تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,122 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,039 |
خرافهگرایى در آیین عزادارى | ||
حوزه | ||
مقاله 9، دوره 26، شماره 151، فروردین 1388، صفحه 259-290 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
محمد صادق مزینانی | ||
تاریخ دریافت: 23 آذر 1394، تاریخ پذیرش: 23 آذر 1394 | ||
اصل مقاله | ||
خرافههایى که به عزاداریها، سوگواریها و آیینهاى بزرگداشت امام حسین(ع) راه یافته و ناهنجاریهایى را سبب گردیده، به دو گونهاند: الف. خرافههاى شکلى. ب. خرافههاى محتوایى.
خرافههاى شکلى خرافههاى شکلى، همانند استفاده از قمه )شمشیرى کوتاه و دودمه( زنجیرهاى تیغدار، ابزار و آلات موسیقى و ناسازگار با مجلسهاى عزا، رفتارها و حرکتهاى نابخردانه و دون شأن انسان و... . 1. قمهزنى: این رفتار و استفاده از شمشیر دودم و زدن آن بر فرق سر در شب و روز عاشورا، در روزگار معصومان و پس از آن، مرسوم نبوده و ردپایى از آن در عزاداریها دیده نمىشود، بلکه رفتارى است جدید و نوپیدا و گفتهاند رواج دهنده آن، فاضل دربندى، نویسنده کتاب »اسرار الشهاده» است: »تیغ زدن در روز عاشورا، از کارهایى است که این آخوند ]دربندى[ در عزادارى وارد و یا لامحاله آن را عمومى کرده است». 1 حال آغازگر آن هرکسى بوده و هر زمانى که این مراسم آغاز گردیده، امروزه عالمان شیعه با پدیدهاى روبهرو هستند که روشنگرى درباره آن ضرورى است و نیاز است که زوایاى آن به دقت در بوته بررسى قرار بگیرد. آنان که آن را روا دانستهاند، به چه دلیل و چه تصویرى از آن در ذهن داشتهاند و آنان که این رفتار را حرام اعلام کردهاند، به چه دلیل و برچه اساس است. آیا آنان که این رفتار را روا انگاشتهاند، در هر زمان، مکان و شرایطى به روایى آن فتوا دادهاند، یا نه، نمىتوان از فتواى آنان این چنین برداشتى کرد؟ آیا مىتوان گفت که هر نوع قمهزدن و قمه بر فرق سر فرو آوردن را روا دانستهاند؟ از میرزاى نائینى پرسیده مىشود: آیا قمهزنى رواست. ایشان در پاسخ مىنویسد: »اما قمه زدن، یا شمشیر زدن، کما هو المرسوم، آن هم جایز است، مشروط آن که ایمنى از ضرر باشد و فقط خون جارى شود و بدون آنکه به استخوان صدمه رسد و به حسب عادت، خونِ فوقالعاده، که موجب ضرر است، خارج نگردد... ». 2 اگر اطمینان به دست آید که این سخن از میرزاى نائینى است که نمىتوان آن را به همه زمانها سارى و جارى کرد و حکم کرد که هر شرایطى را دربر مىگیرد. از این فتوا برمىآید که جناب نائینى یک حرکت نمادین را روا مىداند. حرکتى که حزن و اندوه عمیق را بنمایاند و اندکى خون جارى شود و هیچ زیانى به قمهزن وارد نسازد. پس نمىتوان به فتوایى که یک حرکت نمادین و بیانگر اندوهِ عمیق را روا مىداند، تمسک جست و رفتارهاى خشن، نابخردانه، تیغزدنهاى دهشتانگیز که چه بسا به مرگ، بیمارى و... قمهزنها بینجامد را شمرد. دسته دیگر از علما، قمهزنى را روا دانستهاند، اما به شرط اینکه موجب وهن نباشد. از فتواى این دسته از عالمان دینى نیز نمىتوان برداشت کرد که هرگونه قمهزدنى رواست. باید به جستوجو برخاست و پیرامون قضیه را بررسى کرد، شرایط زمان و مکان را سنجید و از هرگونه حرکت و رفتار وهن آلود پرهیز کرد. اینکه حرکت و رفتار وهنآلود چیست؟ این را باید آگاهان و خردمندان و آشنایان به امور سیاسى روشن کنند و بازگویند. از فتواى این دسته از عالمان نیز استفاده مىشود، حرکت نمادین را که یادآور حماسه عاشورا باشد و اندوه عمیق را برساند، روا دانستهاند و نه حرکت و رفتار غیرمعمول و نابخردانه که شمارى از خود بروز مىدهند. روشن است که پذیرش این فتواها، در صورتى است که قمه زدن را عزادارى بینگاریم و آن را بیانگر حزن عمیق بدانیم; اما اگر این مطلب را نپذیرفتیم و گفتیم که عرف هم آن را عزادارى و بیانگر حزن عمیق نمىداند، دیگر جاى بحث درباره آنها باقى نمىماند و به روشنى مىگوییم هر نوع قمه زدنى، حتى قمهزدنى که کوچکترین خراش بر بدن وارد سازد نارواست و تنها در صورتى رواست که یک حرکت نمادین صرف باشد، بدون وارد ساختن کوچکترین خراش بر بدن و یا رفتارهاى نابخردانه و هنجارشکنانه. به هرحال، امروزه راه بر کسانى که با استناد به فتواى عالمان بزرگ، در شب و روز عاشورا قمه مىزنند و دسته و گروه قمهزن به حرکت درمىآورند، بسته است; زیرا نه تنها آن فتواها مهر تأیید بر رفتار آنان نمىزنند که در روزگار ما، حکم حاکم اسلامى راه را بر آنان مىبندد و هیچ توجیه شرعى براى حرکت و رفتار خود ندارند. پس قمهزنى بر آنان حرام است. این راى کسانى است که پاىبند به شرعاند و کسانى پاىبند به شرع و احکام دینى نیستند، حساب دیگرى دارند و باید با آنان برخورد دیگرى کرد که اینان برنامهریزى شده رفتار مىکنند و داراى اغراض سیاسىاند و با اینکه حکم شرعى بر آنان روشن است و از حکم حکومتى نیز آگاهى دارند، اما به رفتار هنجارشکنانه خود ادامه مىدهند، هدفى جز خدشهدار کردن و بد و زشت جلوه دادن تشیع و خرافى نمایاندن آن ندارند. البته نه همه آنان که تیغ بر سر مىزنند، بلکه گردانندگان و کسانى که پشت صحنه این رفتارها و دستههاى قمهزن و شاخ حسینى قرار دارند. رهبر انقلاب، پرده از چهره اینان برمىدارد و آنان را از کسانى ناآگاهانه دست به این کارها مىزنند و رفتار ناشایست از خود بروز مىدهند، جدا مىسازد: »نباید این طور باشد... ناگهان با این توهم و با این وسوسه که اصل عزادارى امام حسین(ع) زیر سوال برده شده، جریانى درست شود; کما این که ما دیدیم در قضیه قمهزنى این طور شده. به نظر ما قمهزنى یک خلاف شرع قعطى بود و هست. ما این را اعلام کردیم و بزرگان هم حمایت کردند. اما بعد دیدیم از گوشه و کنار، کسانى در جهت عکس این عمل مىکنند. اگر قمهزنى اشکال هم نداشته باشد و حرام هم نباشد، واجب که نیست; چرا در جاهایى براى این چیزهاى بعضاً خرافى انگیزه وجود دارد؟ آنهایى که جنبه خرافى محض ندارد، لااقل، این مقدار هست که در دنیاى امروز، در ارتباطات امروز، در فرهنگ رایج جهانى امروز، در عقلانیاتى که امروزه در داخل خانههاى ما و بین جوانان و دختران و پسران ما رایج است، عکسالعمل نامناسب ایجاد خواهد کرد. اینها از بینات شرع نیست که ما بگوییم چه دنیا بپسندد و دنیا نپسندد، ما باید این کارها را انجام دهیم. حداقل اینها، چیزهاى مشکوک فیه است. » 3دلیلهاى اقامه شده بر جواز قمهزنى کسانى، براى جواز قمهزنى چند دلیل اقامه کردهاند و به گمان خود خواستهاند این رفتار را به شرع گره بزنند و توجیه شرعى براى آن بتراشند: 1. رفتار حضرت زینت در گاه دیدن سر اباعبداللّه الحسین بر سر نیزه: »از مسلم کچکار روایت کردهاند که گفت: عبیداللّه بن زیاد مرا به تعمیر دارالاماره گماشته بود. هنگامى که دست در کار بودم، ناگاه صیحه هیاهویى عظیم از طرف محلات کوفه شنیدم. پس به آن خادمى که در نزد من بود گفتم که: این فتنه و آشوب در کوفه چیست؟ گفت: همین ساعت سر مردى خارجى، که بر یزید خروج کرده بود، مىآورند و این انقلاب و آشوب، به جهت نظاره آن است. پرسیدم که: این خارجى که بوده؟ گفت: حسین بن على. ... بیرون شدم تا به کناسه رسیدم. پس در آن هنگام که ایستاده بودم و مردم نیز ایستاده، منتظر آمدن اسیران و سرهاى بیرده بودند، ناگاه دیدم، قریب چهل محمِل و هودج پیدا شد که بر چهل شتر حمل داده بودند... سرهاى شهیدان را بر نیزه کرده بودند، آوردند و از پیش روى سرها، سر حسین(ع) را حمل مىدادند... زینب را چون نگاه به سر مبارک افتاد، جبین خود را بر چوبِ مقدم محمل زد، چنانچه خون از زیر مقنعهاش فرو ریخت. »
نقد و بررسى4 بر این روایت تاریخى، که مورد استناد شمارى از کسانى که قمهزنى را روا دانستهاند، قرار گرفته، خدشههایى وارد است. 1. روشن نیست که این رفتار از حضرت زینب سرزده باشد، تا بتوان آن را ملاک عمل مهمى مانند قمهزنى قرار داد. علامه مجلسى این روایت را به طور مرسل، آن هم از کتاب منتخب طریحى و نورالعین نقل مىکند! شیخ عباس قمى درباره این خبر، که آن را گچکار کاخ ابنزیاد روایت کرده مىنویسد: »ذکر محامل و هودج در غیر خبر مسلم جصاص نیست و این خبر را، گرچه علامه مجلسى نقل فرموده، لکن مأخذ آن منتخب طریحى و کتاب نورالعین است که حال هر دو کتاب بر اهل فن حدیث مخفى نیست... . » 25. محتواى این روایت را نیز نمىتوان پذیرفت; زیرا این روایت، با سفارش پیامبر اعظم به دخت گرامىشان فاطمه زهرا)س( ناسازگار است: »محمدبن یحیى عن سلمه بن الخطاب عن سلیمان بن سماعه الخزاعى عن على بن اسماعیل عن عمرو بن ابى المقدام قال: سمعتِ اباجعفر(ع) یقول: تدرون ما قوله تعالى: »ولا یعصینک فى معروف» قلت لا. قال: إنَّ رسول اللّه(ص) قال لفاطمة(ع) اذا انا متُّ فلا تخمشى على وجهاً ولا تنشرى على شعراً ولا تنادى بالویل ولا تقیمى على نائحةً. قال: ثم قال: هذا المعروف الذى قال اللّه عزوجلّ. » 6مقدام نقل مىکند: امام باقر(ع) فرمود: مىدانید مراد خدا از آیه »و زنان از تو در هیچ کار نیکى سرپیچى نکنند» چیست؟ گفتم: نخیر. فرمود: رسول خدا(ص) به فاطمه)س( فرمود: دخترم وقتى که من فوت کردم، چنگ به صورتت نزن، موهایت را به خاطر من پریشان نساز و صدایت و را به واویلا بلند نکن و مجلس نوحه برایم برپا نکن. پس امام فرمود: این همان معروفى است که خداى متعال فرموده است. مراد رسول اللّه در این روایت که به فاطمه فرمود: »برایم مجلس نوحه برپا نکن» مجلس نوحه با محتوا و سبک دوران جاهلیت است، نه بامحتوا و سبکى که اسلام آن را تأیید مىکند. و نیز گزارشى که از رفتار حضرت زینب)س( در هنگام دیدن سر بریده امام حسین(ع) از زبان مسلم جصاص نشر یافته، با سفارشهاى امام حسین(ع) به ایشان ناسازگار است: »... قال لها یا أختاه انى اقسمتُ علیک فأبِّرى قَسَمى لاتَشُقّى علىَّ جیباً ولا تَخمِشى علىَّ وجهاً ولا تَدَعى علىَّ بالویل والثُبور اذا انا هلکت. » 7خواهرم! من تو را سوگند مىدهم - و باید بدین سوگند رفتار کنى - چون من کشته شدم ]در عزاى من[ گریبان چاک مزن، و روى خود مخراش و ویل )واى( و ثبور )هلاکت( براى خود مخواه )یعنى آنسان که رسم زنان عرب است، واویلا و واثبورا مگو(. اینگونه رفتار که مسلم جصّاص از آن سخن گفته، از بانویى چون زینب(ع) با آن شأن و مقام معنوى بعید به نظر مىرسد. بویژه آن حضرت رهبرى داغدیدگان حماسه کربلا را بر عهده داشت و پناهگاه و دژ استوارى بود براى اسیران و دربندیان اهلبیت گرامى رسول اکرم. شیخ عباس قمى مىنویسد: »و نسبت شکستن سر به جناب زینب، سلام اللّه علیها، و اشعار معروفه نیز بعید است از آن مخدره که عقیله هاشمیّین و عالمه غیرمعلمه و رضیعه ثدى نبوت و صاحب مقامِ رضا و تسلیم است. » 8آنچه در کتابهاى تاریخ درباره اسیران کربلا آمده، حکایت از آن دارد که اسیران بر اشترانى حمل مىشدهاند برهنه و بدون محمل و هودج. علامه مجلسى از لهوف نقل مىکند: »... ثم رحل بمن تخلّف من عیال الحسین(ع) وحمل نساءه على احلاس اقتاب بغیر وطاء. » 9]عمر بن سعد[... آنگاه بازماندگان و اهل و عیال حسین(ع) را از کربلا کوچ داد و زنان حرم ابى عبداللّه را بر شترانى سوار کرد که پاره گلیمى بر پشتشان انداخته شده بود، نه محملى داشتند و نه سایبانى. شیخ عباس قمى درباره چگونگى حمل اسیران کربلا مىنویسد: »و آنچه از مقاتل معتبره معلوم مىشود، حمل ایشان بر شتران بوده که جهاز ایشان پلاس و روپوش نداشته. » 10در این صورت، محملى نبوده که حضرت زینب سرش را به آن بزند و از آن خون جارى شود. پس سالبه به انتفاى موضوع است. 4. نکته دیگر درخور یادآورى در گزارش مسلم جصّاص، اشعارى است که به حضرت زینب نسبت داده شده است. این اشعار، با واقع همخوانى ندارند. از جمله از قول آن بانوى بزرگ نقل شده است: یا اخى فاطم الصغیرة کلّمها فقد کاء قلبها ان یذوبا 11اى برادر با فاطمه کوچک حرف بزن که نزدیک است قلب او آب شود. نخست آنکه: فاطمه دختر امام حسین(ع) که از او در این شعر نام برده شده کوچک نبوده، بلکه در سنى بوده که پیش از رویداد کربلا، با حسن مثنى ازدواج کرده است. دو دیگر: براساس پارهاى از گزارشها، فاطمه دختر امام حسین، در دروازه کوفه براى مردم سخنرانى کرده و از جنایت امویان پرده برداشته و کشتهشدگان کربلا و اسیران را شناسانده است: »وروى زید بن موسى قال: حدّثنى أبى عن جدى قال خطبت فاطمةالصغرى بعدان وردت من کربلا فقالت: الحمدللّه عدد الرمل والحصا وزنة العرش الى الثّرى احمده وأومن به وأتو کل علیه وأشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لاشریک له وأنّ محمداً عبده ورسوله وأنّ اولاده ذبحوا بشط الفرات بغیر ذحل ولاتراث....» 