تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,387 |
تعداد مقالات | 34,316 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,991,342 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,704,273 |
تحول حوزه در پرتو اندیشه آیتاللّه طالقانى | ||
حوزه | ||
مقاله 7، دوره 25، شماره 147، مرداد 1387، صفحه 208-244 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
سید عباس رضوی | ||
تاریخ دریافت: 24 آذر 1394، تاریخ پذیرش: 24 آذر 1394 | ||
اصل مقاله | ||
تحول و دگرگونى همزاد آفرینش است. چهره زمین با آمدن بهار دگرگون مىشود. زمین تن مىتکاند و روحى تازه در کالبد خفته جهان دمیده مىشود. انسان، فرزند خاک است و در سرشت خود نوجو و هماره در تکاپوى تحول و حرکت است و از ایستایى و یکنواختى دلگیر. چه آدمى جویاى پویایى و تکامل است و حرکت زمینه ساز رسیدن به کمال. همه تمدنها و فرهنگها، در سایه حرکت و تحول به وجود آمدهاند. البته تحول و دگرگونى هماره با پیشرفت و بهروزى همراه نیست، ولى آغاز آن است و راه تکامل از مسیر تحول مىگذرد. تحول نیازمند مدیریت است. در پرتو نظارت و هدایت درست، انسانها از ایستایى و فروگسلى دور و به کمال نزدیک مىشوند. در متون دینى، انسان مسلمان، به اجتهاد و کوشش براى خودسازى و تربیت نفس برانگیخته و از ایستایى و رکود، بازداشته شده است. »مَن استوى یوماه فَهو مغبون«.1 هرکس دو روزش برابر باشد زیانکار است. ائمه)ع( در نیایش سرآغاز سال: »یا محوّل الحول والاحوال... حوّل حالنا الى احسن الحال«2 ما را راهنمایى کرده تا به نیرو و توانمندیهاى خود جهت بدهیم و آن را به سوى به شدن و پیشرفت به حرکت درآوریم. اندیشههاى مفسر بزرگ، آقاى طالقانى را از آن روى برگزیدیم، تا در پرتو آنها، راه تحول در حوزه را بیابیم و نقبى به روشنایى بزنیم که آیندهنگر بود و حرکت آفرین و برخوردار از خود آگاهیهاى لازم دینى و اجتماعى، آن هم با پرتوگیرى از قرآن و نهجالبلاغه. ما بر این باوریم اگر تحولى بناست شکل بگیرد و حوزه را سامان دهد و پرتوهاى اصلاحى را بر آن بتاباند، بدون لبالب شدن از نهج البلاغه و قرآن و اندیشههایى که از قرآن و نهج البلاغه لبالب هستند، ممکن نیست رخ نماید. طالقانى، چون بر برکه قرآن فرود آمده بود، با ناامیدى مىستیزید، تاریکیها او را از طلوع خورشید و لبخند صبح ناامید نمىساخت. ثبات قدم داشت و سعى مىکرد آینده را به روشنى جلوهگر سازد. زبان و قلمى بیدارگر داشت. بهرهگیریهاى فراوان از قرآن، نهج البلاغه، سیره معصومان و به کار بستن آنها در تمامى آنات مبارزه با طاغیان از او الگو ساخته است. او حوزهاى بتمام بود. حوزه اگر بخواهد در پرتو تحول، به رسالت خود عمل کند، باید اندیشهها و مشى او را در عرصههاى گوناگون الگو قرار دهد. او، سازندگى و خلاقیت فکرى و حرکت به پیش را براى جامعه ضرورتى گریزناپذیر مىدانست و تأکید مىکرد: انسان براى کمال آفریده شده است، ایستادن و یأس و رخوت، مرادف مرگ است و نابودى. در نگاه قرآنى او، پیشرفت و حرکت ایجابى، از امتیازهاى بارز مؤمن از مشرک است; چه انسان دینگریز از حرکت و تکامل بازمانده و مایههاى انسانى او تباه شده و هماره در گذشته سیاحت مىکند. در تفسیر کریمه: »مثلهم کمثل الذى اِستوقد ناراً کلما اضاءلهم مشوا فیه« نوشته است: »منافقان... از ترس و ناامیدى، براى نجات خود کمتر تلاشى ندارند. تنها چشم به اطراف افق دارند و در انتظار حوادث زمینى و آسمانى و اتفاق و بخت ایستادهاند. به مقامات اختران و ساخت و سازهاى جهانى چشم دوختهاند. از بیچارگى و ضعف عقل، از همان ناحیه که پیام مرگ مىرسد امید حیات دارند. از جمله: »کلما اَضاء لَهم مَشو فیه« استفاده مىشود که پیوسته و با نگرانى چشم به اطراف دارند و از نیروها و قدرتهاى معنوى خود چشم پوشیدهاند. همین که روشنى از دور بنگرند »اضاء لهم« به راه مىافتند، ولى توقفشان همیشگى و لازمه طبیعتشان است«.3 وى، پیشرفتهاى اقتصادى و سیاسى جامعههاى بشرى را، بسته به تلاشهاى هدفمند و به هم پیوسته ملتها مىداند و تأکید مىورزد تمدنهاى پیشرفته در سایه حرکت و هجرت پیوسته و همیشگى به انجام رسیدهاند. جامعههایى پیشرفته کرده و هوشمندانه قلههاى افتخار را فتح کردهاند، کارنامه و گذشته آنها گویاست و محکمترین و استوارترین سند که در انتظار دیگران ننشستهاند که به یارىشان برخیزند، رهنمونشان کنند و در بحرانهابه فریادشان برسند. ما نیز اگر تنها تماشاگر تلاشهاى رقباى خود باشیم، مقهور سیاستهاى آنان خواهیم شد و از گردونه حذف شده و پیشرفتهاى خیره کننده مادى غرب، نه تنها اقتصاد ما را زیر نفوذ مىگیرد که فرهنگ و مذهب ما را نیز از ما گرفته و زمینه دین گریزى را در مردم فراهم خواهد ساخت. وى، در این باب، خطاب به نمازگزاران مسجد هدایت مىگوید: »... اگر جوانان از شما بپرسند در مقابل این همه پیشرفتِ غرب در امور زندگى مادى، و دنیاى نیرومند که چشمها را خیره کرده، شما مسلمانها، در این مدتِ هزار سال، در این مساجد چه کار کردهاید، چه جوابى به آنان مىدهید؟ اجتماعى قابل دوام است که روى پاى خود بند باشد. علت این که همه از دین فرار مىکنند، به خاطر این است که هزار سال نشستهاند در باب عبادات کتابها نوشتهاند و حال آن که اسلام، تنها عبادت نیست. آیات جهاد، آیات زندگى و محرک و پیشرو را از یاد بردهاند. بدیهى است که چنین اجتماعى، قابل دوام نیست«.4 در این نگاه، انسانهاى خردمند، آیندهنگر و اهل برنامهریزى و تکاپو، و جوانان شاداب و چشم دوخته به افقهاى نو و روشن، از دینى که به انزوا فراخواند و پیروان خود را دَمادَم به عرصههاى جهاد و تلاش، حرکت و خیزش فرا نخواند، روى مىگردانند. این نگاه واقع نگرانه است. گناه را به گردن جوان روى گردان از دین و پشت پا زننده به آیین نمىاندازد، بلکه گناه را به گردن متولیان دین و آیین مىاندازد که با رفتار و گفتار خود تفسیر درستى از دین ارائه ندادهاند. در رفتار و گفتار بخشى از دین را گرفته و بخشهاى سرنوشتساز و دگرگون کننده و افقگشا را رها کردهاند. آقاى طالقانى به تجربه و بررسیهاى دقیق و همهجانبه دریافته بود، تا در نگاهها، رفتارها و گفتارهاى اهل دین دگرگونى پدید نیاید و عالمان از انزوا به درنیایند و به عبادتها و رفتارهاى عبادى بى خطر بسنده کنند، این رمیدگى از دین هست.
