تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,348 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,298 |
رهیافت تمدنى به آزاداندیشى اسلامى | ||
حوزه | ||
مقاله 5، دوره 25، شمازه 149-148، مهر 1387، صفحه 233-291 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
سید حسین همایون مصباح | ||
تاریخ دریافت: 24 آذر 1394، تاریخ پذیرش: 24 آذر 1394 | ||
اصل مقاله | ||
بر بنیاد تجربه انسانى سخنى با این درونمایه مشهور شده است: »هرکه باماش بیش، برفاش بیشتر» بر این نَسَق مىتوان گفت: هر فرد، مکتب و آیینى ادعاهاى کلان داشته باشد، بىگمان، رسالت و مسؤولیت بزرگترى خواهد داشت. اسلام به مثابه یک دین زنده و پویا، این چنین بوده و هست. زیرا هماره ادعاهاى کلان را طرح مىکند. در روزگاران و دورههاى گذشته شالوده تمدن سترگى را گذارده است که جمعیت و جغرافیاى گستردهاى را پوشش مىداده است. از این روى، انتظار مىرود که امروزه، به رسالت خود توجه کند و به تلاشى بزرگ روى آورد، تا آن ادعاها، که همانا برنامه داشتن بر انسان از گهواره تا گور است و برآوردن سعادت و خوشبختى او، جامه عمل بپوشند. بویژه این که دور تا دور پیروان آن را تمدنى نوین، پرمدعا، پر نخوت و استکبارى فرا گرفته و فضاى سخت رقابتآمیز و پرچالشى را پدیدار ساخته است. محیط و فضایى که مىتوان کالاهاى گوناگون چون استعمار، انکار، تهمت، برخورد، گفت و گو، تعامل، همکارى، برترىبینى و فروتر نشانى و... را یابید. از شمار آن کالاها و چالشها همانا بىفروغ نشان دادن نقش و سهم اسلام در فرایند تمدنسازى و بویژه مدنیت نوین است و شگفت این که، اسلام را با آن پیشینه درخشان، عامل خشونت، استبداد فکرى و عملى و عقبماندگى قلمداد کردند تا جایى که شمارى از روشنفکران معاصر عرب، چون عبداللّه عروى، بار و مسؤولیت عقبماندگى عربها را بر گرده اسلام مىنهد.1 از سوى دیگر پابرجایى هویت و روند و ادامه زندگى - در جهان کنونى، به گونهاى درهم تنیده است که سازماندهىهاى کلان و سیستمى، که تمدن مهمترین جلوه آن است، گزیرناپذیر است. بنابراین، باتوجه به علتها و ایستارهاى پیش گفته، سخن گفتن از تمدن و مسائل تمدنى و در جستار پیش روى از تمدن اسلامى و مهمتر از همه، ارزیابى عنصرها و عاملهاى تمدنساز، بسى کاربردى و حیاتى مىنماید. روشن است که در میان عاملها و عنصرهاى گوناگون تمدنساز »آزاد اندیشى» نقش و جایگاه ویژهاى دارد. از این روى، بر آن شدیم تا در این نوشتار نسبت آزاد اندیشى اسلامى، با تمدن را در بوته بررسى نهیم. تمدن چیست؟ درباره معنى و چیستى »تمدن» سخن بسیار گفته شده است. گروهى چون اندیشمندان آلمانى سده نوزدهم، فرهنگ و تمدن را در دو مقوله جداى از هم انگاشته و بر این باورند که تمدن بیان کننده دادههاى مادى تلاشهاى بشرى است و فرهنگ دستاوردهاى معنوى و فکرى او. گروهى دیگر از جمله هانتینگتون بر این باورند که تمدن و فرهنگ یکى است و به شیوه کلى زندگى گروهى از مردم اشاره دارند و تمدن همان فرهنگ است در ابعادى بزرگتر.2 شمار دیگر تمدن را نتیجه و برایند تلاشهاى فرهنگى مىدانند و مىگویند: »تمدن نتیجه فرآیند اصیل ویژهاى از خلاقیت فرهنگى است که محصول کار گروه خاصى از مردم باشد. »3 علامه محمدتقى جعفرى، تمدن را ریشهاى و بنیادین و بیان کننده تلاشهاى عوامل اصیل حیات فردى و اجتماعى مىداند: »تمدن عبارت است از تشکل هماهنگ انسانها در حیات معقول با روابط عادلانه و اشتراک همه افراد و گروههاى جامعه در پیشبرد اهداف مادى و معنوى انسانها در همه ابعاد مثبت. »4 حسن حنفى، دامنه تمدن را فراتر از فرهنگ مىبیند: »همه فعالیتهاى ذهنى و هر آنچه در بیرون از ذهن در قالب فنآوریهاى علمى، اختراعات، اکتشافات جدید، عمران، راهها، شهرها، مساجد، قصرها و قلعهها دیده مىشود. بنابراین تمدن در اینجا از معنى فرهنگ فراتر مىرود. »5 به نظر مىرسد که تمدن همانا روش فراگیر و سازماندهى و اداره آگاهانه تمامى کارهاى زندگى انسان در مقیاسها و اندازههاى کلان است که زبان، مفاهیم، ارزشها، اندیشهها، دانشها، فنها، و نهادهاى مشترک و همگانى را دربر مىگیرد. در واقع، به وسیله این امور همگانى و مشترک تدبیر و سازماندهى مىگردد. جوهره تمدن اسلامى، به روشنى چیستى یاد شده را مىشناساند و باز مىتاباند. چون اسلام و تمدن اسلامى، بیانگر، یارىگر، توسعهبخش و بنیانگذار روش زیست و شیوه زندگى در درون یک سامانه بازِ دانایى محور، در جهت زایش و پرورش انسانیت است که سازههاى این سامانه حیاتى، عبارتاند از: خدا، انسان، دنیا و آخرت. خدامحورى و آخرتنگرى و پیوند انسان به خدا و دنیا به آخرت، از ویژگیهاى تمدن اسلامى است. به همین جهت قید و کار ویژه بنیانگذار را در تعریف و معناى تمدن اسلامى وارد کردیم. تمدن غربى، تنها متوجه به دو سازه میانى این سامانه; یعنى: »انسان» و »دنیا»ست و آن را با نظام ویژهاى براى تولید ثروت و دارایى همراه مىکند. همانگونه که تافلر به این نکته انگشت مىگذارد: »تمدن... به شیوهاى از زندگى اشاره دارد که با نظامى ویژه براى تولید ثروت همراه است، کشاورزى، صنعتى و اکنون دانش پایه یا اطلاعاتى. »6 در برابر قید اخیر، در تمدن اسلامى، دانایى محور و پرورش دهنده انسانیت جایگزین شده است و دقیقاً همین قیود سرِّ تمایز این دو تمدن بزرگ را مىنماید. این که در معناى تمدن اسلامى، قیدهاى: بیانگر، یارىگر، و توسعه دهنده آورده شده است، روشنگر این واقعیت است که تمامى دستاوردها و دادههاى محض بشرى در حوزههاى حقوقى، مدیریت، صنعت، تکنولوژى، علم، خدمات، بهداشت، سیاست، اقتصاد و... که در خدمت بشر و در جهت رشد و تکامل جامعه بشرى باشند، مورد پذیرش اسلام بوده و در چارچوب تمدن اسلامى جذب مىشود و معنى پیدا مىکند. چون در غیر این صورت، بدنه میانى تمدن اسلامى )انسان و دنیا( حذف خواهد شد که پیامد قهرى آن نابودى تمامِ سامانه یاد شده است. برداشت و فهم یاد شده از تمدن اسلامى از ترکیب چند آیه کریمه زیر به روشنى نتیجهگیرى مىشود: 1. »ن والقلم وما یسطرون»7 به قلم و آنچه مىنویسد سوگند. 2. »اقرأ وربک الاکرم الذى علّم بالقلم علّم الانسان مالم یعلم»8 بخوان خداوند نیکوکار خود را، آن خدایى که به خامه درآموخت آدمى را آنچه نمىدانست. 3. »وابتغ فیمآء اتاک اللّه الدار الاخره ولاتنس نصیبک من الدنیا واحسن کما احسن اللّه الیک ولا تبغ الفساد فى الارض ان اللّه لایحب المفسدین. »9 از آنچه خدا به تو داده است، سراى آن جهان را بخواه و بجوى و بهره زندگى خود را در این جهان هم فراموش مکن و با مردم نیکوى کن همچنان که خداوند با تو نیکوى کرده و در زمین تباه کارى مجوى که خداوند تباهکاران را دوست ندارد. در آیات مبارکه یاد شده، خداباورى، انسانمحورى، دانشگرایى، دانایى محورى، دنیاگزینى، آخرتجویى و پیوند آنها به یکدیگر که از ستونهاى اصلى تمدن اسلامى بشمارند، به روشنى آمده است. با انگارهاى که از تمدن ارائه شد، به این واقعیت راهنمون مىگردیم که تمدن، بسان موجود زنده است و داراى ویژگیها و مراحل زیستى که مهمترین آن مراحل به قرار زیر است: 1. تولید تمدن: هر تمدنى نقطه آغازینى دارد که عاملهاى گوناگونى در شکل و هستىیابى آن نقش دارند. 2. مرحله پابرجایى تمدن که بیشتر در یک جغرافیاى مشخص و معینى انجام مىگیرد. 3. مرحله توسعه و گسترش آن. در این مرحله، تمدن از زادگاهش به بیرون و پیرامون سریان مىیابد که بیشتر در سیماى کمى بازتاب پیدا مىکند. 4. مرحله تکامل و پویایى تمدنى که به صوت محتوایى و کارکردى بازنموده مىشود. 5. پایایى و توانمندى. به ایستارى گفته مىشود که یک تمدن به صورت درونزا به بازسازى مستمر و پیوسته خویش در ابعاد محتوایى، کارکردى و کمى مىپردازد. 6. فروپاشى. هنگامى است که تمدنى نیروى تدبیر درون زایش را از دست مىدهد. فروپاشى تمدن، گرچه بر اثر عاملها و سببهاى چندگانه ممکن است روى بدهد، ولیکن دو عامل را تجربه تاریخى، بیشتر نشان داده است: یک. استبداد و آن هنگامى است که تمدنى خود را در اوج قدرت بیابد و احساس کند که حق مطلق و معیار و ملاک بودن، تنها اوست و غیر خودش دیگران را یا برنتابد و یا براى خود بطلبد. در یک کلام خود را بىنیاز از همه چیز و نکته پایان قدرت و کمال بپندارد. به طور دقیق از همین جا و از همین نقطه، افول و سقوط آغاز مىگردد. زیرا که استبداد، بسان ویروس کشنده در لایههاى وجودى تمدن راه مىیابد و پیوسته آن را ناتوان و سرانجام نابود مىسازد. تمدن پویاى اسلامى از قرن هفتم به این سوى در اثر همین عامل، رکود و ناتوانى گریبانگیرش شد. دو. رهایى و بى بندوبارى کردارى، اخلاقى، معنوى و معرفتى که برآیندش فساد و انحرافات اخلاقى و گسستگى اجتماعى و فرهنگى خواهد بود. هانتینگتون مهمترین چالش براندازنده تمدن غرب را، نه در مسائل و بحرانهاى اقتصادى، جغرافیایى و زیست محیطى. که در همین عامل دوم و سقوط اخلاقى و خودکشى فرهنگى مىیابد. همو نمونههایى از هم گسستگى اخلاقى تمدن غربى را اینگونه برمىشمرد: »1. افزایش رفتارهاى ضد اجتماعى از قبیل جنایت، مصرف مواد مخدر و خشونت، به طور عام. 2. فساد در خانواده شامل افزایش نرخ طلاق، فرزندان نامشروع، حاملگى در سن جوانى و خانوادههاى تک والد. 3. افول سرمایه اجتماعى، بخصوص در ایالات متحده آمریکا، یعنى عدم مشارکت در نهادهاى داوطلبانه و اعتماد متقابل میان افراد که ملازم چنین مشارکتى است. 4. افت عمومى اخلاقیات شغلى و شکلگیرى نوعى از طغیان فردى. 5. کاهش توجه به آموزش و فعالیتهاى ذهنى... . »10 پنج مرحله زیستى دیگر )تولید، تثبیت، توسعه، تکامل و پویایى، پایایى و توانمندى( برساخته درهمتنیدگى و داد و ستد علتها و عاملهاى بس گوناگون هستند، لیکن در میان آنها »آزاد اندیشى» به مثابه نقش آفرینترین عامل از جایگاه روشن و برجستهاى برخوردار است. از این روى، در این نوشتار سهم و نقش تمدنى آزاد اندیشى را در حوزه تمدن اسلامى، به بوته بررسى مىنهیم. به دیگر سخن، رهیافت تمدنى آزاد اندیشى اسلامى را از زوایاى گوناگون در چشم انداز خود قرار مىدهیم. براى این هدف، بیان زوایاى آزاد اندیشى از حیث لوازم و ویژگیها ضرورى است. آزاد اندیشى: آزاد اندیشى، بیش از آنکه با شناسه حد و رسمى بازنموده شود، بهتر آن است تا با شناسه عملیاتى - کاربردى معرفى گردد. چون رهیافت تمدنى به آزاد اندیشى، ایجاب مىکند که اندیشه از سطح ذهنى صرف به درآید و در لایههاى عینى و بیرونى نمودار گردد. و این مهم، با بیان ویژگیها و لوازم آزاد اندیشى ممکن مىگردد. از این روى، در این مقام، از چنین سیاستى پیروى مىکنیم و به بیان آن مىپردازیم: ویژگیها و لوازم آزاد اندیشى: عنصرهاى تمدنساز و تمدنآفرین را مىتوان به گونه زیر تحلیل کرد و برشمرد: 1. نوآورى و ابتکار: بىگمان، با نبود نوآورى و ابتکار، هیچ تمدنى به وجود نیامده و نخواهد آمد و نیز توسعه، تکامل، پویایى و توانایى نخواهد داشت. نوآورى و ابتکار و خلاقیت، نه تنها در پیدایى، بلکه در پایایى و پویایى تمدن، عامل کلیدى است. این مقوله آنچنان در طول تاریخ، مهم جلوه کردهکه شمارى از صاحب نظران، کشفهاى نو و ایدههاى جدید را از مهمترین سببها و عاملهاى تشکیل دهنده تمدن دانستهاند و کسانى چون آرنولد توین بى، در باب نقش تمدنساز این عامل، تا بدانجا پیش مىرود که به افراط مىگراید و مىگوید تمدن، دستاورد و اندیشه اقلیت مبتکر و نوآور است.11 2. دگر شدن نقد و انتقاد، به فرهنگ عمومى: روشن است تا زمانى که انتقاد و نقدپذیرى در جامعه به فرهنگ جمعى دگر نگردد، آزاد اندیشى، پدیدار نخواهد گردید. اگر نقد و انتقادپذیرى فرهنگ نشود و همگان در زیر چتر آن قرار نگیرند، سازوکار تمدنسازى به بحران دچار مىشود. این همان دغدغهاى است که رهبر انقلاب اسلامى ایران از آن بیمناک است: »... و بدون فضاى انتقادى سالم و بدون آزادى و بدون آزادى بیان و گفتگوى آزاد... تولید علم و اندیشه و در نتیجه تمدنسازى ناممکن یا بسیار مشکل خواهد بود. »12 3. استوار و سامانمند اندیشى: این ویژگى رکن مهم آزاد اندیشى به شمار مىرود. چون در فضاى نابسامان و هرج و مرج و نیز سستى و ضعف قواعد و اصول فکرى، اندیشیدن و اندیشه شکل نمىگیرد، تا نوبت به آزادى آن برسد. تنها چیزى که در چنان حالتى بیرون داده مىشود، همانا تقلید و تعصب بیش نیست. بنابراین، واقعنگرانه است که آزاد اندیشى برابر فرایندى اندیشیدن سامانمند و استوار دانسته شود. 4. جمعىاندیشى و اعتماد و تکیه به خردورزى جمعى: کمترین و در ضمن مهمترین رهیافت جمعىاندیشى عبارت است از: × فراهم آورى و گسترش بخشىِ زمینه، فرصت مشارکت و داد و ستد فکرىِ همگانى. × کمال بخشى تجربهها، اندوختهها و اندیشهها. × یادآورى و متوجه کردن به این نکته که تجربهها و اندیشههاى برتر و بهتر از آنچه که تاکنون انجام گرفته، ممکن است وجود داشته باشد. × گشوده بودن باب احتمال اشتباه، خطاء و تصحیح و اصلاح آن. × روشن کردن این نکته که حقیقت در انحصار کسى نیست. روشن است که دستاوردى که از این راه بهره جامعه و فرد مىشود، اصل مهم و بسیار اثرگذار آزاد اندیشى است. 5. حاکمیت منطق گفت و گو: کمترین فرایند گفت و گو، همانا احترام گذاردن به مسائل و محورهاى اختلافى و اختصاصى و تفاهم و همکارى بر اساس مشترکات است. هرگاه هریک از این دو نادیده انگاشته شود، در عمل آزاد اندیشى به بن بست مىرسد. 