12زید بن موسى روایت کرده است: پدرم از جدم نقل کرد: فاطمه صغرى، از کربلا که رسید خطبهاى خواند و فرمود: سپاس خداى را، به شماره ریگها و سنگها، و به گرانى از عرش تا خاک، سپاس او گویم و ایمان به او دارم و توکل به او کنم. و گواهى مىدهم که به جز خداوند یکتاى بىانباز، خدائى نیست و محمد، بنده و فرستاده اوست و فرزنداناش در کنار رود فرات بدون سابقه دشمنى و کینه سر بریده شدند. سه دیگر: از جمله گزارشهایى که از مجلس یزید در دست است و در کتابهاى تاریخى آمده، گزارشى است که فاطمه صغرى از آن مجلس شوم داده است. پس فاطمه صغرى آنچنان کوچک نبوده که در شعر نسبت داده شده به حضرت زینبت بازتاب یافته، بلکه او زن جوانى بوده داراى توانایى بالا در بازنمود فجایع کربلا، شناساندن دستان پلید، شناساندن حماسه سازان کربلا و گزارشدهى از مجلس یزید و.... نادرستى این شعر حکایت از آن دارد که کل داستان مسلم جصّاس، البته باتوجه به نارساییها محتواى روایت، ساختگى است و اصالتى ندارد. گیریم که گزارش مسلم جصاص درست است، رفتار حضرت زینب، به هیچ روى نمىتواند مجوزى باشد براى قمه زدن و رفتار نابخردانهاى که از شمارى از افراد بىتوجه به مبانى شرعى سر مىزند. زیرا: 1. شاید حضرت زینب)س( درگاهِ دیدن سر بریده امام حسین(ع) بر نیزه، بىتوجه سرش را به دیواره محمل کوبیده و از آن خون جارى شده است. 2. حتى اگر رفتار آن حضرت را باتوجه و از روى عمد بدانیم و بگوییم حضرت زینب در عزا و ماتم سرور شهیدان، این رفتار از او سرزده، نمىتواند براى شیعیان حجت باشد و به پیروى از آن حضرت در عزاى حسین(ع) تیغ بر سر زنند و از سر خود خون جارى سازند.
جریانهاى انحرافى و تبلیغ از قمهزنى امروزه، بویژه باتوجه به استقرار و قدرت خیره کننده نظامِ جمهورى اسلامى، دستهاى آلودهاى به کار افتادهاند که با رواج خرافات و تبلیغ از رفتار ناپسند قمهزنى، چهرهاى خشن، تاریک و خرافى از شیعیان ایران، همانا پدیدآورندگان نظام مقدس و ضداستکبارى جمهورى اسلامى، به جهانیان بنمایانند که در این گردونه و چنبره، شمارى از افراد ناآگاه گرفتار آمدهاند و با تعصب بسیار بر آن پاى مىفشارند. البته در این بین، کسانى که پاىبندى به شرع ندارند و در میان مردم خوشنام و خوشسابقه نیستند، بیشتر دیده مىشوند! این جریان، در برابر عالمان دین، آگاهان و اسلامشناسان دقیقاندیش، ایستادگى مىکند و با پخش کتابها، جزوهها، نوارها و سىدىها، به طور گسترده تلاش مىورزد که این رفتار خرافى را بگستراند و نهادینه سازد. پیش از محرم 1428، دو عدد سىدى، از سوى یکى از جریانهاى خرافهپراکن و مشکوک، پخش شد و در آن گردآورندگان و تهیهکنندگان، کوشیده بودند »قمهزنى» را روا قلمداد کنند. از نامى که بر آن گذاشته بودند )قمهزنى حقیقت مظلوم( تا مطالبى که در آن آمده بود، همه و همه، حکایت از برنامهریزى دقیق مىکرد. اینان باتوجه به علاقه شیعیان به امام حسین(ع) و در نظر گرفتن مسائل روحى و روانى آنان، به تولید سىدى یاد شده دست زده بودند و در آن از راههاى گوناگونى براى اثرگذارى هرچه بیشتر، بهره بردهاند. برانگیزاندن احساسات، درآمیختن حق و باطل، تحریف سخنان مراجع بزرگ و یا استفاده گزینشى از سخنان آنان و بیان اینکه از این دست کارها در میان پیروان دیگر ادیان، از جمله مسیحیت نیز موجود است و... یعنى مسیحیت کارهایى مانند قمهزنى را در عزاى حضرت مسیح از پیروان خود پذیرفته و آنان را از این گونه کارها باز نداشته است. در این سىدى، کسى به عنوان ذاکر امام حسین(ع) مىگوید: »از آیتاللّه بروجردى بزرگ خواستند که فتوا به حرمت قمهزنى بدهد، ایشان بالاى منبر رفت، روضه خواند و سپس گفت: مردم! از من خواستهاند که به حرمت قمهزنى فتوا بدهم. ]به آنان گفتم[: هرسال 365 روز است و مردم تمام روزهاى سال را از ما تقلید مىکنند و یک امروز ]روز عاشورا[ را از امام حسین تقلید مىکنند. » در این سىدى، از زبان ذاکر امام حسین! سخنان آیتاللّه بروجردى تحریف شده و رویداد، دگرگونه جلوه داده شده است. اما شاگردان آیتاللّه بروجردى، رویداد و سخنان آیتاللّه بروجردى را به گونهاى دیگر بازگو کردهاند. شهید مطهرى مىنویسد: »در سالهایى که در قم بودیم یادم هست که در آنجا یک نمایشها و شبیههاى خیلى مزخرفى در میان مردم بود. سالهاى اول مرجعیت مرحوم آیتاللّه بروجردى، رضواناللّه علیه بود که قدرت فوقالعاده داشتند. قبل از محرم بود به ایشان گفتند که وضع شبیهخوانى ما این جور است. دعوت کردند تمام رؤساى هیئتها به منزل ایشان آمدند. از آنها پرسیدند شما مقلد کى هستید؟ همه گفتند: ما مقلد شما هستیم. فرمودند: اگر مقلد من هستید، فتواى من این است که: این شبیههایى که شما به این شکل درمىآورید، حرام است. ]رؤساى هیئتها[ با کمال صراحت به آقا عرض کردند که: آقا ما در تمام سال مقلد شما هستیم، الا این سه - چهار روز که ابداً از شما تقلید نمىکنیم. » 13این، یعنى انحراف. امام حسین(ع) با انحراف درافتاد، با انحراف به مبارزه برخاست. این، یعنى سرپیچى از دستورهاى دین و زیرپا گذاردن احکام دین. در حالى که اصل و اساس حرکت امام حسین(ع) براى احیاى آیین و احکام دین بود. او چون سرپیچى سازمان یافته از دستورهاى دینى را برنتابید، به مبارزه برخاست. اگر بنا باشد در عزادارى آن گرامى، که فلسفه آن احیاى دین است، احکام دینى زیرپا نهاده شود، چرا عزادارى باید انجام بگیرد؟