گنجاییهاى حوزه براى تحول حوزه از نهادهاى مهمى است که از گنجاییها و ظرفیتهاى فرهنگى و اجتماعى بالایى برخوردار است و توانسته است در تاریخ خود در پیشبرد تمدن، علم و دانش و استقلال کشور، نقشهاى بنیادین و کارسازى ایفا کند. حوزه، توانمندیهاى کم نظیرى دارد که در صورت بازآفرینى و ترمیم و استفاده بجا از آنها، هم مىتواند خود را دگرگون سازد و هم در پیشبرد جامعه نقش بیافریند، از جمله: 1. گنجینه بى پایان میراث اسلامى و مکتب اهلبیت: همه باورها، پیامها و قوانین اسلام، بویژه انتظار و مهدویت در نهاد خود حرکت آفریناند. با شکستن طلسمهاى غفلت، شهوت، ترس و ناامیدى و گسستن بندها و زنجیرهاى رقیّت، راه بشریت را در رسیدن به توحید و آزادى و عدالت و صلح جهانى هموار مىسازد. طالقانى از این مقوله ناب تفسیر دقیقى دارد که راهگشاست: »ایمان به ظهور دولت حق و آینده روشن، از مقومات حیات دینى و اجتماعى مسلمانان است. با این انتظار و چشمداشت به افق روشن، کفر و فساد و ستمگرى، ابرهاى تیرهاى است که زود یا دیر پراکنده مىشود. هر ملتى که چنین امید و عقیدهاى داشته باشد، نباید در مبارزه با باطل و ستمگرى دچار شکست روحى شود و از پاى درآید. «5 2. زندگى کم هزینه و ساده زیستى روحانیت: از دستمایههاى مهم، کارساز و تحول آفرین روحانیت، زندگى زاهدانه اوست، چه تشریفات و زندگى پرهزینه و بریز و بپاشهاى شاهانه، با تحول و پیشرفت سازگار نیست، تحول آفرینى، جلودارى، طلایه دارى، رائد قوم بودن، خطر کردن، ریاضت اقتصادى و قناعت مىطلبد و عافیتطلبى و زرق و برق از بزرگترین بازدارندههاست و راه بر هر پیشرفت و دگرگونى را مىبندد. امام خمینى که این راه را پیموده و آزموده بود مىگوید: »وقتى تشریفات زیاد شد، محتوا کنار مىرود. وقتى ساختمانها و ماشینها و دم و دستگاه زیاد شد، موجب مىشود بنیه فقهى اسلام صدمه ببیند... «6 »تمام مصنفین از این کوخ نشینان بودند... آن اشخاصى که این فقه را به این غنا رساندند و آن اشخاصى که این فلسفه را به این غنا رساندند; کاخ نشین نبودند... از یک آدمى که علاقه به شکم و شهوات و مال و منال و جاه و امثال اینها دارد، این کارها برنمى آید... «7 آقاى طالقانى، کم هزینگى، زهد و سادهزیستى روحانیان و عالمان شیعه را امتیاز بزرگى مىداند و همین که از چرب و شیرین دنیا پرهیز مىکنند و با پادشاهان و درباریان و حکمرانانِ مفت خور و ستم پیشه هم کاسه نمىشوند و بر سر سفره آنان نمىنشینند، این سان به رویارویى با آنان برخاسته و حاکمان ستمباره نتوانستند بر آنان چیره شوند. 3. استقلال سیاسى و اقتصادى: روحانیت شیعى استقلال دارد و این در مقایسه با کلیسا و الازهر مصر، از دیگر امتیازهاى این نهاد است; چه وابسته بودن اقتصاد کلیسا به حکومتها و قدرتهاى بزرگ و اهریمنى، آن را در هیأتى از دنبالهروى و تابعى از قدرتهاى حاکم درآورده است و رهبران مسیحى را از مبارزه با ستمگریها و رفتارهاى ناشایست و ضدانسانى حکومتها بازداشته است. آقاى طالقانى، روى این امتیاز انگشت مىگذارد و آن را مایه خیر و برکت مىانگارد. و در پاسخ به یاوه سراییهاى دستگاه وابسته پهلوى، علیه علما که آنان را همدست مالکین معرفى مىکند، مىایستد. در قضیه تقسیم اراضى، وقتى روحانیت و مراجع به رویارویى با تقسیم اراضى شاهانه برخاستند، رژیم پهلوى به دروغگویى روآورد، تا علما را از صحنه بیرون کند. آقاى طالقانى، شجاعانه در سخنرانى، در جمع مردم ابراز داشت: »با آن که فقهاى بزرگوار، مراجع دینى، نظام عادلانه اسلام را درباره مالکیت در هزارها کتب فقهى ثبت و در نشریه و اعلامیه خود پیشنهاد کردهاند. این کوچکترین، خادم دین و علم، در کتاب اسلام و مالکیت، قریب بیست سال پیش نوشتهام. باز هیأت حاکمه دروغزن و مفترى و خودباخته، علما را و من را هم، به همدستى با مالکین اعلام مىکند. و با آن که خود هیأت حاکمه از بزرگترین سرمایهداران و بانکداران دنیا و ملاکین مىباشند.«8 در نگاه دقیق این عالم ربانى، بیدار و هشیار، کسانى مىتوانند طلایهدار تحول شوند و این توانایى را دارند که زندگى مادى و زرق و برق و زخارف دنیوى، اندیشهشان را در چنگ خود نگرفته باشد. دنیا و علاقهمندى به زخارف آن، سد راه اندیشه است و اندیشه را از اوجگیرى باز مىدارد. پدید آورى تحول، هنگامى روى مىدهد که اندیشه اوج بگیرد، حرکت کند و به تکاپو بپردازد. از این روى او، به حوزهها براى پدیدآورى تحول در خود و جامعه چشم دوخته بود; زیرا که مىدید روحانیان زاهدانه زندگى مىکنند و حوزهها با فقر ساختهاند و زیر پرچم دولتها نرفتهاند، آن سان که روحانیان مسیحى و فرقههاى اسلامى خود را به آن آلودهاند. ولى، مستقل بودن بودجه حوزههاى علمیه روحانیت شیعه، از حکومتهاى جائر و ستم پیشه، آنان را از زیر سلطه و حاکمیت دولتها دور داشته است. و در طول تاریخ با زندگى لبالب از قناعت و مناعت، توانستهاند در برابر بیدادگریها و انحرافهاى شاهان قهرمانانه بایستند و از حق به دفاع برخیزند و علیه بیدادگریها فریاد بزنند: »طبقه روحانیت از این مرد بزرگ ]سید الشهداء[ الهام مىگیرد و همانطور که گفته شد، مکتب و دین و فضیلت، سدّى است در مقابل سیاستهاى بیگانه. و عوامل سیاستهاى بیگانه، مىکوشند که بتوانند این سدّ عظیم را تضعیف سازند. این مردم باید تکان بخورند. نباید فرصتى بدهند که عوامل استعمار هر کارى که مىخواهند بکنند... وضع روحانیون طورى است که از بودجه اوقاف زندگى مختصرى مىکنند و با همین بودجه کم هم، قانع هستند که بتوانند به وظیفه خود عمل نمایند. ولى مسیحیان از بودجه مخصوص دولت استفاده مىکنند. کسانى که به اروپا رفتهاند، دیدهاند که بالاى سر رهبران مسیحى، عکس رئیس جمهور آن کشور قرار دارد. ولى شما به منزل هریک از علما و روحانیون ما که بروید، ملاحظه مىکنید که عکسى بالاى سر خود نگذاشتند و در میان تمام ادیان، تنها مسلمین هستیم که بودجه ما از ملت تأمین مىشود و این کمک مردم هست که علما و روحانیون و طلاب امور خود را مىگذرانند و به همین مناسبت، عالم واقعى نمىآید در کارهاى فساد دخالت کند و از آنجایى که دولتها تاکنون نتوانستهاند بر طبقه علما تسلط یابند، به همین مناسبت است که کمکى از آنها دریافت نمىنمایند. «9 4. پیوند با مردم:از دیگر امتیازهاى حوزه پیوند ناگسستى با مردم است. این پیوند معنوى دوجانبه، سبب شده مردم عالمان دین را به عنوان سخنگویان دین و طلایهداران عدالت و استقلال کشور بشناسند و از آنان فرمان برند و این خود کشور را از بحرانهاى بزرگ، رهایى بخشیده و راه روشن را فراروى آنان نمایانده است. جداى از جنبش تنباکو و مشروطه، آقاى طالقانى روشنبینانه از ماجراى آذربایجان، به سال 1325 نمونهاى روشن ارائه مىدهد که براى همیشه تاریخ عبرتآموز است. به سال 1324، خطه دلیران، سرزمین آذربایجان، با دسیسه و دَستان و تلاشهاى اهریمنانه حزب دموکرات و جعفر پیشه ورى، از ایران جدا شد و مىرفت که در زمره اقمار شوروى قرار گیرد. که مردم در پرتو دین حماسه آفریدند و نقشهها را نقش برآب کردند. آقاى طالقانى از سوى علماى تهران براى بررسى اوضاع به آن دیار رخت کشید در میان نظامیان حضور یافت و براى آنان سخنرانى کرد و وظیفه اسلامى و ملى همه، بویژه سربازان را شرح داد و آنان را براى دفاع از کشور برانگیزاند. وى در بررسى دقیق، همه سویه و پس از گفت وگو با بسیارى از مردم و ارتشیان، علل شکست و ازهم پاشیدگى تجزیه طلبان را انفجار احساسات پاک مذهبى مردم اعلام کرد و پیوند مذهبى آنان را با روحانیت، در این مهم و استقلال کشور نقش آفرین دانست و آنچه را دیده و شنیده بود به علماى بزرگ گزارش داد و عموم مردم را از آن آگاهاند و افزون بر این، هشیارانه انحراف فکرى جوانان را در تجزیه کشور دخیل مىداند و ناب و درست اندیشى آنان را در استقلال آن اثرگذار. و دریافت خود را در جاى جاى سخنرانیها، نوشتهها و موضعگیریهاى خود به روشنى بازتاب مىدهد و به تلاش برمى خیزد و از گنجینه دانش خود بهره مىگیرد، تا با افکار مادى به رویارویى برخیزد: »از مشاهدات و مطالعات خود، بیش از پیش، متوجه شدم که انحرافهاى فکرى عدهاى از مردم و جوانان و عواقب آن، خطرى بزرگ براى تمامیت و استقلال کشور دارد که ممکن است به نابودى و تجزیه آن بکشد و تکلیف شرعى خود دانستم که اهتمام بیشترى در تشکیل جلسات مرتب و مفصل و منظم که مدتها در راه آن مىکوشیدم براى سخنرانى، بحث و انتقاد بر محور اصول برهانى خداپرستى و رد و انتقاد بر اصول ماتریالیستى و کمونیستى بنمایم. در نتیجه، سپاهى از دانشجویان براى بحث و فهم اصول اسلامى و مقایسه آن با اصول مادى تشکیل شد که در دانشگاه و خارج از دانشگاه، آثار آن آشکار و هویدا گردید. «10 آقاى طالقانى، پس از بررسیهاى دقیق و مطالعات دامنهدار و حضور نقش آفرین در میان مردم و نظامیان و گروههاى گوناگونى که علیه تجزیه طلبان بسیج شده بودند، درباره آن عامل مهم و اثرگذارى که تجزیه طلبان را زمین گیر کرد و تار و پود آنان را هم گسست این گونه اظهار نظر مىکند: »تفاهمات بین المللى، تدبیر حکومت وقت و قواى مسلح، همه به جاى خود، ولى از جنبه داخلى مىدانید که موثرترین ضربه را بر تجزیه طلبان چه زد؟ به اعتراف رئیس دولت وقت: قوام السلطنه، فوت مرحوم آیت اللّه اصفهانى مرجع تقلید شیعیان براى عزادارى، چنان آذربایجان را تکان داد و مردم با ارزش آن سرزمین، احساسات دینى و علاقه ایمانى خود را نشان دادند که تجزیه طلبان با همه قدرت تا مدتها نتوانستند از بروز و نتایج این احساسات جلوگیرى کنند و مردم مسلمان آن سرزمین، عملاً به آنان فهماندند که عمیقتر و پایدارتر از این قدرتهاى موقت، قدرت ایمان است که بالاخره دست متجاوز را کوتاه مىکند.«11 این پیوند بزرگ معنوى بین روحانیت، عالمان دین و مردم، از ظرفیتهاى بالایى است که حوزهها و زعماى بزرگ دینى باید آن را پاس دارند، تا بماند و بپاید و بهترین و عالىترین دستاوردها را داشته باشد. ماندگارى و پایدارى و نتیجهبخشى آن در گروِ این است که در حوزه رکود راه نیابد و تحول دائمى بر آن پرتو افکند و با درک دقیق از نیازهاى روز و اقتضاءات کشور، خود را از مایههاى علمى روز بهرهمند سازد، نیرو تربیت کنند، در عرصه حضور بیابد و در دشواریها، دوشادوش مردم باشد و در حل آنها پیشاهنگ و پیشگام باشد و آنى از رسالت بزرگ خود غفلت نورزد و فکر و اندیشه جوانان را برابر نیاز روز و دگرگونیهاى جامعه معمارى کند.