6. تحمل، بردبارى، مدارا و تنوعپذیرى ساختارى، نهادى و روشى از بایستههاى آزاد اندیشى به شمار مىروند. 7. رویکرد فراگیر و کلاناندیشى و دغدغه هویت و حقیقت جمعى را توأمان داشتن: چون در سایه چنین رویکردى داد و ستدِ سالم اندیشهها و نیز دستیابى به یک سیستم و برنامه فراگیر کردارهاى زیستى ممکن مىگردد. روشن است که چنین حالتى، هم دستاورد آزاد اندیشى است و هم مولد آن. از این روى، آن یکى از انگیزانندههاى مهم گفت و گوى تمدنها در سطح جهانى دانسته شده است: »زیرا از آنجایى که واقعیتهاى جهان موجود و انعکاس ذهنى آنها گوناگون است و رنگهاى طبیعى و فرمهاى گوناگون دارد و در عین حال تلاقى و ائتلاف این عقاید و افکار کاملا ممکن و میسور است... ولذا باید جوامع را به صورت یک سیستم به هم پیوستهاى درآورد و نوعى التقاط یا وحدت آرمانى مربوط به قرن 21 را تشخص و اعتبار بخشید. »13 پیداست که چنان تشخص و اعتبارى در فقدان آزاد اندیشى فراهم نخواهد آمد و تهى از معنى و واقعیت خواهد بود. 8. تفکر آزمایشگاهى داشتن و به دیگر سخن، آزمایشگاهى اندیشى از ویژگیها و لوازم روشن آزاد اندیشى است. لازمه به عمل درآمدن این مهم، آسانسازى ساختارى و نهادى، سازوکارهاى ابزارى، روحیه و مهارت و شجاعت به آزمون درآوردن، تجربه نمودن و مشاهده کردن، درگیر شدن و نهراسیدن است. چنین روحیه و نگرش، استاد مطهرى را بر آن مىدارد که پیشنهاد بدهد تا در دانشکده الهیات، »مارکسیسم» از سوى یک اندیشمند بىدین و متخصص و باورمند به مارکسیسم، تدریس گردد. و رهنمود مىدهد: »از اسلام فقط با یک نیرو مىشود پاسدارى کرد و آن علم است و آزادى دادن به افکار مخالف و مواجهه صریح و شجاعانه و روشن با آنها... . »14 9. از ویژگیهاى آزاد اندیشى، همانا اعتبار و کاربرد عقل در فهم دینى و تحولپذیر دانستن معرفت دینى و برقرارى داد و ستدِ همیشگى میان آن و دیگر گونههاى معرفت انسانى است. اینک که تصویر و انگارهاى از آزاد اندیشى به دست آمده است، حضور و نقش آن انگاره را در تمدن اسلامى مىنمایانیم:
نسبت آزاد اندیشى اسلامى با تمدن نسبت آزاد اندیشى با تمدن، بیشتر دو صورت مىتواند داشته باشد. 1. یک سویه. 2. دو سویه. یک سویه به این معنى که آزاد اندیشى از شمار سازهها و عوامل تولید و شکلگیرى تمدنى بوده باشد ولیکن پس از آن، تمدنِ پدید آمده به طور درونزا آزادى را پرورش ندهد. دو سویه، بیان پیوند و داد و ستد زایشى و رویشى دیالکتیک آزادى و تمدن است. آزاد اندیشى از عوامل مهم در فرآیند توسعه و تولید تمدن به شمار مىآید و از آن سوى تمدن نیز، به زایش و پرورش درون زاى آزادى مىپردازد. نسبت آزاد اندیشى اسلامى با تمدن، از گونه دوم است و در آینده نیز باید چنین باشد. از این روى نگاه به این نسبت در دو برهه زمانى راهگشا به نظر مىرسد. اما نگاه به گذشته، نه براى ماندن در آن و یا نگاه ابزارى به آن افکندن و به رخ دیگران کشیدن، بلکه براى پیدایى انگیزه جهت ترسیم و تولید برنامههاى جامع و کارآمد براى ساختن تمدن پویا و بالنده که در سایهسار و پرتو رخشان آن بشریت در آینده، به سوى سرمنزل مقصود سیر کند شجاعت زیستن و بودن درونزا در آن. الف. نسبت آزاد اندیشى اسلامى با تمدن در گذشته: تاریخ و تجربههاى گذشته این واقعیت را به روشنى به اثبات مىرساند که اسلام توانست تمدن بزرگى را پایه و بنیاد بگذارد. در پیدایى و سامانیابى چنین تمدنى علتها و سببهاى گوناگونى نقش داشته و این تمدن برساخته مجموعه آنهاست. اما بیش از همه آنها، عنصرى که سرنوشتساز و با حقیقت اسلامى سازگار مىنماید، همانا »آزاد اندیشى» بوده است. نگاه به گذشته تمدن اسلامى که با پیدایش اسلام آغاز و از قرن دوم هجرى تا اواخر قرن ششم هجرى )اینکه گفته شده است اوج تمدن اسلامى بین سالهاى دوم تا پنجم هجرى بوده، بیشتر ناظر به مؤلفههاى علمى آن، مانند ریاضیات، داروسازى، پزشکى، شیمى، فیزیک و... است. اما ادبیات، هنر و عرفان، بیشتر در دهههاى آخر شکوفایى تمدن اسلامى شکوفا مىشود و به بار مىنشیند و تا نیمههاى قرن هفت به اوج مىرسد و ادامه مىیابد( به اوج و بارآورى خویش مىرسد، به روشنى گواه حضور و بالندگى عنصر مهم و نقش آفرین و بنیادین آزاد اندیشى است. که در این حوزه و در زیر سقف بلندِ این بناى باشکوه، چند مؤلفه بیشتر نمود دارد: تحمل، تاب آوردن دیدگاهها و عقاید دیگران، نوآورى، تجربى اندیشى، گفت و گوى منطقى. 1. یکى از عاملهاى مهم رشد و شکوفایى تمدن اسلامى در گذشته )در برهه زمانى مشهور که تمدن اسلامى پدید آمد و به شکوفایى رسید( همانا باز شدن باب نقد و انتقاد، باور داشتن و پشتیبانى از آن و گسترش دامنه آن بود. تا آنجا که اصول و باورها را دربر مىگرفت. در جامعهاى که همه مردم، باور و احساسات شدید دینى و مذهبى دارند، در مهمترین مراکز دینى مانند مکه، مسجد النبى، در حضور پیشوایان دینى، کسان و گروههاى دگراندیش و بىاعتقاد به دین، مىآیند و دین، و پیامبرى و عصمت انبیاء و فراتر از همه وجود خدا را به نقد مىکشند و انکار مىکنند; اما کسى مانع نمىشود و حکم تکفیر و بیگانه بودن صادر نمىکند، بلکه فضاى آزاد بحث و گفت و شنود و مناظره فراهم مىگردد و چه بسیارى از این راه و در آوردگاه گفت و گو، به اسلام مىگروند، روشن است که در پرتو این پدیده شگفت، چه انقلابى روى مىدهد. این ویژگى را همه اهل انصاف و آشناى با تمدنها و تاریخ مکتبها و بشر، از شاخصههاى رفتار اسلامى و تمدن دینى دانستهاند. »روزى مفضل )یکى از شاگردان امام صادق( در مسجد مىبیند کسانى درباره مسائل اساسى دین سخن مىگویند و آنها را مورد نقد و حتى انکار قرار مىدهند. مفضل با آنان تندى مىکند. آنان پس از گفت و گو پى مىبرند که وى از شاگردان امام صادق(ع)( است. به او مىگویند در نزد جعفر بن محمد، سخنانى تندتر از این گفتیم و اصول مورد پذیرش وى را انکار کردیم ولیکن او، با آرامى و منطق پاسخ گفت. »15 در مکتب امام صادق(ع)( آزاد اندیشى به گونهاى بود که حتى شمارى از شاگردان ایشان، با اعتقاد به معصومیت و مصون از خطا بودن فکر و گفتار و عمل امام(ع)( با وى به بحث مىپرداختند، از ایشان براى سخنى که ارائه مىفرمود، دلیل مىخواستند و گاه به حضرت ایشان ایراد مىگرفتند. نمونههاى فراوان از فرهنگ نقد و تقلید ستیزى را در کتابهایى که در باب احتجاجها نگاشته شدهاست مىتوان یابید. امام خمینى با تأکید بر ویژگى انتقادى بودن تفکر اسلامى، پیشینه فرایند تمدنسازى را بازگو کرده و با تمدن صادراتى که برابر با تقلید و گرفتن غیرمنتقدانه است، مخالفت مىورزد: »با تمدن، اسلام مخالف نیست، با دلبستگى و محدود شدن مخالف است... همه مظاهر تمدن را انبیاء قبول دارند، لکن مهار شده نه مطلق و رها... ما با تمدن مخالف نیستیم، با تمدن صادراتى مخالفیم، تمدن صادراتى ما را به این روز نشانده است. »16 در عرصه علوم نقلى و عقلى در تمدن اسلامى شاهد گونهگونى مکتبها، آراء و اندیشهها هستیم; تا جایى که پارهاى از این اندیشهها و مکتبها، به طور کامل ناسازگار با یکدیگر هستند. در ساحَت حدیث، فقه و اصول، اندیشهها، و رشتههاى گوناگون، چون راوى شناسى، روایت شناسى، متن و مضمون شناسى، که سبب افزایش و پیدایش علوم دینى و نقلى مىگردد، بروز یافته است. جریانهایى مانند: ظاهر گرایى، سلفى گرى، اخبارى گرى، مکتب اجتهادى و اصولى، فقه روایى و فقه استدلالى، اندیشهها، روشها و مکتبهاى مختلف تفسیرى و تأویلى در باب متن دین، مثل قرآن )حدیث گرایى، عقل گرایى، واقعیتگرایى ساخت شناسى و زبان گرایى در تفسیر(، و نیز فرقههاى کلامى چون اعتدال، اعتزال، اشعرىگرى... که در باب جایگاه و کارکرد خرد، تبیین و تحلیل مفاهیم و آموزههاى اساسى دین مثل وحى، حقیقت قرآن، علم و قدرت خداوند، بایستگیها و نابایستگیهاى رفتار آدمى، نبوت و امامت و... به باورها و اندیشههاى گاه ناسازگارى مىرسند. و همچنین جریانهاى معنویت گرا، مانند تصوف، باطن گرایان، طریقت پویان، و حقیقت طلبان، اباحیون، عرفان گرایان نظرى... که به خرد پرورى و خرد ستیزى هر دو راهنمون و راهبرند. و نیز اندیشهها و مکتبهاى فلسفى و ضد فلسفى مختلف که همگان به گونههاى تاسیسى، تکمیلى، امضایى، التقاطى و اقتباسى در دامن تمدن اسلامى پیدایى و پویایى داشتهاند، برآیند روحیه و فرهنگ نقد و انتقاد پذیرى در تمدن اسلامىاند، به دیگر سخن، یکى از عاملهاى کلیدى زایش و رویش چنان اندیشهها و روشها و مکتبها، همانا فرهنگ نقد و انتقاد است و اگر اسلام به آزاد اندیشى احترام نمىگذاشت و اعتماد نداشت، بىگمان، تمدن اسلامى شاهد این همه اندیشهها، و باورهاى گوناگون و گاه ناسازگار و گسترش علوم عقلى و نقلى نبود. 2. از نسبتهاى ناروا و نادرستى که به اندیشه و تمدن اسلامى داده شده است، همانا عاطفى و اسطورهاى اندیشى و بى توجه به اندیشههاى واقعگرایانه، عینى و تجربى قلمداد کردن آن است. با این پندار و انگار گفتهاند: از این جهت است که دانشهاى تجربى، بویژه در سالیان و روزگاران پسینى در دامان تمدن اسلامى زایش و رویش نداشته است. البته تفکر اسلامى شاخصههاى متنوع دارد منحصر در تجربه نمىگردد و نیز در برهههایى از تاریخ تمدن اسلامى، به دلیلهاى مختلف، چنان وضعیتى پیش آمده است. اما اینکه آنرا از ویژگیهاى تمدن اسلامى بدانیم به هیچ وجه اثباتپذیر نیست و واقعیتهاى تاریخى - تمدنى و حقیقت اسلام چیزى مخالف آن را بیان مىدارد; چه این که پیشینه تمدن اسلامى نشان مىدهد که یکى از عاملهاى برجسته شکوفایى و پیشرفت تمدن اسلامى، همانا به کار بستن و اعتبار روش و شیوه مشاهداتى و به آزمون گرفتن از سوى مسلمانان بوده است که بعدها به اروپا رفته و بنیاد دانش جدید را ساخته است و به نام اروپاییان ثبت گردیده است. این واقعیت را مورخان و دانشمندان غربى و غیر مسلمان نتوانستند انکار کنند، بلکه آن را بیان کرده و به آن اعتراف داشتهاند. بریفو مىگوید: »یونانیها، طبقه بندى کردند تعمیم دادند و نظریهپردازى کردند. ولى شیوه صبورانه مشاهده و پژوهش تجربى که مىباید به تفصیل و براى مدت زیاد پیگیرى شود، با خلق و خوى آنان کاملاً بیگانه بود. آنچه ما علم مىنامیم همان چیزى است که در نتیجه تجربه، مشاهده، و اندازهگیرى به وجود آمده و توسط عربها در اروپا مطرح شد... تمدن اسلامى، سهم بسزایى در علم دارد. »17 جورج سارتن، مورخ شهیر علم گفته است: »دستاورد اصلى و ناآشکار قرون