2. رواج سبکها و اشعار غنایى امروزه در پارهاى از مراسم عزادارى امام حسین(ع) کارهایى انجام مىگیرد و رواج دارد که با شأن آن بزرگوار، ناسازگار است و نیز با هدف و برنامهاى که او داشت و حرکت خویش را بر آن اساس و پایه سامان داده بود. در پارهاى از عزاداریها از آهنگهاى ویژه مجالس لهو و لعب استفاده مىشود. مداحان و نوحهخوانان اشعار غنائى را مىخوانند که بسیار ناپسند است. شاید این سبکها و بهرهگیرى از این آهنگها و اشعار غنایى، در کوتاه مدت شور و هیجانى بین جوانان پدید آورد، ولى بىگمان در دراز مدت، آثار ناگوارى را در فکر و ذهن آنان پدید خواهد آورد و سبب انحراف عزادارى از مسیر اصلى خود که همان آگاهىبخشى و احیاى اسلام ناب و حماسهآفرینى است، خواهد شد. عزادارى شایسته است که سینهها را از حزن مقدس لبالب سازد و روح حماسه را در سینهها شعلهور کند. به گونهاى که همیشه بتواند با الهام از حماسه کربلا، در برابر ظالمان قد افرازد و دست مظلومان را بگیرد. عزاداران، مرثیهسرایان، مجلس گردانان، همه و همه، باید هوشیارانه آنچه در پیرامون عزاداریها مىگذرد رصد کنند که مباد رفتار مقدسشان و گامى که در راه احیاى شعائر دینى برمىدارند، به حرام آلوده شود و کارهایى انجام داده شود و از عزاداران، مرثیهسرایان و مجلس گردانان سر زند که با آموزههاى اسلامى ناسازگار باشد. مرثیه امام حسین(ع) را در قالب آهنگهاى خارج از عرف مرثیههاى مذهبى و ویژه مجلسهاى لهو و لعب عرضه کردن و یا سرودن اشعار غنایى، لهوآمیز و ناسازگار با مجلس عزادارى امام حسین، رفتارى هنجارشکنانه و بدفرجام است که باید علما، روحانیان، اهل فکر و فرهیختگان مذهبى، با سخنرانیها و نوشتههاى خود با آن برخورد کنند. مقام معظم رهبرى درباره این گونه عزاداریها هشدار داده است و تأکید کرده که مداحان به هیچ روى نباید از آهنگها و شعرهاى عشقى در مجلسى که به نام امام حسین(ع) تشکیل شده است، استفاده کنند. بلکه باید در عزادارى سیدالشهداء، از آهنگهاى ویژه عزادارى استفاده ببرند و آیاتِ والاى معرفت را در آن آهنگها بریزند: »در برخى موارد از آهنگهاى نامناسب استفاده مىشود. مثلاً فلان خواننده طاغوتى و یا غیرطاغوتى، شهر عشقى چرندى را با آهنگى خوانده، حال ما بیاییم در مجلس امام حسین(ع) براى عشاق امام حسین(ع) آیات والاى معرفت را در این آهنگ بریزیم و بنا کنیم آن را خواندن، این خیلى بد است. خودتان آهنگ بسازید. این ذوق و این همه هنر وجود دارد. یقیناً در جمع علاقهمندان به این جریان، کسانى هستند که مىتوانند آهنگهاى خوب و مخصوصِ مداحى بسازند، آهنگ عزا، آهنگ شادى....»
314. آلات موسیقى و علامتها استفاده از آلات موسیقى، همانند ارگ و... یا حمل علامتهاى چندصد کیلویى، با عرض 8 تا 12 متر، از جمله کارها و رفتارهاى خرافى است که هیچگونه سازاگارى با عزادارى امام حسین(ع) ندارد. عَلَم و علامت، به معناى نشانه است. در جنگها، فرماندهان عَلَم و علامتى در دست مىگرفتهاند. حال تصور کنید که اگر علمدار کربلا، حضرت ابوالفضل، چنین عَلَمى را در آوردگاه نبرد با لشکریان یزید در دست مىداشت، چگونه مىتوانست با دشمن بجنگد؟ حال، چرا این علامتهاى بسیار سنگین و طولانى در روزهاى تاسوعا و عاشورا در دستههاى عزادارى حمل مىشوند؟ حکایتگر و نماد چه حرکت و رفتار امام و یاران در روز عاشوراست؟ با بررسى دقیق و همهجانبه درمىیابیم که نمادِ حرکت، رفتار و شعارى نیست. چون علمدار کربلا از چنین عَلَمها و علامتهایى استفاده نکرده است و در آن روز هیچ نشانى از این نشانهها دیده نمىشود. ما اگر امروز، براى هرچه باشکوه جلوه دادن آن روز بسیار بزرگ و حماسى، نتوانیم از نمادها و شعارهاى آن روز امام و یاران آن حضرت بهره ببریم و یا از نمادها و شعارهایى که نزدیک به آن شعارها و نمادهاست، بىگمان به کژراهه مىافتیم. چه بسا دستهاى در کار بوده که با به میدان کشاندن و بر دوش عاشقان اباعبداللّه نهادن این آهن آلات، خواستهاند آنان را از گِرد شعارهاى بنیادین روز عاشورا که فضا را آکنده بود و بر ارکان سپاه دشمن لرزه مىافکند، دور کنند. اگر در عزاداریهاى ما رایَتها و بیرقهایى حمل مىشد و مردم در روزهاى تاسوعا و عاشورا آنها را پیشاپیش دستههاى عزادارى خود حمل مىکردند که روى آنها سخنانى نوشته مىشد، بیانگر روح حماسى امام حسین، هدفها و برنامههاى آن والاگهر، امروزه بسیارى از راههاى ناگشوده به روى ما گشوده بود و درپاى بازدارندهها زمینگیر نبودیم. چه زیبا، شورانگیز، حماسهآفرین، هماهنگ با روح حماسى عاشورا بود، اگر روى بیرقهاى برافراشته در هیئتهاى عزادارى، در هر کوى و برزن، با افتخار و با اعتماد به نفس و از سر عشق و علاقه به راه و مرام حسین بن على(ع) مىنوشتیم: »مَوت فى عزَّ خیر من حیاةً فى ذُلَّ» مردن باعزت و شرافت، از زندگى باذلت بهتر است. »انّى لاارى الموت الاسعادةً ولا الحیوة مع الظالمین الاّ بَرَما» 15من مردن را براى خودم سعادت، و زندگى با ستمگران را موجب ملامت مىبینم. الموت اولى من رکوب العار والعار اولى مِن دخولِ النار 16کشته شدن به زندگانى ننگین ننگ هم از آنش خداى نکوتر »هیهات منّا الذلَّه» 17هرگز مباد که ما ذلت را بر مرگ اختیار کنیم. »واللّه لااُعطیکم بیدى اعطاءَ الذلیل ولا اَفَرُّ فرار العبید» 18به خدا سوگند که نه دست ذلت به شما مىدهم و نه بسان بردگان، فرار مىکنم. حوزهها وظیفه دارند و از رسالت عالمان آگاه است که این شعارها را زنده کنند و در روح و روان عاشقان اباعبداللّه جارى سازند و علاقهمندان به آن امام همام را از زیر بار کارهاى پرزحمت، رنجآور، مانند: تیغزنى، قفلزنى، حمل عَلَم و کُتل، اما بىثمر، رهایى بخشند و آنان را با روح بزرگ امام حسین آشنا سازند که اگر در این راه رنج