ضرورت ترمیم حوزه پیشرفت جامعه اسلامى، بدون حوزههاى علمیه همه آن در حالِ تحول و ترمیم، ناممکن است. حوزه توانایى ترمیم و اصلاح خود و به روز شدن را دارد. ظرفیتهاى حوزه در بازسازى خود و جامعه، بیش از کارکرد آن در بیرون بازتاب مىیابد. حوزه، کوثرى است که پیوسته باید بجوشد و چراغى که مداوم نور افشاند و تاریکیها را روشن کند و نگذارد کومه، زاویه و مردمانى در تاریکى بمانند. طالقانى، درجا نزد و در حوزه غیر متحول نماند، به تحول درونى خود پرداخت. او، حجره نشینى سر به زیر نبود، مدام در تب و تاب بود و دغدغه داشت. بى هدفیها، سردرگمیها و بىبرنامگیهاى حوزهها و روحانیون و آینده مبهم فراروى حوزه و روحانیت، فشارهاى روزافزون استبداد و از همه بدتر و ناگوارتر، انفعال شمارى از روحانیان و عالمان در برابر کارها، برنامهها و سیاستهاى بنیاد برافکن رژیم پهلوى، سخت او را رنج مىداد.12 او در دوران تحصیل در این فکر افتاد بلکه بتواند به سهم خود، براى تحول در آموزش حوزه، کارى انجام بدهد و گامى بردارد، همفکران خود را به تکاپوى فکرى و اجتماعى وادارد. در این باره با گروهى از طلاب جوان و نیکاندیش و آینده نگر طرحى نو براى تحول در آموزش و پرورش حوزه قم درافکند، که پارهاى از بازدارندهها، کارها را به بن بست کشاند. علامه عسکرى از اعضاى این گروه در مصاحبهاى گفته است: »در دوران مرجعیت مرحوم آیت اللّه العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى... به قم آمدم... مدت چهار سال در این شهر ماندم و همگام با سیدمحمود طالقانى که با هم دوست بودیم طرح نوى را به طور مشترک براى تحصیل و تعلم و علوم قرآنى و دینى پایهریزى کردیم که این هسته علمى، فرهنگى به جمع نُه نفرى رسید. اما با مخالفت مدیر وقت حوزه روبهرو شد... «13 طالقانى ناامید نشد. بازدارندهها این درس را به وى آموخت که براى تحول حوزه و جامعه باید زیر ساختهاى فکرى و فرهنگى آن آماده شود و از این روى به تلاش گسترده پرداخت تا با درس، کنفرانس، جلسههاى پرسش و پاسخ و حضور در بین طلاب و مردم و دانشجویان و دانشگاهیان زمینه سازى کند. چون به روشنى دریافته بود تا زمینهسازى فکرى و فرهنگى نشود، نمىتوان براى تحول حوزه، گام از گام برداشت، باید کارى کرد که فکرهاى کوتاه و بن بست آفرین، به حاشیه رانده شوند و نتوانند سنگواره شوند و سدّ راه. به همفکران و طلاب پرشور و فضلاى سختکوش مىگفت: وقت تنگ است باید جنبید و از انزوا و تنگنظرى و گوشهگیرى به درآمد. بویژه با سقوط رضاخان و باز شدن روزنههاى رهایى، برتلاش خود افزود و بیش از پیش، همفکران را به آینده نگرى و اقدام فراخواند و به آنان یادآور شد به تلاشهاى فکرى و اجتماعى خود شتاب دهند. او، مدام کارکرد روحانیت شیعه را ارزیابى و آسیبشناسى مىکرد. لایهها را مىکاوید، عیبها، کاستیها را باز مىگفت و راه برون رفت را نشان مىداد. خطرها و توطئهها و کمینگاههاى دشمن را مىنمایاند و عالمان را پرهیز مىداد از این که فرصتها را از دست بدهند. و به روحانیون به روشنى مىگفت: چشم بستن و رویارویى غیر اصولى و غیربنیادى و گاه نادرست و نابجا با تحولات جهانى، نه تنها به رشد دیندارى مردم مدد نمىرساند که چه بسا بنیادهاى فکرى مردم را ویران سازد. باید با رویدادها، هوشیارانه برخورد کرد و زمینه را براى دگرگونیهاى بزرگ و پرخیر و برکت، آماده ساخت. طالقانى در طول دوران حیات علمى و سیاسى خود با رویدادهاى فکرى و سیاسى، خردمندانه، عالمانه و هوشیارانه برخورد کرد. که این بخش درخشان را در جاى جاى کارنامه فکرى و عملى او مىتوان دید. هوشیار بود و از موقعیت، آبرو و دانش خود بجا بهره مىبرد و نتیجه مىگرفت. در برابر رویدادهاى فکرى، شتاب زده عمل نمىکرد. همیشه با فکر و تدبیر، کارها را پیش مىبرد و از برخوردهاى نسنجیده علیه اندیشهها و مکتبهاى انحرافى، که شاید شمارى از عالمان سطحىنگر و مؤمنان ساده لوح را راضى نگه مىداشت و خوشحال، انتقاد مىکرد; زیرا که او بر این باور بود، تا ریشه; زمینه و بسترهاى اندیشههاى انحرافى خشکانده نشود، این گونه برخوردها نتیجه نمىدهد. »... مشکل بزرگترى که دین و ملت، پس از شهریور بیست با آن مواجه شد، گسترش سریع اصول مادى و مارکسیستى و تشکیل حزب توده بود. همیشه هیأت حاکمه ایران دچار این اشتباه است که هر عقیده و هر فکرى را که با مصلحت و وضع خود مضر تشخیص دادند، خواستند با فشار و زور و زندان و کشتن از بین برده و یا محدود سازند. با آن که فکر و عقیده را هیچ وقت نمىشود با این طریق از میان برد و به فرض آن که زیر پرده رفت، هر وقت فرصتى به دست آید، با وضع دیگرى آشکار مىشود. آن عده محدودى که قبل از شهریور 1320 در سلولهاى زندان به سر مىبردند، با آن که عدهاى از ایشان از بین رفتند، پس از شهریور بیست با از بین رفتن قدرت و فشار قشرى در اثر سست شدن پایههاى ایمان و نارضایتى عمومى، به سرعت گسترش یافتند.«14 از چگونگى برخورد این عالم آگاه و دقیق اندیش، با اندیشههاى خطا و فکرهاى انحرافى که در کارنامه و نوشتههایش بازتاب یافته و صدها جوان گرفتار در باتلاق اندیشههاى انحرافى را نجات داده، حوزهها مىتوانند براى تحول بزرگ، الگو بگیرند و طلاب جوان را به گونهاى تربیت کنند و آموزش دهند که هر انحراف فکرى را ریشهیابى کنند و سطح نگرانه با معلول به رویارویى سخت و خشن، که رماننده و مایه عمیقتر شدن زخم مىشود، نپردازند. علتها و ریشههاى انحراف را نشانه بروند که از فقر، اقتصاد ناسالم، تبعیضها، حیف و میل و غارت بیت المال، ارتجاع و کوتهفکرى متولیان دین، دینداریهاى سطحى و غیراصولى، استبداد دینى، خرافه اندیشى و... برمىخیزد و سرچشمه مىگیرد. لجنزارهایى که اگر حوزهها دغدغه خشکاندن آنها را نداشته باشند، به هیچ روى، توان آن را نخواهند داشت که افکار انحرافى را ریشه کن سازند.