وسطى ایجاد روحیه تجربه گرایى بود و این روحیه تا قرن دوازدهم عمدتاً کار مسلمانها بوده است. »18 و باز در سخن جیبون تاریخدان معروف انگلیسى مىخوانیم: »بر اثر تشویق امراى مسلمین نسبت به علم، ذوق علمى در مسافت زیادى بین سمرقند و بخارا تا فارس انتشار یافت و گفته مىشود که یکى از وزراى سلاطین اسلامى، دویست هزار دینار براى تأسیس دانشگاه علمى در بغداد خرج کرد و سالانه 15 هزار دینار وقف آن نمود. این دانشگاه 6 هزار نفر محصل داشت که در آن فرقى میان فقیر و غنى نبود... »19 روشن است که دانش و صنعت در گاهِ نااستوارى ناسامانمندى اندیشه و عمل، و نبود نوآورى و ابتکار نمىروید و به زایش، پویایى و بالندگى نمىرسد. و همه اینها در نبود آزاد اندیشى معنى و هستى نمىیابد. این که تمدن اسلامى )قرن 2 تا 5 هجرى( به اوج شکوفایى رسیده، از آن روى بوده که آزاد اندیشى، جایگاه ویژه داشته است. علوم ریاضیات )مثلثات، جبر، هندسه(، علوم طبیعى - تجربى )شیمى، فیزیک، پزشکى با شاخههاى گوناگون( صنایع مختلف که از فراوردههاى آشکار روش پیش گفته هستند که تمدن اسلامى به اوج رشد و شکوفایىاش مىرسند و امواج سازنده آن به سرزمینهاى پیرامون راه مىیابد و اروپا از آن خوشهها برمىگیرد و سپس خرمن مىکند و بنیاد تمدن نوین غربى را مىریزند. استفاده از کاغذ، هرچند در تمدن چینى پیش از اسلام، رایج بوده; ولیکن پس از ظهور و گسترش اسلام و به اسارت درآمدن چینیها به دست مسلمانان در کاربرد و صنعت کاغذسازى دگرگونیهاى اساسى به وجود آمد و سپس این صنعت به اروپا رفت و با همکارى و نقش اثرگذار چینىها، مسلمانان و سپس اروپاییها، صنعت چاپ، که نقطه عطفى در فرهنگ فکرى و تمدن بشرى به شمار مىرود، به وجود مىآید. »مسلمانان در بسط و گسترش یکى از مهمترین عوامل ارتباطى فرهنگى، یعنى کاغذ، که مىتوان آن را اساسىترین عاملِ انتقال مفاهیم انسانى و علمى دانست، نقش اساسى و بنیادى داشتند. این صنعت از طریق مصر و اندلس به اروپاییان رسید و نخستین کارخانههاى کاغذسازى در ایتالیا، در حدود 1276 م. در فرانسه 1348 م. در آلمان در 1390 م و در انگلیس در 1495 م. تأسیس شد. »20 امروزه چنان به صنعت موشک سازى نگریسته مىشود که گویا مخترعان و پدیدآورندگان اصلى و نخستین آن آمریکاییها و یا اروپاییهایند، در حالى که با کشف فرمول باروت از سوى مسلمانان و استفاده از آن در توپها، مهندسان مسلمان بودند که صنعت موشک را پایهریزى کردند.21 در دانش ستارهشناسى، جغرافیا و تاریخ، ریاضیات و جبر، مسلمانان پیشتاز بودند: »جبر و مقابله خوارزمى در قرون وسطى نزد اروپاییان از اهمیت خاصى برخوردار بود. و تا زمان ویت (1540 - 1603 م. ( پایه مطالعات علمى در اروپا بود. همین گونه واژه الگوریتم به معنى فن حساب، یا محاسبه، از نام خوارزمى گرفته شده و وارد زبانهاى اروپایى گشته است. »22 مهندسان مسلمان تلاش گسترده و دقت زیادى به کار بردند تا آب را به خدمت خود درآورند; چیزى که زندگى مسلمانان بستگى زیادى به آن داشت. براى آبیارى زمین انواع چرخهاى آبى، پمپها و ماشینهایى که با روش هرمى آب را بالا مىکشند، و حتى دستگاهى براى بالا کشیدن آب به وسیله به کار بردن آتش ساختند... .23 در حدود 880 م یک پزشک اسلامى به نام ابن فرناس در اسپانیا، نخستین وسیله پرواز را ساخت که با پارچه و پر، آن را پوشش داده بود. ابن فرناس )آزمایش 880 م( واقعاً موفق شد که با این وسیله زمانى طولانى خود را در هوا نگاهدارد.24 حسن بن الهیثم دانشمند معروف مسلمان که در اروپا به نام الحسن شناخته مىشود، کشفیات علمى آزمایشگاهى دوران سازى انجام داده است، از جمله محاسبه انکسار نور، نظریه حرکت صفحهاى بر روى جام نامرئى، اثبات اینکه همه کرات سماوى، از جمله ثوابت از خودشان اشعه نورى دارند و فقط کره ماه است که روشنایى خود را از خورشید دریافت مىکند. و نیز با آزمایش ثابت کرد شعاعى که از چشم خارج مىشود، سبب دیدن نمىشود، بلکه جسم مورد دید است که شعاعش به چشم مىتابد و به وسیله بدنه شفاف (ع)دسى( چشم، معکوس مىشود.25 علىبن عباس نخستین کسى است که حرکات رحم را کشف کرده که بر اثر انقباض، جفت را بیرون مىفشارد. برخلاف گمانه و نگره پیشین که حرکت مستقل بچه را در رحم، عامل بیرون آمدناش از شکم مادر مىدانستند و قائل به حرکت و انقباض خود رحم نبودند. او، همچنین درباره زخم گردنه رحم و سرطان در این حدود، نوشتههایى به جاى گذاشته است. او هزار سال پیشتر از داروین از اصل انواع و ظهور آنها بر اثر دگردیسیهاى ضرورى به تناسب محیط زیست و شرایط زندگى سخن به میان مىآورد.26 زکریا رازى بینش علمى را به غرب آموخت و سیر بیمارى سرخک و آبله را با دقت تمام ترسیم کرد و مرض نقرس را از رماتیسم جدا دانست.27 ابنسینا، برخلاف اعتقاد پیشینیان که بافتهاى شل، مانند مغز و بافتهاى سفت مثل استخوان را التهابناپذیر مىدانستند، اثبات مىکند که هر دو نوع بافت التهابپذیرند. همچنین او نخستین کسى است که بین بیماریهاى التهاب کیسه )آبشامه( مغز و دیگر بیماریهاى واگیر کیسه مغزى فرق گذاشته و آن را شرح مىدهد و اولین دستور معاینه تجزیهاى براى بازشناسى بیماریهاى گنیک اشتار، التهاب غیر واگیر کیسه مغز و مننژیت را صادر و انجام داد و بهترین روش تجزیهاى براى بازشناسى بیمارى سینه پهلو، التهاب ریه، اینتر کوستال نویرلگى، دمبل کبد و میتل انتسوندونگ را در اختیار جامعه بشرى گذاشت و این که پیدایى سرطان در یک عضو نشانه سرطانى شدن اعضاى مختلف بدن بیمار خواهد بود، مشاهده و آزمونى است که اولین بار ابنسینا انجام داده است.28 ابن زهر، اولین تشریح روشن از التهاب دیافراگم و التهاب مربوط و خشک »کیسه آب شامه قلب» را ارائه و اختلاف آن را با بیماریهاى ریوى نمایاند.29 در دوران شکوفایى تمدن اسلامى )قرن 2 تا 6 هجرى/9 تا 13 میلادى( آموزش، دانایى، کتاب خواندن و کتاب داشتن، ملاک و معیار بود. در بغداد در سال 891 م. یکصد کتابخانه عمومى وجود داشت. هر شهرى براى خود کتابخانهاى تأسیس مىکرد و مسلمانان با آرامش تمام در آنها به مطالعه و پژوهش مىپرداختند و کتاب به امانت مىبردند. در کتابخانهها براى مترجمان و رونویس کنندگان، محل ویژهاى وجود داشت و نیز سالنهاى خاص براى اجتماع، گفت و گو و مناظره فراهم بود.30 نمونههاى یاد شده گواه روشنى بر فرهنگ نوآورى و ابتکار، مشاهده و آزمون، تجربى و آزمایشگاهى اندیشى و در مجموع، آزاد اندیشى اسلامى است که اسلام حقیقى و سنت رسول اللّه(ص) مهمترین عامل زایش و رویش آن بوده است. اگر غیر از این بود، امکان پیدایى تمدن شکوفا و بارورى در برههاى از زمان یاد شده ممکن نبود. 3. منطق گفت و گو، تحمل، بردبارى و مدارا. این دو امر بیشتر در زمینه و زمانهاى مىرویند که: نخست آن که: حقیقت جویى و کمال طلبى به عنوان اصل و قاعده زیستى پذیرفته شده باشد. دو دیگر: حقیقت و کمال منتشر و مشاع دانسته شود. سه دیگر: انحصار گرایى مذموم و مطرود گردد. چهار دیگر: انسان موجود خطاءپذیر شناخته شود. پنج دیگر: شناسایى و باور به حقمندى انسان. شش دیگر: کلان اندیشى و پرورش ارزشهاى عام و عمومى و انسانى چون کرامت، عدالت، حیات پاکیزه و سالم، خردورزى، تعالى انسانى، آسایش و امنیت همگانى... . روشن است که بردبارى و گفت و گو در نبود سازهها و زمینههاى نامبرده عینیت نمىیابد. گفت و گو و تحمل در پیشینه تمدن اسلامى )چه هنگامى که در اوج قدرت بود و چه در هنگام افول و ناتوانى( به خوبى بازتاب دارد. که در دو محور این را مىتوان معرفى و اثبات کرد: یک. تمدن اسلامى )نه اسلام( یک محصول خالص تأسیسى بتمامه نیست; به این معنى که این تمدن )چون دیگر تمدنها( کم کم در اثر داد و ستدها و پیوندهاى هوشمندانه و سامانمند با تمدنهاى پیرامونى خودش مانند تمدن یونان و روم، هند، ایران و چین شکل مىگیرد. و در این فرایند، عناصرى را برمىگیرد، پالایش مىکند و بر بنیاد عناصر تأسیسى خود، آنها را خودى ساخته و مجموعهاى را به نام تمدن اسلامى پایهریزى مىکند و بیرون مىدهد. و آنگه این تمدن در مسیر رشدش مجموعهاى از محصولات نوینى ساخته و به دیگران عرضه مىکند. پیداست اگر شش روحیه و صفات رفتارى و ذهنى پیش گفته در تمدن اسلامى نبود، داد و ستد و پیوندى بر بنیاد گفت و گو و تفاهم اتفاق نمىافتاد. شاید چیزى از گونه طرد و یا زورگیرى و استعمار به وجود مىآمد که خوشبختانه تمدن اسلامى آن را نشان نمىدهد. بلکه این تمدن در پناه و پگاه اسلام با ادیان، مکاتب، اندیشهها، افراد، اجتماعها، فرهنگها و تمدنهاى غیراسلامى وارد داد و ستد منطقى مىگردد و بر اعتلاى تمدن اسلامى مىافزاید. از اینرو شایسته است که گفته بشود یکى از ویژگیهاى تمدن اسلامى در گذشته گفت و گو بوده است. به باور حسن حنفى: »هیچ تمدنى مانند تمدن اسلامى با تمدنهاى همجوار خود به گفت و گو نپرداخته است; چه تمدنهایى که در شرق تمدن اسلامى قرار گرفتهاند، مانند تمدن ایران و هند و چین و چه تمدنهایى که در غرب آن واقع شدهاند، مانند یونان و روم. همچنین در شمال با تمدن غربى و در جنوب با تمدن آفریقایى، به گفت و گو پرداخته است... چه در گذشته که در موضع قدرت و پیروزى قرار داشت، چه در عصر حاضر که در موضع ضعف و حالت شکست قرار دارد. »31 دو. سعه صدر، مدارا، تساهل و تحمل باورها و اندیشههاى دیگران و مخالفان و فراهم سازى محیط آرام أمن و آزاد براى زیستن و اندیشیدن و پژوهیدن آنان، بدون هرگونه تحمیل باور و پیش شرطى از سوى اسلام. بسیار افراد و گروههایى بودند که در جامعه آن روز خویش امنیت نداشته، ولى در جامعه اسلامى با حفظ اعتقاداتشان به مقامهاى بالاى علمى رسیدند: »همین افراد غیر مسلمان که برخى از آنان مهاجر به حوزه اسلام بودند، یا به دعوت اسلام رهسپار بلاد اسلامى شدند، در دیار خود، نه تنها جایگاهى نداشتند، بلکه با مشکلاتى امنیتى هم روبهرو بودند. خاندان بختیشوع اگر به بیزانس یا روم شرقى برمى گشتند، به دلیل اعتقاداتشان بر مذهب نسطوریوس، مورد تکفیر واقع مىشدند. این امر مسلم است که در یک فقدان امنیت، علمى رشد نمىکند و پزشکى این چنین پدیدار نمىگردد، بلکه آنچه اسباب تعالى و رشد شخص ایشان را فراهم آورد، سماحت و علم پرورى جهان اسلام است. »32 همچنین یکى از عوامل گسترش و پذیرش اسلام در بیرون از مرکز و در محیط پیرامونى مانند ایران، مصر، شمال آفریقا، اندلس و کشورهاى اروپایى چون اسپانیا و... همانا تسامح و تساهل، تحمل و بردبارى، احترام، تأمین حقوق، عرضه خدمات و توزیع عوامل و منابع زیستى براى همگان، بدون توجه به دین و اعتقادات، طبقه و منزلت اجتماعى آنها بود. دکتر خوزه از اساتید تاریخ در دانشگاه اسپانیا، همین عامل را در گسترش اسلام در اسپانیا و مناطق همجوار مهم دانسته و مىگوید: »در دوران حکومت مسلمانان مسیحیان و یهودیان، در پناه مسلمین با آرامش زندگى مىکردند و تسهیلات شهرى به تساوى بین آنها تقسیم مىشد. در طول 800 سال حکومت مسلمانان، آثار علمى، هنرى و فرهنگى بسیارى در اسپانیا به جاى ماند.»33 دولت آل بویه در اواخر غیبت صغرى در محدودههاى خوزستان، فارس، اصفهان، رى، بغداد و برخى دیگر از مناطق ایران زمین تشکیل شده و حکومت را به دست آوردند و در داد و ستد فرقههاى دینى با گذشت و مدارا و سعه صدر رفتار مىکردند. دانش، فنون و علوم اسلامى در دوران آنها رشد خوبى داشت. حمدانیان، که حدود نیم قرن حکومت مستقل را در موصل، حلب، شمال عراق و شامات به وجود آورده و اداره مىکردند، توانستند سطح بالایى از دانش و ادب را در جامعه گسترش بدهند و تفکر اهلبیت را در منطقه پایدار و ریشهدار نمایند. فاطمیون در مصر در مدت حکومتشان خدمات فراوانى به دانش و اخلاق زیستى که بازنمود روحیه مدارا بود، نمودند. بنابراین بسى شایسته و واقعبینانه خواهد بود که گفته بشود گفت و گو و مدارا از مهمترین ویژگیهاى تمدن اسلامى در گذشته بوده است. زیرا