و دردى را ناگزیر باید بکشند و تحمل کنند، براى هدفى بزرگ و پرثمر باشد. آداب و رسوم و چگونگى برپایى جشنها و سوگواریها و آیینهاى مذهبى و... در بین ملتها و قومیتها در گردش است. هر ملتى و قومى، پارهاى از آداب و رسوم قوم دیگرى را مىگیرد و آنها را در مراسم خود مىگنجاند که با بررسى آدابها و سنتهاى هر قومى مىتوان این مطلب را دریافت و به ریشههاى آنها پى برد. از این روى، جا دارد که بحثهاى دقیقى روى پارهاى از کارهایى که در مراسم سوگوارى ما شیعیان انجام گرفته و مىگیرد، پژوهش شود و به درستى ریشهیابى گردند، بویژه باتوجه به این که پارهاى از آنها پیشینهاى در بین مسلمانان نداشته و ناسازگاریهایى با شعائر و شعارهاى دینى و مذهبى دارند. اگر درباره عَلَم و کتلها مطالعه بشود و یا آلات و ابزار موسیقى که در عزادارى امام حسین(ع) از آنها استفاده مىشود، به دقت کندوکاوى انجام بگیرد، به نتیجههاى درخور درنگى مىتوان رسید. چه بسا این بررسیها و مطالعات اگر دامنهدار انجام بگیرد و زوایاى قضیه به درستى روشن شود، روز به روز بر دامنه آگاهىها افزوده شود و این رفتار و آداب و رسوم راه یافته از دیگر ملتها، ادیان و فرقهها به شیعه، شناسایى گردند و از هاله تقدس به درآیند، شاید در این صورت، بتوان به عنوان عنصرهاى خرافى، با آنها برخورد کرد. در اینجا، پارهاى از دیدگاهها را درباره چگونگى ورود آداب و رسوم و فرقههاى دیگر به میان شیعیان و اثرپذیرى و تقلید از مراسم و آیین آنان را یادآور مىشویم: دکتر على شریعتى، سرمنشأ دگرگونى در برگذارى مراسم عزادارى امام حسین را از دوران صفویه مىداند و آن هم با پیروى از مراسم مسیحیان در سالگرد به صلیب کشیده شدن مسیح: »در دوران صفویه، ناگهان نهضت تشیع که همیشه در زیرزمینها مبارزه مىکرد، روى کار، و در عرصه باز جامعه آمد. اما اقلیت شیعه ایرانى، چون که هرگز در طول تاریخ نتوانسته یک جامعه مستقل بسازد )جز در دوره کوتاه حکومت آلبویه و حکومتهاى محلى موقت چون سر بداریه هیچگاه آزاد نبوده( و امکانات انجام اعمال اجتماعى نداشته و در تقیه به سر مىبرده است، هنوز شعارهاى اجتماعى ندارد، هنوز مراسم عملى ندارد، هنوز نمىداند که چگونه و در چه فرمهاى جمعى و نمایشهاى عمومى تجلى کند. سبمل و علائم و مراسم اجتماعى ندارد. اکنون که رژیم صفوى به همه اینها احتیاج دارد، باید کارى کند. این کار بسیار ساده انجام شد. یک مقام رسمى وزارتى به وجود آمد، و شخصیتى به اسم »وزیر امور روضهخوانى» ماموریت یافت تا در این زمینه دست به کار شود. این وزیر، اولین تحفههاى غرب را در قرن 16 و 17 به ایران سوغات آورد. و این اولین تماس فرهنگى ایران با غرب است. وزیر امور روضهخوانى و تعزیهدارى، به اروپاى شرقى رفت. و درباره مراسم دینى و تشریفات مذهبى آنجا تحقیق کرد، مطالعه کرد و بسیارى از سنتها و مراسم جمعى مذهبى و تظاهرات اجتماعى مسیحیت و برگذارى و نقل مصیبتهاى مسیح و حواریون و نیز علائم و شعائر و ابزارها و وسایل خاص این مراسم و دکورهاى ویژه محافل دینى و کلیسا را اقتباس کرد و همه را به ایران آورد. به طورى که ناگهان در ایران سمبلها و مراسم و مظاهرِ کاملاً تازهاى، که هرگز نه در ملیت ایران سابقه داشت و نه در دین اسلام، و در مذهب شیعى، به وجود آمد. مراسمى از نوع تعزیهگردانى، شبیهسازى، نعش، علم، کتل، عمارى، پردهدارى، شمایلکشى، معرکهگیرى، قفلبندى، زنجیرزنى، تیغزنى، موزیک، سنجزنى، تعزیهخوانى و فرم خاص و جدید و تشریفاتى مصیبتخوانى و نوحهسرایى جمعى و... که همه شکلش اقتباس از مسیحیت است و هرکسى با آن آشناست، به سادگى تشخیص مىدهد که تقلید است. قفلزنى، سینهزنى، زنجیرزنى و تیغزنى، حتى هم اکنون به همین شکل در لورد (sedruoL) سالیانه در سالروز شهادت مسیح برگذار مىشود و این است که با اینکه از نظر اسلام این اعمال محکوم است و علماى حقیقى اسلامى، نه تنها آن را تأیید نکردهاند، که جداً مخالفاند و این نمایشها را برخلاف موازین علمى شرع مىدانند. حرمتى که مسلمان و شیعه براى ائمه و خاندان پیغمبر و بخصوص حرم پیغمبر و امام قائل است بر کسى پوشیده نیست. اما در تعزیهخوانى یک نره مرد نتراشیده، سکینه یا زینب مىشود! و در صحنه ظاهر مىشود. یا موسیقى که علما آن همه با کراهت و حرمت تلقى مىکنند، در شبیه و تعزیه حفظ شده است و پیداست که از مسیحیت آمده است. شبیه و تعزیه و نعش، تقلید کورکورانه از مراسم »میسترهاى هفتگانه» (Vseretsym) و »میراکل» (selcariM) و نمایش نعش عیسى بر صلیب و فرود آوردن براى دفن و صعود و دیگر قضایاست. این مراسم و تشریفات رسمى و مخصوص عزادارى اجتماعى و رسمى همه فرمهاى تقلیدى از عزادارى و مصیبتخوانى و شبیهسازى مسیحیت اروپایى است و حتى گاه به قدرى ناشیانه این تقلید را کردهاند که شکل صلیب را هم که در مراسم مذهبى مسیحىها، جلوى دستهها مىبرند. صفویه بدون کمترین تغییرى به ایران آوردند و همین الان هم بدون توجه به شکل رمزى و مذهبى آن در مسیحیت، جلوى دستهها راه مىبرند و همه مىبینند که شاخصه نمایان هر دستهى سینهزنى همین صلیب، یعنى جریده است. و در عین حال در نظر هیچکس معلوم نیست براى چیست! و هیچکس از آنهایى هم که آن را مىسازند و حمل مىکنند، نمىدانند براى چه چنین مىکنند! اما با اینکه این جریده در میان ما هیچ مفهومى ندارد و کارى نمىکند، همه شخصیت و عظمت و افتخار یک دسته به همان جریدهاش وابسته است! و دعواها سر جریده است! ارزش و اعتبار و شکوه و اندازه ایمان و شعور دینى یک دسته به بزرگى و سنگینى و زیبایى و گرانى جریدهاش بستگى دارد!! جریده، نه تنها از نظر شکل همان صلیب است، بلکه از نظر لفظ هم همان اسم صلیب است که همراه مسمى از اروپاى شرقى و از زبان لاتین به فارسى آمده، چون کلمه »جریده» نه در فارسى و نه در عربى به این شکل هیچ مفهومى ندارد. به نظر من کلمه »جریده» اصولاً تلفظ فارسى »جروئیده» (xiorC) به معنى صلیب است. و حرف C در ایتالیایى و لاتین صداى »ج» مىدهد. دکورها و پوششها و پردههایى که در اروپاى شرقى و ایتالیا و قالب کلیساهاى کاتولیک وجود دارد و همه مىبینند، با همان شکل به ایران آمد و چون در ابتدا مسجد امکان پذیرش این مراسم و تزیینات جدید را نداشت و براى چنین کارهایى ساخته نشده بود، ساختمانهاى خاص این امور بنا شد، به نام »تکیه».» 