سنگ زیرین تحولات تحول و دگرگونى، باید بر پایهها و استوانههایى استوار باشد. تحول بدون مبنا، ریشه و بتّه، پا نمىگیرد و راه به جایى نمىبرد و چیزى جز سرگردانى، هرج و مرج به بار نمىآورد. تحول درونى و دگرگونى در اندیشه، زیربناى همه دگرگونیها و حرکتهاست. نگاه عالمانه و دقیق به آیات قرآن و سیرت پیامبر)ص( این را به دست مىدهد که فرهنگ و اجتماع و اقتصاد جامعه، آن گاه دگرگون مىگردد که جهانبینى و نگرش مردم زیر و زبر گردد و از رکود و ایستایى به درآید. دگرگونیهایى که از بیرون بر جامعه و هر کانون و نهاد و سازمان تحمیل شود، ضامن بقا ندارند. جامعه مانند بدن آن را به عنوان عضوى ناساز پس زده و به خویشاوندى نمىپذیرد. طالقانى، مفسر بزرگ قرآن کریم، در تحلیل مبانى انقلاب اجتماعى با برداشت از سوره شریفه »و النازعات« مىگوید: »والنازعات غرقا... انقلاب واقعى، انقلابى است که از درونها بجوشد و حالت نزعهاى و نزوع ]کندن... [ داشته باشد تا بتواند در سطح اجتماعى دوام پیدا کند و پیش رود و منشأ تدبیر شود.«15 روحانیت و عالمان دین، در صورتى مىتوانند در پیش برد جامعه اثرگذار باشند که در جهان بینى خود دگرگونى پدید آورند و رسالت خود را در هر زمان به درستى بشناسند و به رسالتى که در متن شریعت، بر عهده ایشان گذارده شده است با توجه به روزگار نو و پدیدهها و اندیشههاى نوظهور، عمل کنند. روحانیت، هماره باید خود را ارزیابى و نقد کند و در اندیشه پیشرفت و حرکت به جلو باشد. آینده نگرى کند و براى فرداى نسل خود برنامهریزى داشته باشد. از روزمرهگى و بىخبرى و بىبرنامگى و یاس بپرهیزد; چه روحانیت رسالت بزرگى بر عهده دارد رسالت پیامبران در این دوران بر دوش اوست. روحانیت آزادى بخشترین و پیشروترین و سنگینترین ایدهها و رسالتها را دارد و رایتى که در دست گرفته، رایت امامت است. روحانیت، امام و رائد و پیشاهنگ امت اسلامى است. عالمان دین مىباید هماره پیشاپیش امت حرکت کنند، راهها را شناسائى و مردم را نسبت به خطرهاى راه هشدار دهند: »حضرت ابراهیم یک امام به تمام معنى بود. امام باید حرکت داشته باشد و اعمالش سرمشق دیگران باشد. ما حرکت نداریم; زیرا ما را از حرکت باز داشتهاند. آرى آب هرقدر که صاف و تمیزباشد اگر در گودالى بماند، متعفن خواهد شد. ولى آب گل آلود اگر در حرکت باشد خود به خود صاف مىشود.«16 سخن بیدارگر دوران ما، مفید این پیام است که حرکت و راه، آینده را شان مىدهد و در طى حرکت ابهام و کاستیهاى برنامهها برطرف مىشود. پس نباید از دشواریها و گردنههاى دشوار گذر راه هراسید و کنار کشید و انزواگزیها، که این با شأن و جایگاه و رسالت عالمان دین ناسازگار است. حوزهها و عالمانى که باید طلایهدار باشند و رائد قوم و در جایگاه امام و پیشوا و همیشه و در همه حال در حال حرکت به پیش، که شأن و رسالت امام جز این نیست، نباید انزوا گزینند و خطرها را بهانه بیاورند. که چنین حوزهاى با تحول فاصله خواهد گرفت. حوزهها، آن به آن باید ترمیم گردند، تحول یابند و اندیشههایى که بازدارندهاند و نگاه یک سویه به این دارند، کنار گذاشته شوند. طالقانى اسلام را منظومه واحدى مىدید و همین دید و نگاه طرحها، پیشنهادها و سخنان و اظهار نظرهاى او را کاربردى مىکرد. اسلام نه مجموعهاى از عبادتها و اذکار فردى، که دینى انسانساز و سعادت بخش است. چگونه انسان را مىسازد و سعادت را براى او به ارمغان مىآورد، اگر تنها بخش کوچکى از آن در زندگى شخصى و اجتماعى نمود بیابد؟ بىگمان در سایه اجراى درست و دقیق تمام دستورهاى آن، کرامت، عزت و امنیت و رفاه و استقلال و مهرورزى در جامعه برآورده مىشود. تمدن مادى جدید، بخشى از نیازمندیهاى جامعه را تأمین کرده است، اما او را از بسیارى از مزایاى معنوى خود محروم ساخته و پیامدهاى ناگوارى براى انسانیت به بار آورده است. حوزهها با درک این مهم و جاى خالى اندیشه معنوى ناب اسلام، مىتوانند در تمدن جدید جایگاه والایى بیابند. طالقانى، تمدن غرب را مىشناخت و از کارآمدیهاى آن چشم فرو نمىبست. اما بر این باور بود که بناى تحول راستین براى آدمى، تنها در اسلام پایهریزى شده است، در پرتوگیرى از آموزههاى قرآن. وى به شبهههاى روشنفکران وابسته به دربار، تودهایها و... که دین را منشأ توقف و ایستایى جامعه مىانگاشتند و عقب ماندگیها را به دین و آموزههاى آن نسبت مىدادند، پاسخهاى روشنى مىداد. پاسخهایى که جوانان را قانع مىکرد و به سوى دین و آموزههاى آن مىکشاند و علیه سخرهگران دین وامىداشت و برمى انگیخت. برنامهاى که در هر زمان کارآیى دارد و مىتواند جریانهاى فکرى را، که ریشه در اعماق دین دارد و از دین تغذیه مىکنند، در عرصه نقش آفرینى وارد کند. و بویژه حوزهها را در مدار قرار بدهد. یعنى اگر پاسخها و برخورد با جریانها و نحلههاى فکرى، عالمانه، دقیق و با شناخت دقیق آن جریانها و ریشههاى آنها باشد. همیشه افق گشا باشند و راه حلهاى مناسبى فرا راه اهل فکر قرار بدهند. بى گمان، طالقانى با اندیشههاى نویى که ارائه داده، این افق را فراروى حوزهها گشوده است. وى، در یکى از سخنرانیهاى سال 1348 در شرح آیه شریفه: »وکان الناس اُمة واحده فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین« مىگوید: »فَبعث اللّه النبیین، بعثت، یکسره مستند به خدا شده که یک مساله جدید و یک جهش تاریخى است. و نقشى که انبیا در زندگى و حیات بشر دارند، نقشى است بسیار مؤثر، که هیچ چیزى نمىتواند جاى این نقش را بگیرد. متأسفانه علما و محققین اجتماعى و تاریخى، نمىدانم چه شده از دین زده شدهاند، از اسم دین. در تحولات و علل تاریخى و حرکت و تکامل بشرى، نقش انبیا را یا ناچیز مىدانند و یا نادیده مىگیرند. آیا نقشى از این بالاتر در زندگى بشر بوده است... ابشار و انذار، یعنى چشم مردم را باز کردن و آینده را به اینها نشان دادن. آیندهاى که مربوط به شعاع عمل و اندیشههاى انسان است، نه آینده تحولات طبیعى عالم. و دیگر این که انسان را متوجه مسؤولیت عملاش و اثر عملاش کردن. ملاحظه مىکنید که این همان مرحلهاى است که نوع انسان به بلوغ رسیده احساس مىکند که مثل حیوانى نیست که در اعمال و آثارش، هیچ مسؤولیتى نباشد. احساس مسؤولیت مىکند، ولى حد این مسؤولیت و شعاع اثر این مسؤولیتهاى را گیج و گم است. این جا جاى پاى انبیاء است«. وى، در ادامه شرح مىدهد: احکام و دستورهاى عبادى و اقتصادى اسلام، در منظومه واحد معنى پیدا مىکنند. عبادت و اقتصاد و نماز و روزه و حج مقدمه خودسازى و حاکمیت دین خداست و همه باید انسانها را به این سو جهت دهند و آن کس که گمان مىکند تنها با نماز و روزه و حج، تکلیف خود را انجام داده و در برابر سلطه حاکمیت مخالفان انبیا، تکلیف ندارد دین را نفهمیده، چه معمم پارچه بر سر باشد و چه کروات دار باشد: حوزهها اگر به همه حکمها، دستورها و آیینهاى اسلامى در منظومه واحد ننگرند و از اسلام تفسیر درستى ارائه ندهند و آن به آن از قرآن و سنت و از مفسران آنها که ائمه)ع( هستند بهره نگیرند و در برابر ستم سلطه حاکمان جور به رویارویى برنخیزند و به حاکمیت اسلام نیندیشند و براى آن برنامه نداشته باشند، از گردونه زندگى بر کنار مىمانند. پس تحول، نوشدن، و حضور در زمان براى حوزهها، بستگى به برداشتى است که از دین و قرآن دارند. راه برود؟ مگر سمتاش مشخص شده؟ تا سمت مشخص نشد تحرک که معنى ندارد. چرا مسلمانان تحرکشان از بین رفته است؟ براى اینکه اینها را ]عبادات[ منهاى مسأله و مسؤولیت بعثت انبیا گمان کردهاند. در این آیه که به طور جامع مراحل تکامل انسان و بعثت انبیا را بیان کرده، آخرش به این جا مىرسد، به: »لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه« براى اینکه کتاب حاکمیت پیدا کند. یعنى ملاکهایى حاکمیت پیدا کند که کتاب را ارائه مىهد که عین ملاکهاى واقعى است. »و هو الحق المبین«.17 چطور حوزه تحول نایافته، به حرکت درنیامده مىتواند مسلمانان را به حرکت دربیاورد و این پندار غلط: عبادات منهاى مسؤولیت بعثت انبیاء را از ذهنها بزداید و زمینه را براى حاکمیت کتاب خدا فراهم آورد. حوزه در پرتوگیرى آن به آن از بعثت انبیاء، به حرکت درمىآید، متحول مىشود و راه را براى تحول و حرکت دیگران هموار مىسازد. طالقانى در سخنى دیگر با انتقاد از غرب زدگانى که علم و دین را رقیب یکدیگر معرفى مىکردند و چنین مىنمایاندند که در عصر علم و صنعت و تمدن، دوره دین و مذهب طى شده است و سخن از رسالت انبیا، بازگشت به گذشته است، مىگفت: »علم و صنعت و پول به تنهایى نمىتواند انسان را به تکامل برسانند. شاید ]اینها[ وسیلهاى براى پیشرفت باشند، ولى آنچه که انسان را از لغرش در شاهراه زندگى باز مىدارد همان روح قانون است که مجموعه آنها در قرآن، کتاب آسمانى ما مسلمانان آمده است و عامل پیشرفت بشر است و انسان باید در راه ترقى و پیشرفت قدم بردارد و فقط به خواندن نماز و از خدا حورالعین خواستن اکتفا نکند. بلکه باید روح قانون آسمانى در شما دمیده شود. نه اینجا که همان جایى که ایستادهاید درجا بزنید. قوانینى که به دست بشر تدوین مىشود، بعداً به دست خود او منسوخ مىشود. «18 او به حاکمیت دین خدا مىاندیشید. اندیشهاى که در آن دوران دور از ذهن مىنمود. در این عرصه تلاش مىکرد. تلاشى که در آن روزگار در نگاه کوته فکران عبث مىنمود. و بر این باور بود مىگفت: پیامبران براى توحید و عدالت و حاکمیت دین خدا آمدهاند. رسالت علما تداوم راه پیامبران است و این بزرگترین، اصلىترین و محورىترین رسالت آنان است. اگر این رسالت نادیده انگاشته شود و روحانیت از آن دورى گزینند، یا آن را بدمعنى کند، روشن است که تحولى در حوزه رخ نخواهد داد و اصلاً کسى احساس نیاز به تحول نخواهد کرد. چون انجام این رسالت بزرگ است که تجدید قوا، نوشدن، آمادگیهاى ضرورى را مىطلبد و اگر کسانى نخواهند آن رسالت را بر دوش بکشند، یا آن را در اعمال جزئى تفسیر کنند و بینگارند، هیچ نوع تحولى لازم نیست به حقیقت بپیوندد. عالمان دین باید با تمام وجود در راه پیشبرد، عدالت و دادگرى، امنیت، از میان بردن اختلافات و بهروزى مردم بکوشند. تنها به نماز جماعت و بیان برخى از مسائل شرعیه بسنده نکنند و عافیتطلبى آنان را بدان جا نکشاند که در برابر ستم و خفقان حاکم بر جامعه سکوت پیشه کنند و خرسند باشند که سرباز امام زماناند: »مسلمانى و دین داشتن یعنى تعیین سرنوشت، استقرار محیط امن، آزادى بیان دخالت در امور زندگى، دخالت در اقتصاد، دخالت در بیت المال مملکت، دین یعنى اینها. چنانچه ما زندگى را فقط خوردن و خوابیدن فرض کنیم با حیوانات که فرقى نداریم... « متأسفانه کسانى که مىبایستى مردم را ارشاد کنند آنها نیز جنبه سکوت و گمراهى مردم را پیش کشیدهاند... «19 از توحید که رکن رکین و سنگ زیرین اسلام و رسالت پیامبران است، تفسیر نادرستى داریم که اگر درست تفسیر شود و نگاه جامعه به توحید، نگاه قرآنى باشد، اخلاق، سیاست و اقتصاد جامعه را تحت تأثیر قرار داده و دگرگون مىسازد و اکنون که این دگرگونیها را شاهد نیستیم، از آن روست که از برکات آن محروم هستیم: »توحید... تنها یک مسأله فلسفى و کلامى نیست که با دلیل و برهان اثبات شود و به همین جا متوقف گردد، بلکه حقیقتى است که باید در فکر و عقل و عمل تحولى پدید آورد و جهت زندگى و وضع اجتماعى را برگرداند و بناى دیگرى بر اساس حاکمیت خداوندى، که همه جهان ظهور اراده و حکومت مطلق اوست، برپا دارد و انسان را از فسق دنیا برهاند و چشم انداز فکرش را وسیع و شخصیتاش را مستقل گرداند. «20 وى در ادامه شرح مىدهد: جداى از توحید در ذات و صفات و عبودیت، مهمترین تعارض زورمندان و مستکبران با پیامبران توحید در اطاعت بود و اگر توحید تنها در اعتقاد در درون محصور بود، راه آشتى فرعون و کسرى و قیصر با انبیاء باز بود; چه هریک راه خود مىرفتند و رقباى انبیا بر مال و جان مردم چیره بودند. ولى پیامبران با اعلان عبودیت خدا، منافع نامشروع زورمداران را هدف قرار دادند و به حریت و آزادى و کرامت انسانها مىاندیشیدند. راهى که همیشه باید رهروانى داشته باشد و هیچگاه نباید بىرهرو بماند. اگر این اندیشه و نگاهِ ناب توحیدى زیربنا و شالوده تحول حوزهها قرار بگیرد و توحید در همه عرصههاى فکرى، اجتماعى، سیاسى و... میان دار باشد و نقش آفرین و محور و مدار، بىگمان تحولى ناب در حوزهها رخ خواهد داد. آنچه امروزه مورد نیاز است و حوزهها باید بنا و مبناى حرکت خود را بر آن استوار بدارند، توحید ناب است. از توحید ناب، تحول ناب برمىخیزد، همان اصلى که طالقانى، سخت به آن پاى مىفشرد.
تحول در اخلاق حوزهها، باید معلم اخلاق بپرورند و کارى کنند و برنامهاى بریزند که طلاب در عرصه جهاد با نفس به تلاش برخیزند. از بند نان و نام خود را برهانند و به خیرخواهى و نیکاندیشى بیندیشند و کار خود را به گونهاى سامان دهند که به حرکت در این سمت بینجامد. روشن است که تا هدفها و اندیشهها جهت نیابند، جهت درست، خدایى و انسانى، آن تحول بایسته در خلق و خوى رخ نمىهد. براى تحول در خلق و خوى و رواج مکارم اخلاق در حوزه، بایستى با حرکتى عالمانه و دقیق، اندیشهها را به سوى تعالى رهنمون بود و هدفهاى بس بلند و متعالى را فراراه جست و جوگران دانش دین قرار داد. اندیشه و هدفهاى کوتاه و خواستههاى اندک، انسانها را فرومایه و کم ظرفیت بار مىآورد، ولى هدفهاى در اوج و بلند، انسانهاى کریم، بلندنظر، بلندهمت، بزرگوار پرورش مىدهد. پرورش این سان انسانها، حوزهها را استوار مىسازد و از گزندها آن را در امان مىدارد. انسانهاى آزاده، خوگر با خوهاى نیک و رفتارهاى شایسته، پیرامون خود و جامعه را عطرآگین مىسازند. در رواج نیکیها و عدالت، برادرى در جامعه مىکوشند پس باید از اصلاح افکار و اندیشهها آغاز کرد و کمکم به ساحت اخلاق نبوى وارد شد که این اخلاق رمز پیشرفت و گشایس گرهها و درهاى بسته است. طالقانى سخت به اخلاق نبوى دلبسته بود و آن را الگوى حرکت اصلاحى خود قرار داده بود و تلاش مىکرد آن روح را به جامعه بدمد. وى، با استناد به آیات قرآن و روش تربیتى پیامبر)ص( شرح