این ویژگى هم در آغاز پیدایش و هم در فرایند گسترش تمدن اسلامى، هماره با آن بوده است و به مانند یکى از عوامل پیشبرنده عمل نموده است. برخلاف تمدن مدرن کنونى غرب که از همان آغاز و بویژه در مرحله و فرآیند گسترشش روش و سازوکار خشونت، تحمیل، جنگ و استعمار را جایگزین گفت و گو و مدارا کرد و به این ترتیب، مهمترین ویژگى تمدن مادر )تمدن اسلامى( را وانهاد و در ماهیت از آن فاصله گرفت. تاریخ به روشنى نشان مىدهد که امواج استعمار همپاى و همزاد تمدن مدرن غرب آغاز گردیده و از سوى آن عملیاتى شده است. موج اول استعمار که به استعمار »اسکانى» معروف است، از سالهاى 1415 م آغاز و به مدت 300 سال ادامه مىیابد. در این نوع استعمار، استعمارگر در پى جابهجایى و نابودى جمعیتى و تغییر نظام اجتماعى کشور استعمار شده است. موج دوم استعمار که به نام »اشغال سرزمینى» نامیده شده است و پس از موج اول آغاز و اندکى بیش از 100 سال ادامه مىیابد، پیش از آنکه به دنبال جایگزینى جمعیتى و نظام اجتماعى باشد، متمرکز بر به دستگیرى سرنوشت سرزمینى براى هدفهاى موردنظر است. و پس از آن موج سوم استعمار که از آن به »نفوذ و وابستگى» یاد مىکنند، شروع مىشود و امروز نیز، به صورتهاى مختلف ادامه دارد. و غرض اصلى همانا نفوذ، آن هم بیشتر از گونه اقتصادى و سیاسى، بر کشور استعمار شده است. باتوجه به آنچه گفته شد مىتوان تمدن اسلامى را تمدن خردورزى و آزاد اندیشى دانست، به طورى که با فربهى و فعال بودن آن دو، تمدن اسلامى بالندگى و پویایى داشته است. و هنگامى که آن دو بىفروغ و روى به افول گذاردهاند، تمدن اسلامى نیز پژمرده و راکد شده است. ب. نسبت آزاد اندیشى اسلامى با تمدن در آینده: در جهان نوین و به هم پیوسته امروز، داد و ستد و پیوند به صورتها و سیرتهاى گوناگون انجام مىگیرد. یکى از سیماهاى کارآمد آن، همانا انجامِ داد و ستد در قالب روشها، بافتها، ساختها و کلان هویت است. بدون شک تمدن از شمار مهمترین و بنیادىترین روش، ساخت و کلان هویت به شمار مىآید که به عنوان ملاک و معیار تعامل و اجتماعى شدن در جامعه جهانى عمل مىکند. در این فرایند، مجموعههایى که چنین کلان هویتى ندارند و یا تمدنشان اندوختهها و داشتههاى هویت آفرین براى آدمیان امروزى نداشته باشد، از متن به حاشیه و از حاشیه به بیرون رانده خواهند شد. از سوى دیگر، خطر و آفتى که داد و ستد را در چنین مقیاسى تهدید مىکند، یک سویه شدن پیوند است که در سرانجام به استبداد مىانجامد. به طور معمول، هنگامى که داد و ستد به صورت یک سویه درخواهد آمد که دستاوردهاى تمدنى یک طرف داد و ستد، نسبت به طرف مقابل، تک سویه و ناکارآمد و محدود باشد. علتها، سببها و نیز راهکارهاى مختلف براى درمان آفت و تبدیل تهدید به فرصت و تأمین کارآمدى پیش گفته وجود دارد که در میان آنها آزاد اندیشى )باتوجه به ویژگیها و لوازم پیش گفته آن( نقش و قدرت درمانى و تامینى ماندگارى دارد. و هر تمدنى که بتواند این عنصر را تولید، توسعه، توزیع و مصرف نماید، هم بقا و دوام خودش را بیمه مىکند و هم از استبداد بازدارى به عمل مىآورد. از این روى تمرکز بر آزاد اندیشى اسلامى در فرایند تمدنسازى و پویایى آن بسى حیاتى است. افزون بر این: 1. در زمانهاى که هم اکنون در آن زندگى مىکنیم و نیز در آینده زیستى، دین، معنویت و اخلاق براى بسامان شدن حیات اجتماعى، یک نیاز و ضرورت به شمار مىگردد. 2. در جهان اسلام به دلیل آنکه دین )اسلام( نقش بسیار پررنگ در زندگى فردى و اجتماعى دارد، به طور طبیعى، به عنوان مهمترین سازهها و عامل تمدنساز و یا تمدنسوز )در صورت فهم و عمل نادرست( شناخته مىشود. 3. و از آن رو که اندیشه و تفکر و برساختهها و دستاوردهاى عینى و بیرونى و اجتماعى آن بدنه وسیع از تمدن را مىسازد، توجه به بالندگى و خلاقیت آن که تنها از راه آزاد اندیشى به وجود مىآید، لازم است. بنابراین، باز احیا و شکوفایى تمدن اسلامى در آینده، سخت با آزاد اندیشى اسلامى در پیوند است، تا جایى که شهید مطهرى، تنها راه حمایت و حفاظت از اسلام را در آینده، تقویت و کاربرد آزاد اندیشى مىداند: »من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار مىدهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامى، جلوگیرى از ابراز عقیده دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو مىشود پاسدارى کرد و آن علم است و آزادى دادن به افکار مخالف و مواجهه صریح و روشن با آنها... . »34 روشن است که پیاده شدن و جامه عمل پوشیدن این مهم، در گرو زمینهها و عوامل آزاد اندیشى در اسلام است. یعنى بایستى اسلام چنین گنجایى و توانایى داشته باشد. که از این پس به بررسى آن مىپردازیم.
زمینهها و عوامل آزاد اندیشى اسلامى این عوامل و زمینهها به شرح زیر هستند: یک. اسلام تاریخى; یعنى پیشینه درخشان تمدن اسلامى که در بخش پیشین همین نوشتار به شرح از آن سخن رفت، بازتاب روشن از آزاد اندیشى اسلامى بود. این میراث مىتواند به عنوان عامل راهبردى به سوى آزاد اندیشى در آینده عمل کند، افزون، این واقعیت را نیز اثبات مىکند که اسلام چنین گنجایى و توانایى دارد. دو. اسلام حقیقى، یا حقیقت اسلام، که در آیات قرآنى و سنت سالم و صحیح بازتاب دارد، نمایانگر مفاهیم، ارزشها، سبکهاى رفتارى و زیستى است که در نبود آزاد اندیشى، زایش و رویش نخواهند داشت. و به گونهاى دیالکتیک هم محصول آزاد اندیشى هستند و هم مولد آن. و از سوى دیگر، همه آنها خصلت تمدنى و تمدنساز دارند. مانند: الف. اسلام در ساحَتِ نظام اجتماعى )به معنى عام کلمه( پیدایى و پویایى، جامعهپذیرى و اجتماعى شدن رفتارها و هنجارها را برآمده و برساخته اراده، اختیار و آگاهى آدمیان مىداند و آن را تنها به عوامل اقتصادى و فنى، و یا به غرایز و ساحَتهاى فیزیولوژیکى و بیوشیمیک انسان فرو نمىکاهد. هرچند علتها و عاملهاى گوناگون را در بر کار بستن اراده، پیدایش و عملگر شدن اختیار و آگاهى داراى تأثیر مىبیند. از این روى، در قرآن، کسان و جامعههایى که از دائره تنگ تقلید بیرون نیامده و آینده را همان مىبینند که گذشتگان ترسیم کردهاند و بدون هر نوع باز اندیشى در آن، آن را برمىگیرند، سخت مورد سرزنش واقع مىشوند: »وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَلا یَهْتَدُونَ»35 هرگاه به آنان گفته مىشود: به سوى آن چه خدا فرو فرستاده و به سوى پیامبر روى آرید، گویند: آنچه پدران خویش را بر آن یافتهایم ما را بس. هرچند پدرانشان چیزى نمىدانستهاند و ره نمىشناختهاند. »وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَة قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَاللّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ. »36 و هرگاه کار زشتى کنند، گویند: پدرانمان را بر آن یافتهایم و خداوند ما را بدان فرموده است. بگو: که خدا به زشتى نمىفرماید. آیا بر خدا چیزى گویید که خود ندانید. »قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذ لِکَ یَفْعَلُونَ. »37 گفتند: نه. که پدرانمان را دیدهایم که چنین مىکردند. »بَلْ قالُوا إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةً وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُون َ، وَکَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِى قَرْیَةً مِنْ نَذِیرً إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آبأَنا عَلى أُمَّةً وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ. »38 نه. که گفتند: ما پدرانمان را بر کیشى یافتهایم و ما از پىشان رَه بَرندگانایم بدینسان، پیش از تو، در هیچ شهرى، بیم دهندهاى نفرستادیم، جز آن که شاد خواراناش گفتند: ما پدرانمان را بر کیشى یافتهایم و ما از پىشان پیرویم. موضعگیرى و زبان توبیخى در این آیات نسبت داشتن چنان اندیشه و کارهایى به طور کامل پیداست; چون این وضعیت، نقطه مقابل چیزى است که اسلام به آن راهنمود است و آن همانا نقش تعیین کننده اراده و اختیار انسانها در ترسیم و تعیین حال و آینده آنان است: »لَهُ مُعَقبات مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا یُغَیّرُ ما بِقَوْمً حَتّى یُغَیّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللّهُ بِقَوْمً سُوءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والً. »39 او راست پىگیرانى از پیش و پس که به فرمان خدا نگاهبانىاش کنند. خداوند آنچه را که به مردمى است، دیگر نکند تا زمانى که آن چه را که در خودشان است، خود دیگر کنند. خداوند بر مردمى اگر بدى بخواهد، بازگشتىاش نیست و از فرو دست او کارسازى ندارند. »ذ لِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمً حَتّى یُغَیّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیع عَلِیم.» 40این بدان است که خداوند دیگر کننده نواختى نبوده است که مردمى را بدان نواخته، تا آنچه را که در خودشان است، خود دیگر کنند و این که خداوند شنواست، داناست. روشن است که مفاد این شریفه، بیان نظریه و حتى راهبردى در ساحَتِ نظام اجتماعى است که به خوبى آزمونپذیر بوده و تجربههاى تاریخى و تمدنى جامعهها، آن را تأیید کرده است. بنابراین، دو امر از آن به روشنى به دست مىآید: 1. اعتبار آزاد اندیشى به عنوان یک اصل اجتماعى - تکوینى. در حالى که خداوند مىتوانست اختیار و اراده را از انسان بستاند و یا مانع عملگر شدن آن گردد، امّا چنین نخواست. 2. این نظریه و راهبرد به جهت فراگیرى و بیان ویژگى انسانى آن، کارکرد تمدنى و تمدن ساز دارد. ب. در اسلام و قرآن مفاهیمى چون جبت، طاغوت، استکبار، ظلم، جبار، جبر، اکراه، غل، غلو، تحریف، الضلاله، جهالت، تشقى، مسیطر و... مذموم و مطرود دانسته شدهاند. چرا؟ چون روشنترین پیامد و کارکرد اجتماعى و انسانشناختى پیوند زنجیرهاى این مفاهیم، همانا نابودى آزاداندیشى و محدود و محصور شدن تمامى شخصیت و فعالیت آدمى است. روشن است فرد و جامعهاى که گرفتار چنین آفتها و بیماریهاى بازدارنده گردد، نمىتواند سرچشمه زایش و تحول کلان ساختارى، ارزشى و روشى، به نام تمدن باشند. از این سوى، مفاهیمى مانند تدبر، تعقل، تفکر، تمکن، تسخر، تبیین، تعلم، بصیرت، نور، هدایت، حکمت، عدالت، قسط، احسان، سرعت، خیر و... در قرآن آمده که داراى ارزش و ستایش شده هستند. زیرا رهیافت کارکرد و عملیاتى شدن این مجموعه در زندگى اجتماعى انسان، همانا توسعه و تولید خلاقیت، ابتکار و آزادى اندیشه و عمل است. که همه عوامل و سازوکار بنیادى رویش و پویایى تمدن به شمار مىآیند. چون این مفاهیم، در واقعیت اجتماعى مستلزم ارزشها، نظامهاى فکرى، جهاننگریها، نهادها و روشهاى سازماندهى مىگردند که در ضمن تحول و تکاملپذیرى، از ظرفیت بالاى جهانى شدن نیز برخوردارند. بنابراین، مقابله و مقایسه این دو دسته مفاهیم از منظر قرآن نشان مىدهد که اسلام مولد و مؤید آزاد اندیشى و نوآورى است; یعنى همان ستون سترگى که هر تمدنى بالنده بر آن بنا مىشود. )آیاتى که این دو دسته مفاهیم و پارهاى از لوازم آنها را بیان مىدارند، بسیارند که چون سخن به درازا مىکشد، از ذکر آنها خوددارى شد. ( ج. پیامد و برایند ارزش داوریهایى که در قرآن انجام گرفته است، همانا نابرابر نشینى حقایق و کردارهایى، چون: دانایى، پویش و تلاش سازنده، روشنىزایى و روشنى گزینى، با نادانى و جهل، تنبلى و طفیلى زیستن، تاریکى گسترى و تاریکى گزینى است: »أومَنْ کانَ مَیْتاً فَأحْیَینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمشِى بِهِ فِى النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارجً مِنهَا کَذَلَکِ زُیّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعمَلُون.»41 آیا کسى که مرده بود و زندهاش ساختیم و براى وى پرتوى نهادیم که با آن در میان کسان راه مىرود، چون کسى است که داستاناش در تاریکیهاست، و از آن برون نتواند رفتن براى ناباوران کارهایى که مىکنند، چنین زیور یافته است. »أمَّن هُوَ قَانِتُ آنَأَ اللَّیلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحذَرُ الاَخِرَةَ وَیَرجُو رَحمَةَ رَبِهِ قُلْ هَلْ یَستَوِى الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذینَ لایَعلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الألبَابِ. »42 یا آنکه در دامان شب نماز کند، در سجده، یا ایستاده و از سراى پسین بترسد و امید به مهر پروردگار خویش بدارد؟ بگو: آیا کسانى که دانند و کسانى که ندانند برابرند؟ تنها خِرَدوَرزان پند گیرند. »الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِک الَّذِینَ هَداهُمُ اللّهُ وَأُولئِکَ هُمْ أُولُوا الأَلْبابِ. » 43آنان که سخن را مىشنوند و پیروى از بهترین آن کنند، آنان کسانىاند که خدا رهنمونشان شده است و خِرَدوَرزان آناناند. مهمترین درس و واقعیتى که از این نابرابر نشاندنها مىتوان به دست آورد، همانا خوشایند بودن آزاد اندیشى و ناخوشایند بودن بسته اندیشى است. چون پیداست که دانایى، پویش سازنده و روشنى زایى و گرایى، همانطورى که در دامان آزاد اندیشى مىرویند، در برابر آن را تقویت و توسعه مىبخشند. از این روى اسلام، صاحبان فکر، اندیشه، مکتب و مهمتر از همه، صاحبان کتاب را موظف مىداند که پیام و ادعاهاى خود را براى مردم با برهان و دلیل بیان کنند و آنگه در خدمت آنان قرار دهند، نه این که تنها به رساندن آن بسنده کنند: »وَإِذ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ لَتُبَیّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَلا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرأَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ.» 44و آنگاه که خداوند از آنان که نامهشان دادهایم، پیمان استوار گرفت که آن را براى کسان آشکار کنید و پنهان مکنید. لیک آن را به پَسِ پشت خویش افکندند و در برابرش بهایى اندک گرفتند. پس بد سودایى که کنند. از سوى دیگر سانسور واقعیات و حقایقى که با برهان، دلیل و علتآورى ثابت شدهاند نیز، منع گردیده و ذم شده است: »إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَنا مِنَ الْبَیّناتِ وَالْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَینّاهُ لِلنّاسِ فِى الکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاّ عِنُونَ. »45 آنان که نشانههاى آشکار و رهنمودمان را که فرو فرستادهایم - زان پس که در نامه بر مردم بازش نمودهایم - پنهان بدارند. خداوند نفرینشان کند و نفرین کنندگان نفرین کنندشان. کامل کننده دو اصل، اصل سومى است و بر اساس آن، بایستى تمامى تلاشها و کارهاى عملى نیز، با ارزیابى دلیلها و علتها )واقع بینى، آینده نگرى، محاسبه تواناییها، برنامهریزى رفتارى و... ( انجام بگیرد: »یا أَیّها الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِى سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَینُوا وَلا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الحَیاةِ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ مَغانِمُ کَثِیرَةُ کَذلِک کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَینُوا إِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً.»46 اى کسانى که گرویدهاید، هرگاه در راه خدا به سویى راهى شدید، نیک بنگرید. به هر که سوىتان آشتى افکند، مگویید: گرویده نئى، که کالاى زندگى فرودین جویید. در نزد خدا بسى غنیمت است. پیش از این چنین بودهاید و خداوند بر شما منت نهاد. پس نیک بنگرید که هر آینه خداوند بر آنچه مىکنید، آگاهاست. برآیند کردارى و اجتماعى این سه شریفه، روشن اندیشى، روشنایى گزینى، تلاش سازنده، آزاد اندیشى و داشتن زندگى و سامانه زیستى دفاعپذیر و درخور عرضه بیش نیست. 4. سیره پیامبران، آن گونه که در قرآن و سنت بازتاب یافته است، نشان مىدهد که مبارزه با ستم، خیانت، خشونت، جهالت، تحجر از یک سوى و راهنمایى و راهبرى به سوى عدالت، امنیت، حریت، سلامت ذهنى و جسمى، کرامت انسانى، آسایش، تأمین حقوق، مسؤولیت پذیرى، مهربانى با مردم، دانایى و توانایى، مدیریت کارآمد و انسانى و... از دیگر سوى، از شمار مهمترین برنامههاى آنان بوده است: »وَلِکُلّ أُمَّةً رَسُولُ فَإِذا جأَ رَسُولُهُمْ قُضِىَ بَیْنَهُمْ بِالقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ.»47 هر مردمى را پیامبرى است. پس چون پیامبرشان بیاید، در میانشان داورى به داد شود و بر آنان ستم نرود. »وَلَقَدْ بَعَثْنا فِى کُلّ أُمَّةً رَسُولاً أَن اعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِى الأَرضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ المُکَذّبِینَ.»48 ما در میان هر مردمى پیغمبرى انگیختیم، که پرستش خداى کنید و از سرکشى دورى جویید. خدا برخىشان را راه نمود و بر برخىشان گمراهى راست آمد. اینک در زمین بگردید و بنگرید که فرجام دروغ انگاران چگونه بوده است. »لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالبَیّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَالمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسُ شَدِیدُ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللّهَ قَوِىّ عَزِیز.»49 ما پیامبرانمان را با نشانههاى روشن فرستادیم و با آنان نامه و ترازو فرستادیم، تا مردم به داد برخیزند و آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویى است سخت و سودهایى براى کسان، تا خداوند داند که او، و پیامبراناش را به ناپیدا، یارى که کند؟ خداوند نیرومند و توانمند است. بویژه عاملها، عنصرها و ساز و کارهاى آزاد اندیشى و تولید و توسعه تمدن بالنده و پویا را در سیره رسول گرامى اسلام، در دوران حکومت و قدرت، به روشنى مىبینیم: سیره و سبک پیامبر(ص) اسلام در مقام حاکم دینى، عنصر دانایى و زیر مجموعههاى آن را )توسعه انسانى، توزیع اطلاعات در جامعه، مشاهده و آزمون، خردورزى، مشورت و مشارکت... ( به گونهاى بازتاب داده است. روشن است دینى که بنیاد، ابزار و هدفهاى آن بر پایه آموختن و آموزاندن، پرورش و پروراندن گذارده و چرخیده است، نمىتواند سبکى جز سبک دانایى محور به کار بندد. اندک درنگ در مفاد و محتوایى پیمانها، بیعتهاى پیامبر بزرگوار اسلام(ص) به روشنى نشان از دور اندیشى، شناخت دقیق از وضعیت روانى، اقتصادى، اعتقادى و جامعه شناختى مردم و جامعه آن روز، خردورزانه و خردمندانه بودن آنها دارند. پیامبر گرامى اسلام(ص) یکى از عوامل عقب ماندگى، پسرفت و سنگواره شدن جامعه را، همانا تدبیر غیرعلمى، فرصت و ارزش ندادن به دانایان در فراگرد ساماندهى و مدیریت جامعه مىداند. »وقد قال رسول اللّه(ص): ما ولت امة أمرها رجلا قطّ وفیهم من هو اعلم منه الا لم یزل امرهم یذهب سفالا حتى یرجعوا الى ما ترکوا... » 50مردمى که زمام امور خود به کسى بسپرند که داناتر از وى در میانشان باشد، همواره وضعشان رو به انحطاط و پستى خواهد گذارد، تا به گذشتهاى که ترک کردهاند، بازگردند. در پیمان عقبه دوم یکى از موارد مورد تعهد که بیعت کنندگان با پیامبر(ص) بستند این بود: »در سختى و آسانى، خرسندى و ناخرسندى، و به هنگام برترى یافتن دیگران بر ما، گوش بر فرمان باشیم و بر سر امر رهبرى با آن کو شایسته آن است به ستیز برنخیزیم و در همه جا سخن حق بر زبان آوریم و در راه خدا از نکوهش هیچ نکوهشگرى هراسى به دل راه ندهیم. »51 در این پیمان تأمین حقوق و دفاع از حق، تلاش سامانمند براى رسیدن به هدف بسیار فراگیر )توحید( شایستهسالارى در رهبرى جامعه بازتاب دارد. پیامبر اسلام(ص) در هنگام بیعت گرفتن، در میان مردم حاضر مىشود، با گروههاى مختلف جامعه تماس مىگیرد. با آرامى و به شیوه منطقى، مطالب و رسالت خویش را بر آنان ارائه مىکند. و از آنان مىخواهد پیرامون چیزى که عرضه شده است، بیاندیشند و در نهایت آزادى و آگاهى به داورى و گزینش بپردازند. و از به کار بردن زور و فشار بپرهیزند، همان گونه که شخص ایشان از آنها، دورى گزیده است.52 و نیز در جریان بیعت در عقبه سوم، جهت انسجام و کارآمدى ساماندهى اجتماعى، پیامبر(ص) پیشنهاد مىدهد تا مردم از میانشان نمایندگانى را براى تدبیر بهتر مسائل و نیازمندیهاىشان برگزینند. تا از این راه خرد جمعى و مشارکت عمومى گسترش یابد. در کتاب عیون، با سند امام رضا(ع)( از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمود: »هرکسى از شما که در پى زدودن و گسستن همبستگى جامعه براید، حق و حقوق مردم را از بین ببرد و پایمال کند. رهبرى و مدیریت جامعه را به دور از مشورت انجام بدهد، چنین شخصى را بکشید; همانا خداوند اجازه این عمل را به شما داده است.»53 در این سخن، نهایت توجه، اعتماد و اعتبار به خردمندى و خردورزى آدمیان، حقوق و فعالسازى جامعه شده است. و نیز نمونههاى فراوانى از رایزنى پیامبر(ص) در هنگامههاى سرنوشتساز و حیاتى، به خاطر تصمیمگیرى کارآمد، در تاریخ اسلام، بازتاب یافته است، مانند، جنگ بدر، جنگ احد و خندق، جنگ طائف و داستان حدیبیه و... که در همه به گونهاى مشارکت دادن، فعال سازى، احترام و اعتماد به خرد جمعى آدمیان دنبال گردیده است. پیامبر اسلام(ص) هنگامى که عمرو بن حزم را والى یمن قرار داد، کارهایى را در شمار رسالتهاى او برمىشمرد که از جمله آنها آگاه سازى مردم است نسبت به آنچه که خیر و سعادتشان را فراهم مىآورد و شرّ و ناگوارى را از جامعه دور مىسازد: »ولیخبر الناس بالذى لهم والذى علیهم. »54 مردم را به سود و زیانشان آگاه سازد. داستان فوت ابراهیم فرزند 18 ماهه حضرت یکى دیگر از این گونه کارکردها را به نمایش مىگذارد. روزى که ابراهیم از دنیا مىرود خورشید نیز مىگیرد. مردم مىگویند: سبب خورشید گرفتگى، همانا مصیبتى است که بر پیامبر(ص) وارد شده است. پیامبر(ص) همین که چنین سخن و باورى را مىشنود، به سرعت مردم را در مسجد )که در آن روزگار به مثابه رسانه جمعى فراگیر عمل مىکرد( فرا مىخواند و بر بالاى منبر رفته و خطاب به مردم مىفرماید: »اى مردم آگاه باشید! ماه و خورشید دو آیت از آیات الهى هستند و به خاطر مردن کسى نمىگیرند. » چنین موضعگیرى پیامبر(ص) چند نکته را بازگو مىنماید: از یکسوى مبارزه با خرافات و جهل و نادانى مردم. از سوى دیگر تقویت و توسعه خردورزى و خردمند شدن مردم و جامعه. و از جانبى هم توزیع اطلاعات درست، واقعى و بهنگام جهت آگاه سازى همگان و حمایت از مردم در مقابل سودجویان و فرصت طلبان. پیامبر گرامى اسلام(ص) تأکید و توجه ویژهاى نسبت به دانشهایى داشت که کارکرد و بازده بیرونى داشته و در واقع بهرهورى کارها و تلاشها را توسعه دهد. از این روى، دانشهایى را ارزش مىداند که در عمل به کار گرفته شود: »تعلموا بما شئتم ان تعلموا فلن ینفعکم اللّه بالعلم حتى تعملوا بما تعلمون. »55 هرچه خواهید بیاموزید، زیرا خداوند شما را از علم منتفع نکند، مگر آنکه هرچه را مىدانید، به کار بندید. به کارگیرى دانش هنگامى عملى مىشود که از یک سوى صاحب علم انگیزه و ضرورتى براى آن داشته و احساس نماید. و از سوى دیگر، زمینههاى بیرونى و ماهیت درونى دانش، گنجایى و شایستگى به کارگیرى را داشته باشد. آزمون پذیرى و بهرهورى دو عنصر و عامل کلیدى برآوردن و فراهمآورى آن دو مهم است; زیرا تنها با آزمونپذیرى است که هم گنجایى اجرایى دانشها و هم سطح و سقف بهرهورى آن معلوم و توسعه مىیابد، یعنى همان چیزى که در سخنان بالا با زبان »نفع» از آن سخن رفته است. به این ترتیب، بر دانایى جامعه افزوده مىگردد. و به همین منظور است که این همه در روش و سبک حکومتى - مدیریتى، پیامبر(ص) حضور پررنگى دارد. تدبیر امور اجتماعى، اداره جامعه و در سطح بزرگ مدیریت فرهنگ و تمدن کار بس دشوار و پر مسؤولیتى است. در شیوه و سبک مدیریت، بویژه در حوزههاى عمومى و کلان، بیشتر سه انگیزاننده نقش دارند: 1. حفظ وضعیت موجود. 