19دیدگاههاى دیگرى نیز در این باب مطرح شده است، از جمله: از اعراب گرفته شده است. از فرهنگ و آیین هندوان به عزاداریهاى شیعیان راه یافته است. و... صلیب گونهاى که در روزهاى تاسوعا و عاشورا، پیشاپیش دستهها به حرکت درآورده مىشود، از هرجا، هر گروه، مذهب، دین و ملتى که گرفته شده باشد، با شعائر دینى و شعارهاى مذهبى نشأت گرفته از آموزههاى راستین دینى هماهنگى ندارد و نیز بسیارى از علامتها و عَلَمها. به هرحال، این عَلَم و کتلهایى که بر دوش مردم عزادار امام حسین(ع) حمل مىشوند، نماد توحید و حرکت توحیدى آن بزرگوار نیستند و شائبه این هست که نماد شرک و بتپرستى باشند. چه از مسیحیان گرفته شده باشد، یا زردشتیان و یا دیگر گروهها و فرقهها، فرقى نمىکند، نماد حرکت شورانگیز امام حسین به شمار نمىآیند که باید از آنها پرهیز کرد. چرا که اسلام از درآمیختگى عبادات و شعائر دینى به این گونه نشانههاى شرکآلود، به شدت نهى کرده است. بایسته است در حرکتهاى مذهبى، عزاداریها، جشنها و هرگونه مراسمى که به گونهاى به آیین و مذهب بستگى دارد، از علامتها و نشانههایى استفاده شود که اگر در بین مسلمانان پیشینهاى نداشتهاند، دستکم، با فرهنگ، اندیشه، آموزهها و باورهاى دینى و مذهبى ناسازگارى نداشته باشند. مقام معظم رهبرى درباره عَلَم و کتل، که در عزاداریهاى مذهبى، بویژه عاشورا، رسم شده آنها را به حرکت درمىآورند، مىگوید: »... شکلاش هم شکل جالبى نیست. شکل صلیب است. و اصلاً این ترکیب، جزو ترکیبات مأنوس اسلامى نیست، نه شکل محراب است، نه شکل گنبد است، نه شکل هیچ چیزى از این چیزهایى که در تاریخ اسلام و در سنتهاى اسلامى ما سراغ داریم. شکل علم هم نیست. »
خرافههاى محتوایى20 در محتواى حرکت بزرگ و حماسه تاریخى امام حسین(ع) خرافههاى بسیار راه یافته که با همه تلاش و بیدارگرى عالمان دینى در دورانهاى مختلف، باز هم چهره کریه این پدیده را در عزاداریها و مراسمى که به نام اباعبداللّه الحسین(ع) برگذار مىشود، مىتوان دید. 1. تحریف هدف قیام: از جمله تحریفهاى انجام گرفته، تحریفهایى است که هدف قیام امام حسین را نشانه گرفتهاند، مانند: 1. قیام امام حسین و عزادارى براى آن حضرت، کفاره گناهان شیعه است. 2. قیام امام حسین(ع) ویژه آن حضرت و از اسرار الهى است. 3. برگذارى مراسم عزادارى امام حسین(ع) که هرسال تجدید مىشود، براى تسلى خاطر فاطمه زهرا)س( است. و... این پندارباقیها از سوى هرکس و گروهى رواج یافته باشد، بىگمان هدف تحریف محتوایى عاشورا و قیام امام حسین بوده است. هدف آن بوده که علاقهمندان به راه و هدفهاى والاى امام حسین را از راهیابى به ساحَتِ راه و هدف او باز دارند و نگذارند هدف آن حضرت را بیاموزند و با مرور هرساله آن و تراز کردن زندگى خود با هدف بنیادین امام، از هرگونه کژراهه روى بازداشته شوند. شیعیان، پس از شهادت امام حسین و یاران، به راهنمایى بازماندگان حماسه آفرین آن حضرت، حضرت سجاد و حضرت زینب، و سپسها با راهنمایى ائمه اطهار و علماى ربانى و آگاه، با زوایاى هدف امام حسین آشنا شدند و در تمام دورهها، با فراز و نشیبهایى، حرکت و جنبشهاى خود را بر آن اساس سامان دادند، و همیشه بر آن راه پوییده و اکنون نیز، همچنان از آن الهام مىگیرند. هدف امام در سخنان خود آن حضرت به زیبایى ترسیم شده و اگر آنها، کلمه به کلمه، جمله به جمله، فراز به فراز، از سوى عالمان، خطیبان، نویسندگان و شاعران آیینى، بازگو و ترسیم مىشد و یا سخنان امام سجاد و حضرت زینب، به روشنى بیان مىگردید و از سخنان آن بزرگواران فرازهایى که هدف امام به زیبایى نمود شده است، سرلوحه برنامههاى عاشورایى قرار مىگرفت، بىگمان امروزه، شاهد این گونه تحریفها نبودیم. وقتى که امام حسین(ع) به روشنى هدف خود را از قیام بیان فرموده، دیگر جاى آن نیست از هدفهایى سخن به میان آورده شود که در سخنان امام به آنها اشاره نشده است. و خردمندانه نیز نیست که امام براى آنها قیام کرده باشد. 1. امام در هنگام خارج شدن از مدینه، در وصیتنامهاى، هدف خویش را از اصلاح امت اعلام مىدارد: »وانّما خرجت لطلب الاصلاح فى أُمَّةِ جدّى. » 21من فقط براى اصلاح در امت جدم از وطنم خارج شدم. 2. در نامهاى به بزرگان بصره، هدف خویش را از بین بردن بدعتها و زنده کردن اسلام و سنت پیامبر(ص) اعلام مىکند: »فانّ السنة قد امیتت وانّ البدعةَ قد أُحیِیَت» سنت اسلام مرده و بدعتها جاى آن را گرفته است. 3. و در خطبهاى، به هنگام روبهرو شدن با حر بن یزید، هدف خود را روشن کرده است: »ایها الناس ان رسول اللّه(ص) قال: من رَأى سلطاناً جائراً مستحلاً لِحُرُمِ اللّه ناکثاً لعهداللّه مخالفاً لسنة رسول اللّه یعمل فى عبادللّه بالاثم و العدوان فلم یُغیرّ ما علیه بفعل ولا قولً کان حقّاً على اللّه ان یُدخِله مدخله. الا وانّ هؤُلاء، قد لزموا طاعة الشیطان وترکوا طاعة الرحمن واظهره الفساد وعطّلوا الحدود واستأثروا بالفىء واحلّوا حرام اللّه وحرّموا حلاله وانا احقُّ من غَیّر. » 22اى مردم! رسول خدا فرموده است: کسى که ببیند زمامدار ستمگرى، به حقوق الهى و احکام دین تجاوز مىکند و پیمان خدا را مىشکند و با سنت پیغمبر(ص) مخالفت مىورزد و با بندگان خدا بر اساس ظلم و گناه رفتار مىکند و براى تغییر روش چنین زمامدار ستمگرى، به گفتار، یا کردار اقدام نکند، خداوند او را به همان جایى مىبرد که آن ستمگر را مىبرد. آگاه باشید این عمال حکومت، پیروى شیطان را برنامه خود قرار داده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را ظاهر ساخته و رواج