مىدهد: رسول خدا براى ایجاد محیط اخلاقى و مبارزه با فرومایگیها، پستیها و افزون خواهیها و ناهنجاریهاى در میان عرب جاهلى، در آغاز به وعظ و بیان آثار نیک و بد و تقسیم روشهاى اخلاقى نپرداخت، بلکه از جهان بینى و مبدأ باور و عقیده شروع کرد. با برانگیختن اندیشههاى خفته و فطرتهاى پاک آنان را از شرک به سرابُستان توحید کشاند. و توانست در سایه خداباورى، انسانهاى خداترس و پارسا و جهادگر تربیت کند و جامعهاى برین و نمونه را، در آن محیط ظلمانى و تاریک جاهلى پى ریزى کند. و جامعه انسانى غرق در جاهلیت را از سقوط و تلاشى نگه دارد و به سوى فلاح و بقا، پیش برد. اگر مسلمانان در خور تجدید حیات کنند و به معناى کامل کلمه نداى توحید سردهند، مىتوانند خود و جهان را از خطرهاى شرک و آثار شوم مادهگرایى نجات دهند و نظامهاى واژگون و فاسد بشرى را در راه حق و عدالت رهنمون شوند: »رسول خدا)ص( مىتوانست به نام قومیت و ملیت، عرب را برانگیزد و حکومتى تأسیس نماید و از این راه آنها را به صلاح و خیر وادارد، ولى با تأیید وحى مىدید که اصلاح فردى و اجتماعى، مىباید از حقیقت انسانیت و مبدأ عقیده و فکر آغاز گردد. به خوبى مىدید که تا آدمى ارزش خود را نشناسند و خود را مسؤول نداند همه چیز را از خود برتر و خود را در برابر هر وَهم و سایه خیالى، پستر مىبیند و براى رسیدن به هر سود و لذتى، هر ناروایى را وامى دارد و در محیط تاریک حکومت غرائز و شهوات پیوسته به صورتهاى گوناگون بت مىتراشد و بت مىپرستد. او، یگانه علاج را همان کلمه توحید مىدید تا در پرتو آن، به عظمت خالق پى برند و به سوى اراده مطلق او گرایند و شخصیت خود را مستقل و جاویدان سازند. تاریخ نشان داد که با این دعوت، چنان استعدادهاى فکرى و درونى مردمى را برانگیخت و سطح اخلاق ایشان را بالا برد که نمونههایى از جهان بینى و بلند همتى و شجاعت و عواطف عالیه انسانى در سایه این حقیقت از میان ایشان برخاست که هیچ مکتب تربیتى و اخلاقى در مدتهاى طولانى نتوانسته نشان دهد. همان مردمى که براى مال اندک با کمترین تحریک خون یکدیگر را مىریختند و در برابر سنگ و چوب کرنش مىکردند در سایه تعالیم پیغمبر اکرم)ص( که مبتنى بر توحید است به جایى رسیدند که ثروتها و جواهرات جهان در نظرشان با خاک یکسان شد و جز در برابر عظمت آفریدگار بزرگ سر فرود نیاوردند. نه فشار اقتصادى و نه انبوه دشمنان زبونشان مىساخت و نه رنجها و مصیبتها ایشان را از پاى در مىآورد و نه ثروت و پیروزى مغرورشان مىکرد. این است آثار آن توحیدى که اسلام به آن دعوت مىکرد.«21 روش پیامبر اعظم در دگرگونى اخلاقى و سوق دادن انسان از لجنزار و رذائل به بهشت خوبیها و ارزشها، روشى است که به خوبى پاسخ مىدهد. امروزه، هیچ تلاشى در راستاى تحول حوزه به ثمر نمىرسد، مگر این که پاکان و پرتوگیران از سیره اخلاقى رسول گرامى اسلام پا به میدان بگذارند و این تحول بزرگ، بنیادین و نفش آفرین را مدیریت کنند و سطح اخلاقى حوزویان را بالا ببرند که این، هم در خود آنان دگرگونى پدید مىآورد و هم در جامعه.
تحول در آموزش شیوه آموزش و مواد آموزشى حوزه معاصر ناکارآمد است. کاستیهاى آن، براى رسیدن به برنامه آموزشى کارآمد، باید به بوته نقد گزارده شود. حوزهاى شایستگى دارد رایتِ پرچمدارى پیامبران را برافرازد که تحصیل کردگان و پرورش یافتگان آن، داناى به کتاب و سنت باشند. و به معناى واقعى کلمه توان پاسخگویى به نیازهاى دینى جامعه را داشته باشند. چه افراد کم مایه و بى اطلاع از اسلام و مصالح مردم، نه تنها بارى بر دوش مردماند که رهزناند و به خاطر کم مایگى و بى اطلاعى از اسلام و مصالح مسلمانان، سد راه مىشوند و اصلاح گران را به زانو درمى آورند. آنچه مصلحان را در گاه مبارزه با نظام طاغوتى، امپریالیسم و صهیونیزم، در جبهه مقدم رنج مىداد، روحانیان ناآگاه، ناآشناى به اسلام و مصالح ملت بود. آنان که مقدسى را پیشه کرده بودند و آب به آسیاب دشمن مىریختند. حوزه با تجربهاى که پشت سر گذاشته، باید تلاش ورزد که به خاطر نارسایى و ناسامانمندى آموزش، این گونه افراد، سر بر نیاورد و عرصه را در دست نگیرند و به نام عالمان حوزوى و روحانیان در حوزه درس خوانده مردم را از حرکت بازندارند. و آتش کینه و حسد به روى مصلحان و خیراندیشان و تحول خواهان و دلسوزان حوزه و روحانیت نگشایند و تیرهاى زهرآگین خود را به سوى آنان رها نکنند. برنامه آموزشى حوزه باید به گونهاى باشد که عالم آگاه به مسائل روز و مصالح مسلمانان بپرورد و به درکى فراگیران را در طى مراحل گوناگون برساند که رسالت جهانى خود را به روشنى دریابند، و دریابند که وظیفه و رسالت آنان به داشتن مسجد و محراب و منبرى به انجام نمىرسد که اگر مصلحان و عالمان بزرگ به این بسنده مىکردند و برابر آموزشهاى حوزوى بار مىآمدند، شیعه این سان در اوج نبود و نمىدرخشید. باید راهى را که مصلحان در فراگیرى فردى خویش پیش گرفته بودهاند، امروز براى آموزش جمعى طلاب در پیش گرفت. باید دید آنان را چه آموزههایى و چه موادى از متون درسى اینسان دگرگون کرد و راه اجتهاد نو را به آنان نمود و توانستند با برداشتهاى ناب از اسلام و قرآن و روایات معصومان، نقبى به روشنایى بزنند و آنگونه در پیر و جوان، زن و مرد، اثرگذار باشند و آنان را به انقلاب درونى وادارند و قیام علیه زورگویان و طاعیان و به گمان ما، آموزش در حوزه نقش بنیادین دارد و اگر دقیق طراحى شود، دستاوردِ بزرگى براى جهان اسلام خواهد داشت. عالمان آگاه بسیارى را به عرصه وارد خواهد کرد و مصلحان و نقش آفرینان در عرصههاى داخلى و خارجى، طلایه داران، انگشت شمار نخواهند بود. تحول در آموزش، از هرز رفتن استعدادها جلوگیرى مىکند، از ورود افراد کم مایه به جامعه مىکاهد و دست سودجویان، شیادان و عوام فریبان را مىبندد. زیرا وقتى وضع آموزشى حوزه نابسامان باشد و از هم گسسته، هر عمامه به سرى حوزوى قلمداد مىشود و هر کم مایه و بى سوادى نظریه پرداز و اهل پند و موعظه. اگر وضع آموزش به هم ریخته باشد، هیچ بخش دیگر حوزه سامان نخواهد گرفت و هیچ راهى براى جلوگیرى از سوء استفاده از لباس روحانیت، کارایى نخواهد داشت. در این آشفته بازار تعلیم و تربیت، هرکسى مىتواند داعیه دار گردد و اگر با یک کشیش برخورد کنید مىبینید که اقلاً در یکى، دو رشته داراى دکتراست.22 طالقانى از سوء استفاده از لباس روحانیت شکوه مىکند و در دوران خفقان با خاطرى آزرده در جمع مؤمنان، درباره علت این که چرا سخنان و پند و اندرز روحانیان و عالمان دین اثر نمىگذارد و افراد را از گناه بازنمى دارد، مىگوید: »زیرا بازارى ورشکسته و کارمند بازنشسته وارد این لباس شده و با پشم و پنبه )ریش و عمامه( شروع به کلاشى نمودند. البته هرچه پشم و پنبه بیشتر داشته باشد مردم بیشتر دنبال آنها مىروند. «23 بله او در آن شرایط سخت بحرانى و تاخت و تاز گروههاى مارکسیستى و رواج شبههها و نیاز مبرم جوانان به معارف ناب، وقتى مىدید شمارى عمامه به سر کم مایه جولان مىدهند، برمىآشفت و مىگفت: »یک عده خودشان را به لباس روحانیت درآورده و کمى ریش بلند مىکنند و یک عمامه به سرشان مىگذارند، هر کارى دلشان بخواهد مىکنند و کسى نیست جلوى آنها را بگیرد. «