2. تغییر و براندازى مدیریت موجود )سیاسى، اجتماعى، حقوقى، اقتصادى، اعتقادى و... (، بى آنکه جایگزینى در نظر گرفته شده و یا آماده عرضه بوده باشد. 3. معطوف به تولید وضعیت جدید، تداوم و توسعه آن. هریک ساز و کارهاى ویژه به خود را دارد و ویژگیهایى را در شخص حاکم و مدیر لازم دارد. همین چشم اندازها، سبکهاى مدیریتى خاصى را هم به وجود مىآورند و هم از یکدیگر برجسته مىسازند. البته بیان مشروح همه برجستگیهاى آنها در این مقام میسور و لازم نیست. از این روى تنها به تحلیل و بیان یکى از مهمترین عناصر و ویژگیهاى سبک مدیر و مدیریت در فراگرد تدبیر معطوف به تولید و توسعه فرهنگى، سیاسى، اعتقادى و... نوین مىپردازیم. که با روشن شدن آن، بخش مهمى از برجستگیها معلوم و بازیابى مىگردد. اما پیش از انجام این مهم، لازم است تا توانایى را که در پى آن هستیم بشناسانیم. منظور از توانایى، همانا مجموعه کارکردهایى است که با هزینههاى معمول، به دستاوردهاى شایسته، بهنگام، دست یافته شود. هرچند این تعریف، دربردارنده واژههاى اقتصادى است، ولیکن محتوا و معناى آن دامنهاى بس گسترده دارد که بیشترین ساحَتهاى زندگى را دربر مىگیرد. و به طور دقیق، همین معنى در این جستار مطلوب و مقصود است. اینک باز مىگردیم به بیان مهمترین عنصر و عامل در سبک مدیریت معطوف به تولید و توسعه وضعیت جدید که همانا بهرهورى فعالیت است. البته بهرهورى به معناى فراگیر آن، که کلیه تلاشها و تکاپوهاى آدمیان را پوشش مىدهد. در این تصویر، بهرهورى همانا این است که برونداد و دستاورد سیستم و دستگاه )سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى، قضائى و... ( برتریهاى کمى و کیفى و نیز پایندانى نسبت به ورودیها و دروندادها داشته باشد. بهرهورى به این معنى در دو سبکِ حاکمیت و مدیریت که در پى حفظ وضعیت موجود و تنها تغییر آن است، دیده نمىشود. چون در اولى هیچ تغییرى در ورودیها در فراگرد عملیات تدبیرى پدید نمىآید و لازم نمىنماید. براى اینکه با پیدایى هرگونه تغییرى در دروندادها و ورودیها، وضعیت موجود به هم ریخته و حفظ نخواهد شد. و در دومى اساساً وضعیت بعدى در برنامه نبوده، بلکه تنها تغییر و فروپاشى وضعیت حاضر است. به این ترتیب، عناصر و عوامل لازم بهرهورى در هر دو وجود ندارد که با تحلیل و بیان روشن بهرهورى، که از این پس خواهد آمد، واقعیت نامبرده و برجستگیهاى آنها بیشتر روشن مىگردد. سازوکار و شاخصههاى بهرهورى فعالیت )به طور کوتاه( به گونه زیر است: 1. آموزش پیوسته و فراگیر: در جهان پیشرفته کنونى و با توجه به سیر تکاملى آتیه بشر، دانایى و آگاهى زیرساخت هرگونه تحول و تکامل، پیدایى و بارورى نظم و ساختهاى گوناگون، معیار ارزشگذارى و داورى، عامل تولید و توسعه و بارآورى تمامى تلاشهاى آدمیان، ملاک و مبناى توزیع درآمدها و جایگاههاى اجتماعى و... است. از سوى دیگر زایش دانایى و تداوم کارکرد و جایگاه آن، در گرو آموزش پیوسته و فراگیر است. بویژه اینکه پایندانى برونداد )توسعه وضعیت جدید( که یکى از پایهها و پیامدهاى ضرورى و کارکردى تلاشهاى بهرهورانه است، تنها به وسیله آموزش پیوسته فراهم مىگردد. 2. آفرینندگى و نوآورى: بدون شک به وجود آمدن و برآمدن وضعیت نوین و نیز برتر و بهتر شدن برونداد، دستاورد و برساخته روانه خلاقیت و نوآورى است. و در نبود نوآورى، برونداد و وضعیت جدید کارآمدى و برترى خویش را فرو مىگذارد. به همین سبب یکى از عوامل و عناصر کلیدى در بهرهورى تلاشهاى آدمیان، همانا خلاقیت و نوآورى است. 3. قانونمندى رفتار، نقش ارزشمند و اثرگذار، در بهرهورى و بارآورى تلاش آدمیان دارد. چون بهرهورى در چارچوب سیستم، زایش و رویش مىیابد. و از سوى دیگر، هرگونه کار و تلاشى که در درون یک سامانه انجام مىپذیرد، بایستى قانونمند و منظم بوده باشد. در غیر آن، تلاش از بازده بازمانده و دست آخر به فروپاشى سامانه مىانجامد. بنابراین، بهرهورى عملیات )فرهنگى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و... ( در گرو قانونمندى رفتار انسانهاست. 4. خودباورى: از عوامل بنیادى، بالندگى و خویش فرمانى آدمیان است. از ساز و کارهاى روانى و فرهنگى بهرهورى تلاشها به شمار مىآید. 5. گوناگونى تلاشها و کارها در درون یک جامعه. 6. توسعه و تداوم کارها و تلاشهاى مولد. 7. گردش نیروى انسانى فعال. 8. ارزش افزوده و بارآورى تلاشهاى عمومى. 9. ارزش افزوده و بارآورى عملیات تخصصى. سبک و روش پیامبر اسلام(ص) در مقام حاکم و مدیر جامعه به روشنى توانایى و ساز و کار کلیدىاش، یعنى بهرهورى را باز مىتاباند، که به گونه زیر، درخور بازگویى است: »لَقَدْ جأَکُمْ رَسُول مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزُ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصُ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُف رَحِیم. »56 همانا رسولى از جنس شما براى هدایت مردم آمد که ناتوانى، فقر و جهل، پریشانى و سرگردانى )ضرر و هلاکت( مردم برایش بسیار دشوار و ناگوار و تحملناپذیر بوده و بر نجات شما از این وضعیت بس حریص است و نسبت به مؤمنان مهربان است. از سیاق آیه قبل پیداست که مراد از رسول در این آیه پیامبر گرامى اسلام(ص) است. مطالب گوناگون، بویژه چند مطلب زیر از این آیه شریفه استنباط و فهمیده مىشود: 1. پیامبرى که براى اداره و هدایت بشر آمده است، مانند دیگران انسان است، فرشته نیست. دلیل و علت آن روشن است; چون قانونها، هدفها و روشهایى که پیامبر براى مدیریت جامعه برگزیده، سازوار با جامعه انسانى است و از سوى آدمیان آزمونپذیر خواهد بود. 2. این پیامبر آمده است تا جامعه بشرى را توانمند سازد و در برابر هرگونه آسیب و عامل نابودى آن را بیمه و مقاوم بسازد )حریص علیکم(. در غیر این صورت، ضرر و هلاکت از مردم دور نخواهد شد. و دشوارى و فقر و هلاکت بر رهبر، شعارى بیش نخواهد بود. بدون تردید ساحت رسول گرامى اسلام از وعدههاى دروغین و تظاهر به همدردى با مردم به دور است. پس توانمندى و رشد جامعه بشرى و نیز زدون عوامل نابود کننده حیات آدمیان، از شمار رسالت الهى و از ویژگیهاى سبک رهبرى و مدیریتى ایشان است: (ع)زیز علیه ماعنتم حریص علیکم.( از سوى دیگر همانگونه که ضرر و هلاکت مردم، گونهها و صورتهاى گوناگون مىتواند داشته باشد، به طور طبیعى توانمند سازى آنها نیز چنین خواهد بود. بنابراین، عاملها و عنصرهاى گوناگون در توانمندى سبک مدیریت و اداره جامعه لازم و ضرورى است که از شمار مهمترین آنها، همانا بهرهورى و بارآورى است که به گونهاى در شریفه زیر بازتابیده است و پیامبر(ص) را بدان سو رهنمود داده است. »إِنَّکَ لا تُسْمِعُ المَوْتى وَلاتُسْمِعُ الصّمَّ الدّعأَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ، وَما أَنْتَ بِهادِى العُمْىِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ. »56 پس اى رسول ما، این مردم مرده را نتوانى با سخن حق و درست شنوا کنى و کران را که از آن روى مىگردانند به سوى آن فراخوانى. و نیز مردم نابینا و بىبصیرتى که نمىخواهند آگاه بشوند، از گرداب گمراهى و تاریکى به شاهراه رشد و روشنایى هدایت و راهنمون گردى. آرى مردمانى که ظرفیت شنیدن و باور نمودن سخن حق را دارند و در پى رشد مىباشند، مىتوانى هدایت نموده و سخن را بگوش هوششان برسانى. در این آیه شریفه، از یک سوى عاملها و عنصرهایى بازگو شده است که هم اصل تلاش و بىتلاشى و هم ثمربخشى و بارآورى و نیز نابارآورى آن، وابسته و برآمده از آنهاست. مرده و مردگى، نماد ناپویایى و بىتلاشى، کورى و کرى نشانه نابارآورى و ناکارآمدى آن در آدمى است. در برابر، حیات، برابرنشین پویایى و تحرک، بینایى و شنوایى، نشانهها و عاملهاى بهرهورى و بازدهى تلاش و کار انسان است. چون سیاق و زبان آیه، نکوهش مردگى، کورى و کرى است. به طور طبیعى، امور مقابل آنها که در بالا یاد شد، مورد حمایت و خوشایند دین است. در غیر این صورت، کارآمدى اسلام در حوزه هدفهایى که دارد نیز مورد تردید قرار مىگیرد. همچنین رسالت پیامبر(ص) که در آیه پیشین بازگو شد و همانا توانمندى تدبیر و تواناسازى مردم بود (ع)زیز علیه ما عنتم حریص علیکم( حیثیت برونى و عملیاتى پیدا نخواهد کرد. بنابراین، شریفه یاد شده به روشنى به پیامبر(ص) رهنمود مىدهد که در روانه مدیریت و اداره جامعه، ساز و کارهایى که بهرهورى تلاش را برآورده مىکند، بایستى تولید و به کار بسته شود. و از عاملهاى بازدارنده این مهم جلوگیرى کند. گفته آمد که بهرهورى تلاش و کار، به آموزش پیوسته، قانونمندى رفتار، خودباورى و... برمىگردد و وابسته است. از این روى، قرآن کریم حضور این عاملها را در سبک مدیریتى پیامبر(ص) به گونهاى بازتابانده است. در سوره یوسف مىخوانیم که خداوند متعال به رسولاش دستور مىدهد که به مردم بگوید: سبک و روش او و امتاش در اداره خدا محورانه جامعه، همانا بینایى و بصیرت است. روشن است که بصیرت، بویژه در جامعه گسترده، پیچیده، پیشرفته و تغییرپذیر، هنگامى پیدا و پویا مىشود و مىماند که آموزش نهادینه شده باشد. »قُلْ هذِهِ سَبِیلِى أَدْعُوا إِلىَ اللّهِ عَلى بَصِیرَةً أَنَا وَمَنِ اتبعَنِى وَسُبْحانَ اللّهِ وَما أَنَا مِنَ المُشْرِکِینَ.»58 بگو: اینک راه من. به سوى خدا مىخوانم از سر بینش، من و آنان که راه مرا پى گیرند. پاکا خداوند. من از انباز آرندگاننِیَم. در سوره مبارکه شورى پروردگار عالم چند دستور به پیامبر بزرگوارش(ص) در مقام فراخوانى و تدبیر مردم، مىدهد: 1. استقامت و پایدارى: »واستقم». 2. پرهیز از رفتار تقلیدى و نامنظم: »ولاتتبع أهواءهم». 3. باور به کتاب و قرآن: »امنت بما انزل اللّه». 4. عدالت گسترى: »لاعدل بینکم». 5. آزادى مسؤولانه و اینکه تصویر آینده با سیرت فعلى آدمیان ترسیم مىشود: »لنا اعمالنا ولکم اعمالکم». روشن است که پایدارى برساخته و برآمده خودباورى و آزادى مسؤولانه است که برایندش همان خودباورى مردم است. و در نبود خودباورى هرگز در جامعه استقامتى دیده نمىشود. و همین طور پیامد و دستاورد رفتار منظم و عقلانى، باور به مرجع و معیار در عمل و رفتار )قرآن که همان مرجع و قانون است( و عدالتگسترى، همانا قانونمندى رفتار و فعالیت مولد است. به این ترتیب، در سبک حاکمیت و مدیریتِ حضرت، سازههاى بهرهورى، و توانایى، نقش دارند: »فَلِذ لِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوأَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللّهُ مِنْ کِتابً وَأُمِرْتُ لأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللّهُ رَبّنا وَرَبّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَلَکُمْ أَعْمالُکُمْ.»59 پس براى این، چنان که فرمان یافتهاى بخوان و پایدار باش و خواهشهاشان را پى مگیر و بگو: من به نامهاى که خدا فرو فرستاده است گرویدهام و فرمان یافتهام در میانتان کار به داد کنم. خداوند، پروردگار ما و پروردگار شماست. کارهاى ما، ماراست و کارهاى شما، شما را. برآورى و بازدهى کار و تلاش در گرو ارزیابى و سنجش دقیق زمینهها، تواناییها، محیط، شایستگیها، برنامهریزى، آیندهنگرى و اقدام بهنگام است. در غیر این، حرکت نه به تلاش و کار مولد مىانجامد و نه فعالسازى عمومى را در پى دارد. چنین اصل و ساز و کار عقلانى - تجربى را پیامبر اعظم اسلام در دستور کار آدمیان قرار مىدهد و مىفرماید: »خذ الامر بالتدبیر فان رأیت فى عاقبته خیرا فأمض وان خفت غیّا فامسک.» 