دادهاند و حدود و مقررات دین را تعطیل نموده و خزانه کشور را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام نمودهاند و من از هرکس شایستهترم که وضع موجود را تغییر دهم. هدف امام از این سخنان و دهها سخنى که از آن حضرت به جاى مانده، سیره و موضعگیریهاى گوناگونى که داشته است، به روشنى به دست مىآید و راه را بر هرگونه گمانهزنى و پنداربافى مىبندد و روشن مىکند که قیام امام و عزادارى براى آن حضرت، نه کفاره گناهان شیعه است، نه تسلى حضرت زهرا)س( و نه از اسرار الهى، بلکه یک قیام اصلاحى است که همگان وظیفه دارند رایت آن را برافرازند، چه در مقام طلایهدارى و چه در مقام پیروى از طلایهداران شایسته. سنت اسلامى هرگاه به افول گراید، یا بمیرد و بدعتها جان بگیرد و جاى سنت اسلامى را بگیرند، وظیفه همگان است بپا خیزند و به احیاى سنت اسلامى بپردازند و بدعتها را ریشهکن سازند. یا علیه جائران، تجاوزگران به حقوق الهى و احکام دین، شکنندگان پیمان خدا، مخالفان سنت نبوى، ستمکنندگان به مردم، دست به کارهاى بنیادین و حرکتهاى بنیان برافکن بزنند. همان راهى که امام حسین در آن گام برداشت. پس حرکت امام حسین(ع) از اسرار الهى نبوده که عدهاى پنداشتهاند بلکه حرکتى بوده روشن، وظیفه همگانى، در هر زمان و مکان. مرگ سنت اسلامى و جولانگرى بدعتها، چیزى نیست که برکسى پوشیده ماند. اگر کسى عرضه حرکت ندارد و جرأت قیام علیه تباهیها را در خود نمىبیند، حق ندارد به تحریف هدف قیام روشن امام حسین بپردازد و با این کار، بىعرضگى و ترس خویش را توجیه کند. 2. غُلوّ: گزافهگوییها، سخنان نابخردانه و به دور از مبانى و شرکآلود در وصف پیامبر خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) و نسبت دادن کارهاى شگفتانگیز به آنان، ایشان را از اسوه بودن براى مسلمانان برکنار مىسازد. کارى که دشمنان دین، در پى آن بوده و هستند. از سیاستهاى راهبردى آنان است که معصومان را از جنس دیگر بشمارند و بشناسانند، جنسى که کارهاى آنان از سنخ دیگر است و درخور پیروى نیستند. در جایگاهى قرار دارند که حرکتهاى دینى، اجتماعى و سیاسى آنان نمىتواند سرمشق براى دیگران باشد. در مثل قیام امام حسین(ع) از اسرار الهى است. او باید مىرفت و در برابر انبوه لشکر یزید مىایستاد و خون خود را مىریخت. کارى که هرکسى نمىتواند و نباید آن را انجام دهد. روى این اصل، و چون غلّو جامعه اسلامى را زمینگیر مىکند و از حرکت باز مىدارد و در حقیقت فرد فرد غلّو کنندگان را به هلاکت مىافکند و جامعه اسلامى را به تباهى مىکشاند، قرآن، رسول خدا و ائمه معصومین، مسلمانان را از سخنان و عقاید غلوآمیز پرهیز دادهاند. آنچه که ما شیعیان با آن دست به گریبان هستیم، غلّو و گزافهگویى از روى دوستى و محبت است. به این معنى که شمارى از دوستان و محبان و علاقهمندان به ائمه(ع) و اهلبیت، از روى دوستى به دام غلّو و غلّو کنندگان و گزافهگویان افتادهاند. این گروه، یا به خاطر ناآشنایى با مبانى دینى و نشناختن مرز توحید و شرک، گزافهگویى و پا را از حد بیرون گذاردن در وصف و بیان ویژگیهاى ائمه، و آن را پاىبندى شدید به دین انگاشتن، در باتلاق غلّو فرو مىافتند و یا به خاطر سادهلوحى که دارند در دام غلّو دشمنان کینهتوز ائمه(ع) گرفتار مىآیند. حضرت امیر(ع) نسبت به این گونه از دوستیهاى درآمیخته به گزافهگویى هشدار داد و فرمود: »وسیهلک فىّ صنفان: محب مفرط یذهب به الحبُّ الى غیر الحق... . » 23به زودى دو دسته به خاطر من تباه شود: دوستى که کار را به افراط کشاند و محبت، او را به راه غیر حق براند... . این دوستان گزافهگوى ائمه اطهار(ع) در هر برههاى از تاریخ بودهاند و با سادهلوحیهاى خود کار را بر عالمان و فرهیختگان شیعه دشوار ساختهاند و امروزه نیز چنین است و این گروه ندانسته چهره شیعه را خراب مىکنند و شیعه را از اوجگیرى و ارائه آموزههاى خردمندانه و طرحهاى دقیق و راهگشا براى اداره جامعه باز مىدارند و سبب مىگردند از حضور قوى در محافل علمى و در بین شیفتگان عدالت باز بماند. دوستان سادهلوح و نابخرد ائمه اطهار(ع) سادهلوحانه و بدون توجه به هشدارها و سخنان دردمندانه امام(ع) در دوران خفقان، گام در راهى گذاردهاند که دشمنان ایشان آن را هموار کردهاند. دشمنان ائمه(ع) براى بدنام کردن و از کانون توجه مردم خارج کردن آنان، هر ترفندى که از دستشان برآمده به کار بستهاند. از جمله آنان را به مقام ربوبى بالا بردند، تا زمینه دور شدن مردم را از آنان فراهم آورند و شیعیان در بین مسلمانان گروهى کافر قلمداد گردند و زبانها به طعن و لعن آنان گشوده شود: امام رضا مىفرماید: »... انّ مخالفینا وضعوا أخباراً فى فضائلنا وجعلوها على ثلاثة اقسام: اَحَدُها الغُلُو فینا وثانیها التقصیر فى امرنا وثالثها التصریح بمثالب اعدائنا فاذا سمع الناس الغُلّو فینا کفّروا شیعتنا ونسبوهم الى القول بربوبیتنا واذا سمعوا التقصیر اعتقدوه فینا واذا سمعوا مثالبَ اعدائنا باَسمائهم ثلبونا باسمائنا... » 24مخالفان ما، اخبارى را در فضائل ما جعل کردهاند و این اخبار را به سه قسم تقسیم کردند: قسم نخست: اخبارى که دربردارنده غلو درباره ماست. قسم دوم: اخبارى که دربردارنده تقصیر در امر ماست. قسم سوم: اخبارى که دربردارنده لعن و طعن صریح دشمنان ماست. پس هنگامى که مردم اخبارى درباره ما غلو کرده بشنوند، شیعیان ما را تکفیر مىکنند و به آنان نسبت مىدهند که به ربوبیت ما اعتقاد دارند. و هنگامى که اخبارى را بشوند که دربردارنده تقصیر در امر ما هستند، درباره ما معتقد به تقصیر مىشوند. و هنگامى که اخبارى را بشنوند که دربردارنده طعن مذمت صریح درباره دشمنان ماست و از آنان به نام یاد شده است، در برابر، ما را با ذکر نام مورد طعن و مذمت قرار مىدهند. از گذشته تاکنون، شمارى از سادهلوحان در رفتار و گفتار خویش و در ذکر فضائل ائمه(ع) این سخن بلند و هشدار دهنده و بیدارگر را ملاک کار