علوم قرآنى حوزهها، بدون بازگشت به قرآن و بهرهگیرى عالمانه از آن در همه عرصهها و ساحتها، از رکود و ایستایى و خمودى و جمود به در نخواهند آمد. هرکس غیر از این بیندیشد، بى راهه مىرود. قرآن سرچشمه دانشهاست، تدبر در قرآن، راه از بى راه را نشان مىدهد و زمینه تحولهاى بنیادین، ریشهاى و ماندگار را فراهم مىسازد. در پرتو بازگشت به قرآن و تدبر و مطالعه در آیاتِ حیات بخش آن، مىتوان به نور و روشنایى دست یافته و از جهالتها، فتنهها، رهایى یافت و به نور دانش، جامعه را آذین بست. آنگونه که پیامبر اعظم)ص( در پرتو این کتاب بزرگ آفاق را روشن کرد بزرگترین تحول را در جامعه جاهلى پدید آورد. پس از آن نیز هرگاه مسلمانان از سر راستى و درایت به قرآن بازگشتهاند، در جامعه اسلامى دگرگونى پدید آورده و تمدنهاى باشکوه بنیان گذاردهاند. این که مصلحان بزرگ توانستهاند نقش بیافرینند و بذر آگاهى به زمین دلها بیفشانند و ذهنها را بیدار کنند، از دولت قرآن بوده است. طالقانى که خود در پرتو قرآن حرکت مىکرد، شجاعانه در برابر جهل و ستم مىایستاد، شورآفرینى سیدجمال الدین اسدآبادى را در جامعههاى اسلامى، در بازگشت دقیق و پرتوگیرى آن به آن از قرآن مىداند. او که توانست روحى تازه در کالبد بى روح مسلمانان بدمد و آن همه عالمان بیدارگر و احیاگر تربیت کند، همه، به برکت تدبر در آیات قرآن بود. طالقانى که راه بازگشت به قرآن و چنگ زدن حبل المتین قرآن را به سختى گشوده بود و در این راه تلاشها کرده و رنجها برده بود، خوب دریافته بود که سیدجمال الدین، در نهضت بیدارگرى بزرگ خود، چه کشیده است: »چقدر من خودم فشار تحمل کردم تا بتوانم این راه را باز کنم که قرآن براى تحقیق است، براى تفکر و تدبر است، نه براى صرف خواندن و تبرک جستن. همان طورى که مرحوم سید انقلابى ما، مرحوم سید جمالالدین، قبل از آن گفت. تکیه او هم بر حرکت مسلمانها و براى بیدارى مسلمانها، همین بود که چرا قرآن برکنار شده. «24 طالقانى، مفسر بزرگ و روشناندیش قرآن کریم، از آموزشهاى حوزوى به سرابستان قرآن وارد نشد او از این که چطور شد به قرآن روى آورد، بر این برکه ناب فرود آمد و به چه انگیزه و با چه زمینهاى به آن آستان مقدس راه یافت، این چنین گزارش مىدهد: »آن دورهاى که در قم سرگرم تحصیل بودم، روزهایى بود که مردم این کشور، سخت دچار فشار استبداد بودند. مردم از وحشت از یکدیگر مىرمیدند. جان و مال و ناموس مردم، تا عمامه اهل علم و روسرى زنان، مورد غارت و حمله مأمورین استبداد بود. این وضع، چنان بر روح و اعصابم فشار مىآورد که اثر آن، دردها و بیماریهایى است که تا پایان عمر باقى خواهد بود. در آن روزها با خود مىاندیشیدم که این بحثهاى دقیق در فروع و احکام، مگر براى عمل و سعادت فرد و اجتماع نیست؟ مردمى که یک فرد و یا یک دسته، بى پروا، این گونه بر او حکومت و ستم نمایند، آیا روى صلاح وسعادت خواهند دید؟ آیا نباید بیشتر نیروى فکر و عمل را براى ایجاد محیط مساعد و جلوگیرى از ارادههاى خودخواهانه متوجه نمود؟ از سوى دیگر مىدیدم مردمى در لباس دین، مرد خودخواهى را با خواندن آیات و احادیث بر گردن مردم سوار مىکنند و برایش رکاب مىگیرند، دستهاى دیگر با سکوت و احتیاطکارى، کار را امضا مىنمایند، تا آن گاه که بر خر مراد مستقر شدن و افسار )زمام( را به دست گرفت و رکاب کشید، همه چیز مردم را زیرپاى خود پایمال کرد، به دعا و توسل مىپردازند و از خداوند، فرج امام زمان، علیه السلام، را مىطلبند. این روش و تضادِ جمعى از پیشوایان دینى، این محیط تاریک، این تأثرات روحى، قهراً به مطالعه و دقت بیشتر در آیات قرآن حکیم و کتاب شریف نهج البلاغه و تاریخ و سیره پیغمبر اکرم و ائمه هدى، علیهم السلام، وادارم کرد. برخورد با بعضى از اساتید و علماى بزرگ دستگیرم شد، کم کم خود را در محیط روشنى دیدم و به ریشههاى دین آشنا شدم و قلبم مطمئن گردید و هدف و مقصد را از نظر وظیفه اجتماعى، تشخیص دادم و تا توانستم، به توفیق خداوند، از دیگران هم دستگیرى نمودم«25 چند تن بسان طالقانى از خیل طلاب جوان و علاقهمند به اسلام و معارف بلند آن، توانستند این سان از لابهلاى افکار بسته، فروعات درهم تنیده و غیر راهگشا و بىنقش در سعادت فرد و اجتماع برهنه و به چشمه سار قرآن راه یابند و بنیوشند و بنیوشانند و براى سعادت مردم، جامعه و فرد به تلاش برخیزند و مردمان را علیه کسانى شوربختى، نگونسارى و فقر و فاقه را براى آنان رقم مىزنند بشورانند. روشن است که انگشت شمار بودند. حوزه با برنامه آموزشى خود و درسهایى که به طلاب مىآموزاند، هم در دوران طالقانى و هم در دورههاى بعدى، نه تنها طلاب را به قرآن و سرچشمههاى جوشان و خروشان و زلال آن نمىرساند که بازدارنده است، زیرا طلاب را چنان در لابهلاى درسهاى غیر ضرور، کسل کننده و استعدادکش و فروعات درهم تنیده و غیر لازم براى سعادت فرد و اجتماع گرفتار مىسازد و حل مشکلات در جاى دیگر غیر از قرآن جست و جو مىشود که طالب علم و فراگیر، هیچگاه به قرآن رهنمون نمىشود و بدین سان طلبه جداى از قرآن به مسیر خود ادامه مىدهد و از این روى، کارایى لازم را در جامعه ندارد، تن به انزوا مىدهد و به کارهاى بسیار فرعى سرگرم مىشود و عمر مىگذراند. طالقانى وقتى دید با آن چه آموخته نمىتواند در جامعه حضور اثرگذار داشته باشد، به قرآن پناه برد. کارى که امروزه، باید حوزهها آن را الگو قرار دهند و با دقت و کندوکاو روى نقش اثرگذار این عالم ربانى و مفسر بزرگ، در هدایت جوانان و نجات آنان از دامن گروهها و جریانهاى مادى و ماتریالیستى، در برهههاى گوناگون، براى طلاب جوان برنامه ریزى کنند و برنامههاى آموزشى آنان را به گونهاى جهت دهى کنند که قرآن محور قرار بگیرد و طالب علمان با محور قرار دادن قرآن، در عرصههاى گوناگون جامعه حضور یابند و نقش ایفا کنند. طالقانى، به قرآن روى آورد و در آن به تدبر پرداخت و از کوثر زلال آن جرعهها نوشید. براى نجات جامعه از تنگناهاى هراسناک و خفقانآور و روزگاران سیاه و گردابهاى گناه، قرآن را مدار حرکت خود قرار داد. قرآن را از حاشیه به متن آورد، به متن جامعه، با زبان ساده و به روز، آیات قرآن را شرح مىداد و مفاهیم قرآن را به عنوان مکتب و دستورها و آیینهایى براى راهنمایى عمل و زندگى، فراراه نسل نوخاسته قرار مىداد. او، پس از شهریور 1320، جوانان رسته از استبداد رضاخان را، به آبشخور قرآن فراخواند و به آنان زیبایى و دلانگیزى راه قرآن را نمایاند و نقشههاى مکتبهاى الحادى را که براى به دام افکندن جوانان، گسترده بودند، آشکار ساخت. او، مشعل قرآن را در همه میدانها افروخت، در مسجد، مدرسه، زندان، و... با تفسیر قرآن، ذهنها را روشن کرد، قلبها را صفا داد، زنگارها را زدود و بر سرگردانیهاى کسانى که به کهف قرآنى او پناه مىآوردند، پایان داد.