60کار را به تدبیر بنگر. اگر در سرانجام آن، خیرى هست، قدم بگذار و اگر از عاقبت آن بیم دارى، دست نگهدار. از سوى دیگر توسعه انسانى، تنوع و مولدیت و بارآورى تلاش و کار فردى و عمومى، خلاقیت و نوآورى به دو پیش زمینه و عامل، گره خورده است: یکى; روانى - فرهنگى و دیگرى اقتصادى. شادابى و امنیت روحى - روانى، امید و اعتماد به آینده از شمار انگیزانندههاى بسیار قوى و ماندگارى در پویاسازى پایدار جامعهاند و همین گونه فرصت و دستیابى همگان به عوامل و منابع حیاتى - معیشتى و پرورش شایستگیهاى آدمیان در راستاى استفاده سالم و بهینه از آنها، از عوامل اقتصادى موردهاى یاد شده مىباشد. در سبک و روش حاکمیت و مدیریت پیامبر اکرم(ص) دو عامل یاد شده، به روشنى به کار بسته مىشود: پیامبر کسانى را که به اسلام مىگرویدند، نه تنها، مالکیت آنان را بر داراییها و ثروتشان مىپذیرفت، بلکه داراییهاى دیگرى نیز در اختیارشان قرار مىداد. اقطاعات که حضرت به دیگران ارائه مىداشت در همین راستا تفسیرپذیر است. همینطور، کارهاى اقتصادى را مادامى که به گسترش فقر و نابرخوردارى در جامعه نمىانجامید، آزاد گذاشته و از آن پشتیبانى مىکرد. پى گیرانه در زدودن نابرخورداریها و توزیع عادلانه فرصت، عوامل و منابع تولیدى در میان مردم، تلاش مىکرد و در جهت توسعه انسانى سرمایهگذارى مىکرد.61 حضرت هنگامى که عمرو بن حزم را به کارگزارى یمن مىگمارد، دستورهایى به وى مىدهد. یکى از دستورها، عبارت است از: تولید شادابى و سرزندگى و نیز توسعه امنیت و امید به آینده در میان مردم: »وأن یبشر الناس بالخیر ویأمرهم به. ...ویبشر الناس بالجنه وبعملها. »62 ]به وى دستور داد[ به مردم مژده نیکى دهد و آنان را به انجام دادن کار نیک فرمان دهد... و مردم را به بهشت و رفتارى که موجب رفتن به بهشت مىگردد مژده دهد. و به معاذ بن جبل، یکى دیگر از کارگزاران خویش دستور مىدهد: با مردم سخت نگیر و خوشبینى را در آنان زنده کن: »یسر ولاتعسر وبشر ولاتنفر.»63 در این دستورها واژههایى چون: »یبشر» »یأمر» »یسر» و »خیر» دلالت روشن بر مقصود دارند. توجه و به کار بستن دو عامل و صفت یاد شده در سبک پیامبر اسلام، به عنوان حاکم دینى، وانگه که ویژگیهاى اسلام واقعى را معرفى مىکند، بهتر فهمیده مىشود. عبداللّه بن عمر مىگوید: »ان رجلا سأل رسول اللّه(ص) اى الاسلام خیر. قال: تطعم الطعام وتقرأ السلام على من عرفت ومن لم تعرف.»64 در این سخن عبارت »من عرفت و من لم تعرف» جامعیت و انسانى بودن این روش را مىرساند. پیامبر(ص) بسیار پیش مىآمد مردم را در مسجد گرد مىآورد، تا آنچه جبرئیل امین به سینه او فرود آورده براى آنان بازگوید. در فراز مهمى از این رهنمودها، آنچه را که کارگزاران و رهبران پس از خویش، باید انجام دهند، ترسیم مىکند: 1. مهربانى با همه. 2. بزرگداشت بزرگان و حمایت از ضعیفان. 3. تکریم عالمان و دانایان و افزودن بر شکوه و عظمتشان. 4.آسیب و ضرر نرساندن به مردم و جامعه. و از این طریق آنان را ذلیل و بىارزش ننمودن. 5. جامعه را فقیر و نادار و نابرخوردار نساختن که این امر مردم را به انکار و انحراف مىکشاند. 6. در را بر روى مردم نبستن تا آنان بتوانند به شما دسترسى پیدا کنند. که اگر دسترسى نباشد، قدرتمندان و ستم پیشگان ضعفا را مىبلعند. 7. و مردم را با زور، وادار به حرکت، انتخاب و گزینش نکردن که در این حالت جامعه دینى و امت من نابود مىشود: »اذکر اللّه الوالى من بعدى على امتى الا یرحم على جماعه المسلمین فاجل کبیرهم ورحم ضعیفهم ووقر عالمهم ولم یضربهم فیذلهم ولم یفقرهم فیکفرهم ولم یغلق بابه دونهم فیاکل قویهم ضعیفهم ولم یجبرهم فى بعوثهم فیقطع نسل امتى... »65 روشن است که چنین وظیفهها و مسؤولیتهایى، هنگامى سویه عملیاتى مىیابد که الزام قانونى، نهادى و اخلاقى وجود داشته باشد. و پیدایى این گونه الزامها در گرو حقمند دانستن آدمیان است. زیرا در صورت حقمند ندانستن آدمیان، چنین وظیفههایى یا پىگیرى نمىشود و یا هر از گاهى برابر خواست سیاسى قدرتپیشگان به صورت مقطعى و فرمایشى دنبال مىگردد که برایندش همانا پیش آمدن حالتها و وضعیتهاى تخریبى است که پیامبر اکرم(ص) در سخن و دستورالعمل بالا، از آنها برحذر داشته است. و برعکس مسؤولان وکارگزاران را براى تولید ایستارهاى سازنده مکلف کرده است. و این ایستارهاى سازنده، مستلزم و یا برابر با همان حقوقى است که به عنوان لوازم و ارکان شنوایى فعال از آنها در این نوشتار یاد کردیم. پیامبر گرامى اسلام به اندازهاى حقوق آدمیان را مهم مىشمرد که روش مدیریت و سیره حاکم را معطوف به برآوردن و فراهم کردن آن، ساماندهى مىکند. به گونهاى که اگر حاکمى در جهت پایمال کردن حقوق انسانها، کارهایى انجام دهد، تغییر چنین سیاست و حاکمى را ضرورى مىداند: امام رضا(ع)( از پیامبر(ص) روایت مىکند که حضرت فرمود: »من جائکم یرید ان یفرق الجماعه و یغصب الامه امرها ویتولى من غیر مشوره فاقتلوه فان اللّه قد اذن ذلک.»66 و نیز روى این اهمیت است که حقمندى و برآوردن حقوق آدمیان را از شمار سیرههاى ماندگارش براى نسلهاى بعدى مىداند و در سختترین برههها، زمینهها و زمانهها، به کار بستن سبک و روشى را خواستار است که حقوق آدمیان برآورده شود: عبداللّه بن مسعود مىگوید: »قال رسول اللّه(ص) انها ستکون بعدى أثره و امور تنکرونها. قالوا یا رسول اللّه کیف تأمر من ادرک منا ذلک. قال: تودون الحق الذى علیکم وتسألون اللّه الذى لکم.»67 مدارا به آن مرحله از رشد و تکامل شخصیت گفته مىشود که هم توانایى و هم حق رفتار جبران کننده کارهاى نادرست، بازدارنده، کرامتستیز و توهینآمیز را که نسبت به شخصیت حقیقى و حقوقى )به عنوان فرد، در مقام حاکم و مسؤول... ( انجام گرفته است، دارد ولیکن، چنین ننموده و پاسخاش را با بخشش و رفتار نیکو و سالم مىدهد. به طور طبیعى، در این مرحله از شخصیت، عصبانیت )خشم و غضب(، عصبیت )تعصب( و جهالت بى فروغ و بى کارکرد مىگردد. بنابراین، کسى که توانایى دارد، ولى حق ندارد. و یا حق دارد; اما توانایى ندارد، مدارا از سوى او به کار بسته نمىشود و معنى نمىیابد. پس سرّ این که نسبت به زبردست زورگو، مدارا مجاز نبوده و مورد ندارد، در همین دو خصوصیت نهفته است. چون نه توانایى مدارا به معناى یاد شده وجود دارد و نه حق مدارا کردن داده شده است. و بر فرض که توانایى باشد، حق آن وجود ندارد; زیرا اشک کباب دامنه طغیان و سرکشى آتش را مىگستراند. از این روست که در دین: »التکبر مع المتکبر عباده یا حسنه» و »التکبر على المتکبرین هو التواضع بعینه»68 دانسته شده و دستور بر آن رفته است. به این ترتیب، مدارا در موضعى رواست که توانایى و حق هر دو حضور داشته باشند. و در اینجا، برایند مدارا در پیوند و پیوستگیها و دادوستدهاى انسانى - اجتماعى همانا عبارت است از: 1. بخشش و گذشت. 2. نادیده گرفتن و پوشیدن عیبها و لغزشهاى آدمیان بویژه مخالفان و نیز بازدارى از اشاعه و افشاى آنها. 3. برجستهسازى خوبیها و حسنات دیگران. 4. خیرخواهى براى همه. خداوند رحمان به پیامبرش دستور مدارا در روانه فراخوانى به دین مىدهد. این دستور، وانگه که مخالفان و کافران از روى جهالت و تعصب، حتى حاضر به شنیدن پیام اسلام نیستند و از حقیقت و هدایت کورکورانه روى برمىگیرند، تأکید بیشتر مىیابد. »وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الهُدى لا یَسْمَعُوا وَتَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْک َ وَهُمْ لا یُبْصِرُونَ، خُذِ العَفْوَ وَأْمُرْ بِالعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الجاهِلِینَ.»69 از این مبارکه سه نکته اساسى استفاده مىشود: 1. بخشندگى و گذشت. 2. برجستهسازى حسنات و مهمتر از آن به رویش درآوردن خیرات و نیکوى نمودن. چون »وأمر بالعرف» در نبود برجسته نمایى و رویش خیر واقعیت عینى و اجتماعى پیدا نمىکند. 3. محدودیت و زدودن جهالت به هر روش ممکن از جمله تحریم دادوستد با نادانان و معیار و مبنى قرار ندادن و نگرفتن جهالت براى رفتار و داورى. در نامه پیامبر(ص) به اسقف نجران و دیگر اسقفهاى آن دیار به یک معیار تعامل توجه اکید رفته است، به طورى که هرگاه چنان معیارى در مقام عمل حضور داشته باشد، توسعه روابط مطلوب و مدارا از سوى پیامبر(ص) ضرورى است. و آن همانا رفتار خیرخواهانه و ستمستیزانه است: »ولاشىء مما کانوا علیه (ع)لى ذلک جوار اللّه ورسوله ابدا( مانصحوا وصلحوا فیها علیهم غیر مثقلین بظلم ولا ظالمین.» 70پیامبر(ص) نه تنها بعد از فتح مکه، بلکه قبل از آن نیز وآنگه که بر مخالفان خویش چیرگى کامل داشت، با آنکه آنان بدترین رفتار و توهین آمیزترین کردار را با پیامبر(ص) نموده بودند و حتى به تلاش برخاسته بودند که ایشان را به قتل برسانند، مثل یهودیان، اما پیامبر(ص) همه را مورد بخشش قرار مىدهد. حضرت همواره با ملتها و دولتهاى شکست خورده در جنگ و نیز با مخالفان ناتوان، پیمان صلح مىبست تا از کشتار و خونریزى جلوگیرى شود. پیامبر(ص) کسانى را که در پى بزرگنمایى و اشاعه لغزشها، عیبها و خطاهاى دیگران هستند، مسلمان واقعى نمىداند. از این روى دستور مىدهد تا از این گونه رفتار نادرست دورى نموده و به اسلام اصیل نزدیک گردند: »عن ابى جعفر(ع)( قال: قال: رسول اللّه(ص) یا معشر من اسلم بلسانه ولم یسلم بقلبه لاتتبعوا عثرات المسلمین فانه من تتبع عثرات المسلمین تتبع اللّه عثرته ومن تتبع اللّه عثرته یفضحه. »71 پیامبر اسلام هماره مىفرمود: »حاجت کسانى که به من دسترسى ندارند به من برسانید و بدانید هر کس که حاجت اشخاص ناتوان و بىرابطه با سلطان را نزد سلطان برد و آن را برآورده کند، خداوند گامهایش را در روز قیامت ثابت و استوار سازد.» آن حضرت، نسبت به مردمان از سه چیز دورى مىجست: 1. هرگز کسى را سرزنش نمىکرد. 2. هرگز لغزش و عیبهاىشان را جست و جو نمىکرد. 3. هیچ وقت حرف نمىزد، مگر در جائى که امید ثواب در آن مىداشت.72 بدون تردید چنین سبک و شیوه سازماندهى، مفاهیم و ارزشهاى به کار گرفته شده از سوى رسول خدا(ص) اساسىترین عامل زایش و رویش تمدن پیشرفته اسلامى در گذشته بود که کم کم شکل گرفت و به اعتلاء رسید. و واقعیت این است که بسى از آموزهها، مفاهیم، ارزشها، اولویتها، راهبردها و ویژگیهاى کلانِ روشى حضرت رسول اکرم(ص) هنوز هم در جامعه انسانى کاربردى نشده و خواست و نیاز حیاتى براى آنها نیز وجود دارد. از این روى مسلمانان در آینده در صورتى موفق به ساختن تمدن بزرگ و بالنده و اعتلاء بخش اسلامى خواهند شد که همان مفاهیم، ارزشها و روشها را با استراتژى سازوار با جهان و انسان امروز، کاربردى بسازند و دنبال نمایند. چون همه آنها ویژگیهاى تمدنى و انسانى دارند و از مؤلفههاى ساختارى، کارکردى و زمینه شکلدهى و سامانیابى تمدن پویا و زیر ساخت بنیادى آن یعنى آزاد اندیشىاند. از جانبى نیز همه مىدانند و تجربه تاریخى و انسانى ثابت کرده است که دانش، تکنیک، هنر فلسفه، صنعت، پیشرفت آبادانى و توسعه انسانى و مادى در فضایى مىرویند و به بالندگى مىرسند که امنیت، کرامت، سلامت، عدالت و آزادى نهادمند و نه فرمایشى و دستورى وجود داشته باشد. در این صورت است که زیرساختها و مؤلفههاى یک تمدن شکل مىگیرد. چون روشن است که با سیطره ستم، تحجر، خیانت و جهالت، اولین قربانى آزاد اندیشى و کرامت انسانى است و در نبود آن دو، علمى و صنعتى و فلسفهاى و... در مجموع تمدنى شکل نمىگیرد. یادکرد این چهار مطلب براى این است که اگر اسلام و مسلمانان بخواهند تمدن خفته و خوابیده خویش را بازسازى کنند، و یا اسلام بار دیگر بنیاد یک تمدن بالنده و پویایى را بگذارد، ناگزیر از زنده کردن آنچه در این چهار محور بیان گردید، هستند که مهمترین آن همانا »آزاد اندیشى»، آن هم به عنوان یک حق و راهبرد درازمدت است. سه. آزاد اندیشى در دین: آزاد اندیشى پیش گفته بایستى در تمامى حوزههاى زیستى انجام بگیرد و پیام دین نیز ناظر به همه است. اما یکى از ساحَتهاى کلیدى و تعیین کننده زندگى، دین است. از این