سپهرى/46. 20. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، ترجمه و بازنویسى متن فارسى، حسین انصاریان/772، دارالصادقین. 21. بحار الانوار، ج 161/2. 22. همان/160. 23. همان. 24. همان/158. 25. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 325/210. 26. کافى، ج 263/7; تهذیب الاحکام، ج 149/10; وسائل الشیعه، ج 515/3; ج 111 /12; ج 578 /18; بحار الانوار، ج 265/69; ج 18/81 »انّ امیرالمؤمنین(ع) راى قاصا فى المسجد فضربه بالدّره وطرده. » 27. تاویل مختلف الاحادیث/255; لسان المیزان، ج 30/1. 28. معالم القربة فى احکام الحسبه، محمدبن احمد قُرشى )ابن اخوه(/271، ترجمه آن به قلم جعفر شعار، با عنوان: آیین شهردارى/181، علمى و فرهنگى، تهران. 29. استبصار، ج 343/4، پایان کتاب. 30. المقنعه/17; رجال نجاشى/400. 31. لغتنامه دهخدا، ج 9090/6. 32. المعتبر، ج 29/1. 33. عبداللّه بن سباء، ج 47/1. 34. روزنامه قدس شماره 5601. 35. رجال کشى، تحقیق مصطفوى/4; مقدمه لسان المیزان/211. 36. رجال کشى، 258 - 257. 37. الذریعه، ج 279/2. 38. کتب البیع، ج 102/3. 39. البیان فى تفسیر القرآن، خوئى/258; شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 46/3; تلخیص الشافى، ج 105/4. 40. السیر الکبیر، محمدحسن شیبانى، ج 105/3. 41. تاریخ المدینة المنوره، ابن شبه، ج 995/3. 42. بصائر الدرجات/434; بحار الانوار، ج 141/23. 43. وسائل الشیعه، ج 79/18. 44. همان/78. 45. همان/79. 46. همان/89. 47. بحار الانوار، ج 238/43. 48. همان، ج 63/21. 49. عیون اخبار الرضا، ج 28/1، ح 5. 50. بحار الانوار، ج 206/48. 51. همان/220. 52. وسائل الشیعه، ج 1073/4; عیون اخبار الرضا، ج 95/1. 53. کشف الغطاء، چاپ قدیم/243; چاپ جدید، ج 214/3. 54. تاریخ الخلفاء/283. 55. بحارالانوار، ج 130/48. 56. تاریخ الخلفاء/283. 57. مهذب البارع، ج 60/2. 58. در وفیات الاعیان )ج 4، ص 137، شماره 550) دوران حمل مالک بن انس سه سال ذکر شده است. 59. الخلاف، ج 88/5. 60. اسلام و مقتضیات زمان، ج 275 /1 جلسه هیجدهم. 61. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 267/20. 62. مجله حوزه، ش 229/126. 63. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 229/4; الارشاد، مفید، ج 259/1. 64. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 147/1; المراجعات/456، نامه 107. 65. الارشاد، ج 118/2; اعلام الورى، طبرسى، ج 473/1; الکامل فى التاریخ، ج 83/4. 66. الکامل فى التاریخ، ج 235 218/4. 67. تاریخ بغداد، ج 488/8. 68. الکامل فى التاریخ، ج 409/4; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 249/4. 69. الاصابه، ج 520/2، ش 2973. 70. تاریخ بغداد، ج 488/8. 71. مجله حوزه، شماره 147/88. 72. بحار الانوار، ج 299 - 293/49، به نقل از عیون اخبار الرضا. 73. الکامل فى التاریخ، ج 347/6. 74. همان، ج 5. 75. تاریخ بغداد، ج 488/8; مجله حوزه، شماره 147/88. 76. تنقیح المقال، ج 44/1; البیان فى تفسیر القرآن، خوئى/28. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 409 |