نهج البلاغه شگف از حوزههاى شیعى، با آن همه علاقه و دلدادگى به امام على)ع(، نهج البلاغه در برنامههاى آموزشى آنها، جایى ندارد و این متن بس دقیق، لبالب از معارف و آموزههاى قرآنى، سنت نبوى، درسهاى زندگى، برنامههاى سیاسى و حکومتى و آیین کشوردارى، اداره جامعه و... به طلاب آموزش داده نمىشود که هم از کوثر زلال معارفى آن لبالب شوند و هم از نکتههاى ادبى و بلاغى آن. نهجالبلاغه، فراگیر و طالب علمان را برمى انگیزاند و از رکود و ایستایى، راحتطلبى، لذت جویى، بى دردى، بى غمى و بى خیالى نسبت به سرنوشت و وضع و حال مردم مىرهاند و آنان نسبت به گرفتاریها، فقر و فاقه، ستم و بیداد، در به درى مردم و آسیبهاى اجتماعى و کژ راههروى حکومتگران حساس بار مىآورد و حوزهها را از فرو رفتن و فرو غلطیدن در باتلاق غفلت و بىتوجهى به درد و آلام محرومان و مستضعفان نگه مىدارد و نمىگذارد راهى را بپیمایند و مسیرى را بروند که به این باتلاقهاى سخت هراس انگیز بیانجامد و مرگ آنها را رقم بزند. حال چرا به این قله همیشه برافراشته، حوزههاى شیعى در برهههاى گوناگون اهمیت نداده و از کنار آن گذشته و در برابر عظمت آن سر فرود نیاوردهاند؟ جاى بحث و ریشهیابى دارد که مجالى دیگر باید. اما امروز باید بیدار شد و این غفلت بزرگ و خرد کننده را جبران کرد و نهج البلاغه را با دقت تمام به طالب علمان آموزاند، تا فراگیر شود و جامعه را در پرتو خود بگیرد. حوزهها امروز باید از طالقانى بیاموزند که چسان از نهج البلاغه پرتو گرفت و پرتو فشاند. و چسان این راه را در روزگارى که سخت ناهموار و پرسنگلاخ بود، پیمود و از آن کانون در دل آن زمستانهاى سرد و استخوانسوز، گرما گرفت و به کومههاى سرد، گرما بخشید و در سینهها شعله افروخت. طالقانى از دوران جوانى، در کنار درس و بحثهاى حوزوى، نهج البلاغه را در کانون توجه خود قرار داد. از ترجمه و کار بزرگ و روشنگرى که روى نهج البلاغه انجام داده و به یادگار گذارده این معنى به خوبى پیداست. اگر مدت مدیدى روى نهج البلاغه کار نمىکرد و جمله جمله آن را در کارگاه ذهن خود نمىپروراند، واژه به واژه آن ا به دقت بررسى نمىکرد و به درک دقیقى از معناى آن نمىرسید و محیطى که سخن در آن بسته شده از نظر نمىگذراند، نمىتوانست این شاهکار بزرگ را در ترجمه بخشى از نهج البلاغه بیافریند و آن سان فراز فراز نهج البلاغه، سخنان درربار على)ع( بر ذهن و زباناش جارى باشد. این زندگى باشکوه که در پرتوگیرى آن به آن از نهج البلاغه به حقیقت پیوست و آن سان زیبایى خود را نمایاند و آرام و قرار را از مرد ربانى گرفت و با همه ناملایمات، نیشها و سرزنشها ساخت و از راه حق پاپس نکشید، مىآموزاند که نهج البلاغه از حاشیه به متن بیاید و کتاب درسى بشود و در هر پایه و سطحى، بخشى از آن آموزش داده شود و محتواى حماسى آن به طلاب نیوشانده شود، تا روح آنان شاداب گردد. آقاى کمرهاى از مذاکره علمى که درباره محتواى نهجالبلاغه با آقا سیدمحمود طالقانى داشته است، این گونه گزارش مىدهد: »... درس نهج البلاغه را با آقاى طالقانى مجاهد، در مورد نقشه پیاده کردن دولت امیرالمؤمنین مورد مذاکره قرار دادیم. بخصوص خطبههاى آغاز بیعت با امیرالمؤمنین را، که خطبهاى است انقلابى: »باید غربال شوید و سخت غربال خواهید شد. باید وضع بالا و پایین، به کلى زیر و رو شود، کمچه به ته دیگ بخورد. و باید عقب ماندهها جلو بیایند. و خود تقصیر کردند و جلو نیامدند. باید آنهایى که جلو افتادند، به عقب برگردند. لتغربلن غربلة ولتبلبن بلبة و لتسأطن سوط القدر و یسبقن قوم قد قصروا ولیقصرن قوم قد سبقوا. « درصدد برآمدیم دو نفرى نهج البلاغه را تجزیه کنیم و کتب و کلمات را که مشتملات نهج البلاغه است، هر قطعهاى را به ضمیمه قطعات مناسب آن در یک جا جمع آورى کنیم و این کار را کردیم. نهج البلاغه، بیست و دو کتاب شد. مقدماتى هم بر آن نوشتیم و به معیت آقاى طالقانى در ماه رمضان، پس از نماز، در مسجد شاه آبادى و در مسجد مرحوم حاج سید مصطفى حجازى، من دیکته مىکردم، صفحه صفحه را تصفح مىکردم و قطعات مناسب را تعیین مىکردم و آقاى طالقانى یادداشت مىکرد. الان دفترچه تجزیه نهج البلاغه به خط آقاى طالقانى، در کتابخانه من موجود است. «26 در بازسازى حوزهها، عالمان بزرگى که قرآن و نهج البلاغه را مدار و محور حرکت خود قرار داده و آن همه نقشهاى زیبا و جاودانه را بر لوح ضمیرها زدهاند، باید الگو قرار بگیرند و کارى را که آنان در آن دوران غربت شروع کردند، به طور گسترده و ژرف به کمال برسانند و از برنامههاى خشک و بىروح که به نوعى دیگر قرآن و نهج البلاغه را از دور خارج مىسازد و در نگاهها و بینشها دگرگونى نمىآفریند، پرهیز و دورى گزیده شود و قرآن و نهج البلاغه، براى پرتوگیرى آموزانده و آموخته شود، نه براى انباشت اطلاعات در ذهن، تا به گاه بحث و جدل به کار آید و نشانى باشد بر فضل. قرآن و نهج البلاغه و تفسیر و شرح آن دو کتاب، باید به گونهاى آموزانده و آموخته شود که دگرگونى عمیق در روح و روان طالب علمان و فراگیران پدید آورد و قرار و آرام را از آنان بگیرد و آنان را برانگیزاند که براى تشکیل و بنیان گذارى جامعه قرآنى به تلاش برخیزند و براساس الگویى که امیرالمؤمنین ارائه داده براى آن برنامه ریزى کنند و براى هر حرکت بنیادین و هر تحول اساسى برنامهاى از پیش تعیین شده داشته باشند. طالقانى چون با نهج البلاغه انس داشت، در هر جمعى و در دیدار با هر گروهى، در سخنرانیهاى عمومى، در گاه ایراد خطبههاى نماز جمعه، از زبان على)ع( به مردم و انقلابیون هشدار مىداد و آسیبها و آفتها و بازدارندههاى راه را مىنمایاند و یادآور مىشد که باید انقلابى بود تا انقلاب بماند. نمىتوان انقلابى نبود و انتظار داشت انقلاب تداوم بیابد. کسى که با نهج البلاغه انس نداشته باشد و کلمه کلمه و فراز فراز آن را به جان ننوشیده باشد، نمىتواند برگشت جاهلیت را به درون انقلاب، درک کند و بفهمد و در نهضت غربالگیرى پیشگام باشد و راهنماى مردمان و براى هر حرکت انقلابى و تحولى از پیش برنامهریزى بکند. طالقانى مىگفت: از نخستین خطبهاى که على)ع( پس از به دست گرفتن زمام حکومت براى مردم ایراد کرد، به درستى و روشنى فهمیده مىشود که وى از قبل برنامه داشته است: »برنامه على قبل از انقلاب مدینه بود. نه مثل ما مسلمانها که اول انقلاب کردیم، حالا نشستیم مىخواهیم برنامه معین کنیم. باید چه کار کرد؟ این حقیقت است. این مسأله است. این راه است، این ادامه انقلاب است. اگر این انقلاب، که على روز گفت و امروز هم صدایش به گوش همه مسلمانها و شما مىرسد، اگر تداوم پیدا نکند، هرکارى، هر اندیشهاى، هر تقنین قانونى، کم اثر، یا بى اثر خواهد بود... اگر انقلاب تداوم نیابد، هر اندیشهاى، هر کارى ما بکنیم، علاج ارتجاع و برگشت به وضع جاهلیتى که على)ع( اعلام خطر کرده، چاره اندیش نیست... شما مردم... وقتى انقلابى باشید، انقلاب تداوم پیدا مىکند.«27 به امید روزى که قرآن و نهج البلاغه، آنگونه که مصلحان، بویژه مصلح بزرگ آیت اللّه طالقانى مىخواستند، اندیشهها و ارادهها را در پرتو خود بگیرند. | ||
مراجع | ||
پىنوشتها: 1. بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 173/68، مؤسسة الوفاء، بیروت. 2. اللمعة البیضاء، التبریزى الانصارى، تحقیق سید هاشم میلانى/377، موسسه الهادى. 3. پرتویى از قرآن، ج 83/1، شرکت سهامى انتشار. 4. هاشمى رفسنجانى، دوران مبارزه، زیر نظر مهندس محسن هاشمى، ج 952/2، نشر معارف انقلاب اسلامى. 5. پرتوى از قرآن، ج 226/1; آینده بشریت از نظر مکتب ما، سید محمود طالقانى/21 - 12، انتشارات میلاد. 6. صحیفه نور، ج 50/19، مرکز مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى. 7. همان/217. 8. یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب بیست و نهم، بازوى تواناى اسلام، آیت اللّه سید محمود طالقانى، ج 430/1، مرکز بررسى اسناد تاریخى. ؤ. 10. طالقانى و تاریخ/259. 11. همان/258 - 257. 12. تنبیه الامه و تنزیه المله، محمدحسین نائینى، مقدمه و شرح سید محمود طالقانى/5. شرکت سهامى انتشار. 13. کیهان فرهنگى، شماره 6/183. )دى 80) مصاحبه با علامه عسکرى. 14. طالقانى و تاریخ، بهرام افراسیابى، سعید دهقان/64، فرزانه، تهران. 15. قرآن در صحنه، جلسه سوم. 16. مال×اشتر دوران/47، ج سوم از ج 29 از مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک. 17. یادنامه ابوذر زمان/172. 18. یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب بیست و نهم، ابوذر زمان/556. 19. همان/400. 20. توحید از نظر اسلام، سید محمود طالقانى/38 - 37، نشر حر، قم. 21. توحید از نظر اسلام، آیة اللّه سید محمود طالقانى/42 41، نشر حر، قم. 22. همان/412. 23. یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب بیست و نهم، بازوى تواناى اسلام، سید محمود طالقانى، ج 314/1. 24. مجله سروش 1360/2/12. 25. تنبیه الامة و تنزیه الملة، علامه میرزا نائینى، با مقدمه و توضیحات آیت اللّه سید محمود طالقانى، مقدمه/6 - 5، شرکت سهامى انتشار. 26. طالقانى و تاریخ/42 - 41. 27. در مکتب جمعه، ج 32 - 31/1، ارشاد اسلامى. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 364 |