روى، آزاد اندیشى در دین، یکى از ساز و کارهاى بسیار اساسى در جهان اسلام، در فرایند تمدن سازى است. لازمه آزاد اندیشى در دین، دو امر است: 1. در ساحَتِ فهم و معرفت سبب مىشود تا فهم دینى تحولپذیر و تکامل یابنده دانسته شود. 2. در ساحَتِ عمل دینى )یعنى دیندارى( سبب مىشود تا از کردار دینى عادتزدایى گردد. درآمدن عمل و رفتار دینى از صورت عادت، دست کم سه آفت کشنده: تحجر، تقلید کورکورانه و خرافه را از دیندارى مىزداید. بیرونداد و نتیجه تحولپذیر دانستن فهم دینى و عادت زدایى از کردار دینى، همانا باز شدنِ باب داد و ستد تولیدى، تکمیلى و تصدیقى دین با واقعیتهاست: جامعه، دولت، مردم، صنعت، علم، تکنولوژى، پیشرفت و پسرفت، آبادانى و ویرانى، تغییر و ثبات، نوآورى و ابتکار، عدالت و بىعدالتى، مدیریت بهرهورانه، علمى و ایدئولوژیک، ادیان و تمدنهاى دیگر... و دقیقاً در این حالت است که دین مىتواند در فرایند تمدن سازى در آینده مشارکت نقش آفرین داشته باشد. همان طورى که گفته شد آزاد اندیشى در دین و لوازم آن، با توجه به حقیقت اسلام مانعى ندارد. آنچه مهم است بویژه با توجه به آینده، برمىگردد به مقوله مدیریت این فرایند و بازدارندههاى ساختارى، نهادى و ایدئولوژیکى که بایستى ترمیم و اصلاح شده و از حالت بازدارندگى برآمده و بیشتر پیشبرنده گردند. چهار. آزاد اندیشى اسلامى بایستى به عنوان یک حق و فراتر از آن به مثابه حکم و اصل باور گردد و در مقام اجرا و عمل، چونان راهبرد کلان اقدام پىگیرى گردد. این دو امر، مىطلبد: نخست آن که: تمامى ویژگیها و لوازم آزاد اندیشى که پیش از این بیان گردید )قاعدهمندى و سامانمندى اندیشى، جمعى اندیشى، تفکر آزمایشگاهى، فرهنگ انتقاد، اعتماد به خردورزى جمعى، گفت و گو، مدارا و تساهل، نوآورى و خلاقیت، بهرهورى فعالیت ذهنى و... ( سازوار با نیازها و گنجاییهاى جهان امروز بازسازى و باز احیا گردد. دو دیگر: بازسازى و باز احیاى آزاد اندیشى اسلامى به خواست و اراده همگانى دگر شود )در میان مسلمانها و در همه کشورهاى اسلامى، نه از سوى فرد و یا یک کشور( به گونهاى که فرایند بازسازى و باز احیا با مشارکت و اراده عمومى )مردم مسلمان و کشورهاى اسلامى( رهبرى و تحقق عینى بیابد. و در ساحَتهاى مختلف زندگى )دین، اخلاق، صنعت، مدیریتهاى خرد و کلان، خدمات، بازارىهاى; مالى، پولى، کار، سرمایه، تولید، علم، آموزش، پژوهش، سیاست و... ( به صورت محسوس و کاربردى مورد آزمون و استفاده قرار بگیرد. سه دیگر: اسلام و آزاد اندیشى اسلامى به عنوان پایه و مایه هویت جمعى و کلان مسلمانها درآید. این مهم هنگامى عملى است که اجماع فراگیر در میان مسلمانان جهان نسبت به چنین بنیاد هویتى کلان به وجود آمده و اسلام قومى، زبانى، منطقهاى و طبقهاى بىفروغ گردد. و در صورتى که چنین نگردد، شاهد برآمدن تمدن اسلامى نخواهیم بود، بلکه بیشتر تمدن عربى، ایرانى، ترکى، افغانى، هندى، مالیزیایى... خواهد بود. البته در تمدن اسلامى، همه اینها بهمثابه عناصر و عوامل سازنده آن حضور دارند. زیرا تمدن محصول و مقوم به فعالیت جمعى است. چهار دیگر: سرمایه گذاریهاى کلان مالى و پولى براى به آزمون درآوردن اندیشهها، ایدهها و طرحها در حوزههاى گوناگون زندگى، حمایت قانونى و حقوقى از حق مالکیت فکرى و معنوى، ثبت اختراعات، استقبال از مهاجرت اندیشهها، انتقال و سیّال سازى تجربههاى علمى، فنى، مدیریتى و... در درون حوزه تمدن اسلامى و در بیرون از آن. پنج دیگر: آزاد اندیشى اسلامى مىطلبد تا تمدن اسلامى با محیط و فضاى پیرامون خود داد و ستد داشته باشد. محیط پیرامونى یکدست و یکسان نیست. در آنجا ادیان توحیدى و غیر توحیدى، جنبشها و جریانهاى معنویتگرا و خرافهگرا، تمدنهاى مختلف از جمله تمدن غربى حضور و نقش دارند. بنابراین، رویکرد طرد و نفى، بیش از آنکه به طرد و نفى آنها بیانجامد، به انزواى تمدن اسلامى مىانجامد و از گسترش باز مىماند. افزون بر این آنچه که در بیرون و پیرامون وجود دارد، همه فاسد و یا مفسد و ویرانگر نیست، بلکه بسى چیزهایى است که براى رشد و بالندگى و به بار نشستن تمدن اسلامى در آینده لازم است. و این تمدن را در فرایند توسعه و زایش از راهها و شیوهها و تجربههاى انجام گرفته و گاه ناکام، که جز هزینههاى سنگین مالى و انسانى به همراه ندارد، بیمه مىکند. امروز متأسفانه دو رویکرد افراط و تفریط نسبت به تمدن پرنفوذ غربى در جامعههاى اسلامى وجود دارد که پیشوند و پسوند هر دو رویکرد زودن آزاد اندیشى بیش نیست: یکى انفعال و خودباختگى محض در برابر آن است که این راه و رویکرد به کپى بردارى صرف بیش نمىانجامد. در این صورت تمدن اسلامى و نوینى شکل نمىگیرد و نخواهیم داشت. و دیگرى تحجر و تعصب و بستن مطلق درها بر روى آن )که شدنى نیست(. در این حالت نیز تمدنى شکل نخواهد گرفت. و بر فرض شکلگیرى، عمر آن کوتاه و جغرافیاى زیستش محدود خواهد بود و شایستگى گنجایى توسعهیابندگى و پذیرش انسانى و جهانى نخواهد داشت. چون در تمدن غربى، بسیار چیزها وجود دارد که بیش از آنکه غربى باشند، انسانى هستند. مثل علم نوین تکنولوژیهاى پیشرفته زیستى و ارتباطى، رفاه عمومى، قانونمندى و نظم، پیشرفت و آبادانى، عقلانیت انسانى، مدیریت و سازماندهى سازمانى سیال و تکامل یابنده در عرصههاى آموزش، تحقیقات، محیط زیست، بهداشت، حمل و نقل، تأمین اجتماعى، جرمشناسى، آیینهاى دادرسى کیفرى و مدنى، فلسفه، هنر، فرهنگ، تلاشها و کارهاى جمعى، حقوق و... که تمدن اسلامى براى رشد و بالندگى خویش، ناگزیر از دادوستد تکمیلى و تملیکى و انتقالى حساب شده، برگیرى و واگذارى منطقى با آنهاست. همین طور با تمدن چینى - کنفوسیوسى و... همانگونه که غرب در دوران شکوفایى تمدنى اسلامى در گذشته با ما رفتار کرد. البته با حذف سیماى استعمارى و استکبارى. در این زمینه کشورهاى اسلامى گامى برنداشتند و شاهد آن نیز بحران مالى و اقتصادى است که از آمریکا شروع شده و کشورهاى غربى، شرق و جنوب شرقى آسیا و برخى از کشورهاى عربى را دربر گرفته است. این چگونگى، هرچند تهدید و خسارتى است براى جامعه جهانى; اما از زاویه دیگر مجالى است براى تمدن اسلامى که بتواند راهبرد کلان و نظام اقتصادى و مالى کارآمد و جایگزینى براى جهانیان ارائه کند ولیکن تا اکنون نشانهاى از چنین ابتکارى دیده نمىشود و به نظر نمىرسد که در آینده نزدیک نیز چنین گردد. نتیجه: از آنچه در این نوشتار آمد به این نتیجه مىرسیم که: نخست آنکه: تمدن برآمده و برساخته مجموعهاى عاملها و عنصرهایى است و چونان موجود زنده مراحل و اوصاف زیستى گوناگونى دارد. دو دیگر: نوآورى، ابتکار، انگیزه پیشرفت و تکامل از مهمترین آن عاملها و ساز و کارهاست. سه دیگر: از آن روى که نوآورى، ابتکار و پیشرفت و تکامل تنها در دامان آزاد اندیشى مىرویند و توسعه مىیابند، به طور طبیعى، آزاد اندیشى، به عنوان کلیدىترین عامل تولید، توسعه، تداوم و توانایى یک تمدن است. چهار دیگر: در جهان اسلام چون دین مهمترین و پرنفوذترین عامل حیاتى به شمار مىرود، به طور قهرى، نقش اساسى در فرایند تمدنسازى داشته و خواهد داشت. و این نقش و سهم سازنده را هنگامى مىتوان به انجام برساند که به آزاد اندیشى چونان حق، اصل و راهبرد کلان مدیریتى بنگرد و آن را عملیاتى بسازد. پنج دیگر: اسلام چنین گنجایى را دارد. همان گونه که در گذشته بر اساس آزاد اندیشى اسلامى تمدن پویا و اعتلابخشى را پایه گذارى کرد، در آینده نیز با آزاد اندیشى اسلامى مىتوان تمدن پایا و پویایى را پایهریزى کند. | ||
مراجع | ||
پىنوشتها: 1. پگاه حوزه، شماره 1368 207، مقاله بحران در اندیشه عربى معاصر، علىبوملحم. 2. برخورد تمدنها، و بازسازى نظم جهانى، هانتینگتون، ترجمه محمدعلى حمید رفیعى/61، دفتر پژوهشهاى فرهنگى، تهران، 1378. 3. همان/62 - 61. 4. شرح نهج البلاغه، محمدتقى جعفرى، ج 166 - 159 /5، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران. 5. روزنامه کیهان، 4/138/7/5، اندیشه و تمدن اسلامى، حسن حنفى. 6. جنگ و پادجنگ، هایدى و الوین تافلر، ترجمه مهدى بشارت/50. 7. سوره قلم، آیه 1. 8. سوره علق، آیه 5 - 2. 9. سوره قصص، آیه 77. 10. برخورد تمدنها و بازسازى نظم جهانى/490 - 489. 11. فصلنامه مدیریت فردا، سال اول، شماره 20/2، تابستان 1382. 12. نامه رهبر معظم انقلاب به جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم، 1381/11/16. 13. مجله اندیشه حوزه، شماره 81/48 - 47، مقاله محرکهاى گفت و گو و وجوه مشترک در تمدنها، سیدحسین نصر. 14. پیرامون انقلاب اسلامى، شهید مطهرى/20 - 19، صدرا، تهران. 15. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج58/3، مؤسسة الوفا، بیروت. 16. صحیفه نور، امام خمینى، ج 68/8; ج 49/4; ج 196/11، وزارت ارشاد. 17. روزنامه اطلاعات 4/77/6/25. 18. همان. 19. همان. 20. پویایى فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، دکتر على اکبر ولایتى، ج 64/1، مرکز چاپ و انتشار وزارت خارجه. 21. فرهنگ اسلام در اروپا، خانم دکتر زیگرید هونکه، ترجمه مرتضى رهبانى، ج 87 - 85/1، دفتر نشر فرهنگ اسلامى. 22. پویایى فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج 118/1. 23. فرهنگ اسلام در اروپا، ج 184/1. 24. همان. 25. همان/209 - 207. 26. همان، ج 122/2. 27. همان/123. 28. همان/125 - 122. 29. همان/125. 30. همان/277. 31. روزنامه کیهان 1380/7/5، اندیشه و تمدن اسلامى، حسن حنفى. 32. مجله اندیشه حوزه، شماره 25 - 24/48 - 47، مقاله پویایى و بالندگى تمدن اسلامى، دکتر على اکبر ولایتى. 33. روزنامه جام جم، 1380/3/26، خلاقیت و نوآورى، گفت و گو با دکتر خوزه. 34. پیرامون انقلاب اسلامى، شهید مرتضى مطهرى/20 - 19، صدرا، تهران. 35. سوره مائده، آیه 104. 36. سوره اعراف، آیه 28. 37. سوره شعرا، آیه 74. 38. سوره زخرف، آیه 23 - 22. 39. سوره رعد، آیه 11. 40. سوره انفال، آیه 53. 41. سوره انعام، آیه 122. 42. سوره زمر، آیه 9. 43. سوره زمر، آیه 18. 44. سوره آلعمران، آیه 187. 45. سوره بقره، آیه 159. 46. سوره نساء، آیه 94. 47. سوره یونس، آیه 47. 48. سوره نحل، آیه 36. 49. سوره حدید، آیه 25. 50. کتاب سُلیم بن قیس الهلالى، تحقیق علاءالدین موسوى/112، مؤسسه بعثت، قم. 51. نامهها و پیمانهاى سیاسى حضرت محمد(ص) و اسناد صدر اسلام، محمد حمیداللّه، ترجمه سیدمحمد حسینى/90، سروش 1377. 52. اعلام الورى با علام الهدى، فضل بن حسن طبرسى، ج 133/1، مؤسسه آل البیت، قم. 53. عیون اخبار الرضا، محمدبن على صدوق، ج 67/1، باب 31، ح 256، اعلمى، بیروت. 54. نامهها و پیمانهاى سیاسى حضرت محمد(ص) و اسناد صدر اسلام/255. 55. نهج الفصاحه، مترجم و گرد آورنده ابوالقاسم پاینده/232، ح 1161، جاویدان 1361، تهران. 56. سوره توبه، آیه 128. 57. سوره روم، آیه 52 - 53. 58. سوره یوسف، آیه 108. 59. سوره شورى، آیه 15. 60. نهج الفصاحه/301، ح 1437. 61. نامهها و پیمانهاى سیاسى حضرت محمد(ص)/396 226 223 190 176. 62. همان/255. 63. سیرة النبى، عبدالملک بن هشام، ج 237/4، مصر. 64. مسند احمد حنبل/169، دارصادر، بیروت. 65. مدینه البلاغة فى خطب النبى، شیخ موسى زنجانى، ج299/1، مروى، تهران. 66. عیون اخبارالرضا، ج 62/1، باب 31. 67. مسند احمد حنبل/886 428 433 383. 68. جلوههاى حکمت، سیداصغر ناظمزاده قمى/107، نشر الهادى، قم، 1373. 69. سوره اعراف، آیه 199 - 198. 70. مکاتیب الرسول، على احمدى میانجى/33، دارالحدیث الثقافه، تهران. 71. کافى، محمدبن یعقوب کلینى، ج 355/2، دارالکتب الاسلامیه، تهران. 72. تفسیر المیزان، علامه طباطبائى، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، ج 489 - 488/6، بنیاد علمى - فکرى علامه طباطبایى.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 449 |