و فضائلگویى خود قرار ندادهاند، بلکه در دام اخبارى افتادهاند که سازندگان آنها براى بدنام کردن ائمه و شیعیان آنان ساختهاند. البته ناگفته نماند پارهاى از گزافهگوییها و غلوها با همه تلاشى که دشمنان دین و ائمه اطهار انجام دادند، به خاطر روشنگریها و بیدارگریهاى امامان و عالمان هشیار، شجاع و پیروان راستین مکتب اهلبیت، در دورههاى مختلف، در بین شیعیان جا پایى باز نکردند. بویژه غلوها و گزافهگوییهایى که امامان را در جایگاه ربوبیت قرار مىداد. این گزافهگویى و غلو، در بین شمار کمى، آن هم افرادى که از دانش دینى بهرهمند نبودند، اثرهاى گذرا داشته است; اما نتوانسته به اعتقاد استوار توحیدى شیعه ضربهاى بزند و شیعیان از زلالترین عقیده توحیدى برخوردارند. و یا پندارهاى خرافى که پس از شهادت امام حسین(ع) پیش آمد، خیلى زود از سوى جریان فکرى قوى شیعه طرد شد و شرارههاى آن خاموش گردید. از باب نمونه، پس از این رویداد، شمارى اندک و فریبخورده به این پندار گراییدند که امام حسین به شهادت نرسیده، بلکه او مانند حضرت عیسى(ع) به آسمان بالا رفته است. آن کسى را که مردم امام حسین(ع) پنداشتهاند، حنظله بن اسعد شامى بوده که قاتلان فکر کردهاند امام حسین است و او را کشتهاند! امام رضا(ع) این پندار و باور غلط و انحرافى را رد مىکند و نیز در توقیعى از امام زمان(ع) به محمدبن عثمان عمرى، بر این باور، مهر بطلان زده شده است: »تمیم القرشى، عن أبیه، عن احمد بن على الانصارى، عن الهروى، قال: ان فى سواد الکوفه قوماً... وفیهم قوم یزعمون ان الحسین بن على لم یقتل وأنّه القى شبهه على حنظلة بن اسعد الشامى وأنه رفع الى السماء کما رفع عیسى بن مریم ویحتجّون بهذه الآیة »ولن یعجل اللّه للکافرین على المؤمنین سبیلاً». فقال: کذبوا. علیهم غضب اللّه ولعنته وکفروا بتکذیبهم لنبى اللّه فى اخباره بان الحسین بن على(ع) سیقتل واللّه لقد قتل الحسین وقتل من کان خیراً من الحسین. امیرالمؤمنین والحسن بن على... . » 25هروى مىگوید: به امام رضا(ع) گفتم: در حومه کوفه گروهى هستند که مىپندارند حسین بن على، کشته نشده است. آن کسى که در کربلا کشته شده و افراد پنداشتهاند، حسین بن على است، حنظله بن اسعد شامى بوده است. حسین بن على، به آسمان برده شده است، همانگونه که عیسى بن مریم به آسمان برده شد. اینان به آیه شریفه: »خداوند هرگز براى ناباوران بر گرویدگان راهى نمىنهد» استدلال کردهاند. امام فرمود: دروغ مىگویند. بر آنان باد خشم و نفرین خدا. اینان با دروغ انگاشتن خبر نبىخدا(ص) بر کشته شدن حسین بن على، کافر شدهاند. به خدا سوگند، حسین کشته شد و کشته شد کسى که از بهتر بود، امیرالمؤمنین و حسن بن على. یا کلینى از اسحاق بن یعقول نقل مىکند که گفت: »ورد التوقیع بخط مولانا صاحب الزمان(ع) علىّ على ید محمد بن عثمان العمرى بخطه(ع) اما قول من زعم أن الحسین لم یقتل فکفر وتکذیب وضلال. » 26اسحاق بن یعقوب مىگوید: امام عصر(ع) نامهاى به خط شریف خودشان به دست محمدبن عثمان عمرى فرستادند که در آن مرقوم فرموده بودند: هرکس بپندارد حسین بن على کشته نشده است، کفر پیشه کرده، دروغ انگاشته سخن رسول خدا را، به گمراهى درافتاده است. با این حال و با اینکه جریان توفنده و قوى تفکر ناب شیعه، هر تفکر غلط، شرکآلود و خرافى را به کنار مىزند و نمىگذارد حرکت توحیدى شیعه، آسیب ببیند، باید هوشیار بود و انحرافها را رصد کرد و با سرمشق قرار دادن موضعگیریهایى روشن ائمه(ع) و علماى راستین، بیدار و روشنگر، با آنها به رویارویى برخاست و هیچگاه و در هیچ برهه، کوتاه نیامد و حتى از کنار کوچکترین انحراف و کژى چشم نپوشید که ممکن است انحرافهاى کوچک، روز به روز بزرگ و بزرگتر بشوند و کار را بر اهل اندیشه و عالمان دشوار سازند. فرقههاى انحرافى، به یکباره پدید نیامدهاند. اینها کمکم از صراط حق انحراف پیدا کرده، تا جایى که صد در صد با عقاید شیعه ناسازگار شده و به طور کامل، راه کفر را پیش گرفتهاند. عزادارى، باید برابر چهارچوب شرع انجام بگیرد، کوچکترین انحراف ار چهارچوب شرع پذیرفته نیست. مدح و مرثیه براى ائمه و اشعارى که سروده مىشود اگر آنان را از حد خود بالاتر ببرد و کارهایى در این اشعار و مدحگوییها و مرثیهخوانیها به آنان نسبت داده شود که جز در قلمرو قدرت الهى، در هیچ قلمروى نمىگنجد، شرک است و انحراف و به طور جد باید از آن پرهیز کرد و عالمان بسان سدّ پولادین در برابر آنها بایستند. | ||
مراجع | ||
پىنوشتها: 1. شرح زندگانى من، عبداللّه مستوفى، ج 276/1، زوار; شرح رجال ایران، مهدى بامداد، ج 138/4، زوار، تهران. 2. رساله مواکب حسینیه، میرزا عبدالرزاق محدث حائرى اصفهانى/126، چاپخانه حیدرى، 1375 قمرى. 3. سخنان مقام مظعم رهبرى. 4. منتهى الامال، شیخ عباس قمى، ج 518 - 517/1، جاویدان. 5. همان/518. 6. کافى، ج 527/5، ح 4; معانى الاخبار/390. 7. ارشاد، شیخ مفید، ج 93/2 8. منتهى الامال، ج 518/1. 9. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 107/45، مؤسسة الوفاء، بیروت. 10. منتهى الامال، ج 518 - 519/1. 11. بحارالانوار، ج 115/45. 12. اللهوف على قتلى الطفوف، ابن طاوس، ترجمه سیداحمد فهرى/149، جهان، تهران. 13. حماسه حسینى، استاد شهید مطهرى، ج 214 - 213/1، صدرا; مجموعه آثار، ج 334/17 و 587. 14. در دیدار با مداحان، 84/5/5. 15. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 381/44. 16. لهوف، ابن طاوس، ترجمه احمد فهرى زنجانى/119. 17. همان/98 - 97. 18. ارشاد، شیخ مفید/235. 19. تشیع علوى و تشیع صفوى )مجموعه آثار 9)، دکتر على شریعتى/170 - 169، چاپخش 1382، تهران. 20. خطبه نماز جمعه 1363/7/20. 21. مقتل خوارزمى، ج 88/1. 22. همان/404. 23. نهج البلاغه، خطبه 127. 24. عیون اخبار الرضا، ج 304/1. 25. بحارالانوار، ج 271/44، ح 4. 26. همان،ح 3.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 381 |