تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,316 |
تعداد مشاهده مقاله | 12,994,215 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,706,148 |
گفتوگو با حجةالاسلام والمسلمین استاد محمد حکیمى | ||
حوزه | ||
مقاله 2، دوره 24، شماره 144-143، آذر 1386، صفحه 22-63 | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
تاریخ دریافت: 24 آذر 1394، تاریخ پذیرش: 24 آذر 1394 | ||
اصل مقاله | ||
روشنفکر مسلمان، آن به آن، از آفتاب همیشه تابانِ اسلام ناب پرتو مىگیرد و همه گاه از چشمه همیشه جوشان معارف نبوى و علوى مىنیوشد و جامِ جانِ خویش را لبالب مىسازد. از این روى، آنچه از فکر و ذهن و ضمیر او مىتراود، شادابى آفرین، نوکننده و کهنهزداست و گشاینده راههاى نو براى زندگى سعادتمندانه در سایهسار آموزههاى روشن اسلام. روشنفکر مسلمان و حوزوى، در این اندیشه است که تفسیر عصرى از دین ارائه بدهد و در هر کوى و برزن، رایَتِ آن برافرازد و مشعل آن بیفروزد و با رَهنامهاى که در اختیار دارد، انسان امروز را از سرگردانى، گرفتارى در برهوت و گردابِ بىهویتى، بىاعتقادى و مادىاندیشى برهاند و به ساحل امن وَحى مأوایش دهد. تفسیر عصرى از دین، ریشه در یک باور ژرف، شکوفان، رخشان و زلال دارد که تا شعلههاى آن در وجود انسانِ باورمند زبانه نکشند، جان او را نیفروزند و نگدازند، به این درک دقیق و دقیقهشناسى ژرف نخواهد رسید که نیازهاى انسان در حال دگرگونى است و اسلام چون دین زنده و همیشه جارى در زمان است و توانایى و جوهر آن را دارد که همه زمانها را به نافه خویش عطرآگین و همه سینهها را به آبشار بلند خود، اِشراب کند و همه جانها را به آتشزنه خود بگیراند، براى سعادت دنیوى و اخروى انسان برنامه دارد. روشنفکر مسلمان، بویژه حوزوى، که با استدلال، استنباط و اجتهاد راهها را درنوردیده و راههاى نو را کشف کرده، به تفسیر عصرى اسلام مىاندیشد، به تفسیر و برداشتى که راه بگشاید، راههاى ناهموار را هموار سازد، گاهواره زندگى را در دست بگیرد و بجنباند، کاروان زندگى را از راههاى بىسنگلاخ به پیش برد و انسان مسلمان را به کمال و اوجى از دانشِ دین و به باورى همهسویه از توانایى دین براى اداره جامعه برساند که هیچگاه تن به دریوزگى در کوى و برزن مکتبهاى مادى و ضدتوحیدى ندهد و از نیاز بردنِ به درگاه حقیرکننده آنها، بىنیازش سازد. انسان مسلمان، وقتى با پرتوگیرى از اندیشههاى روشن دینى، به این باور رسید و آن را به جان نیوشید که اسلام، براى خوشبخت زیستن او در این دنیا، با همه فراز و نشیبها و نو به نو شدن و دگرگونیهاى آن، برنامه دارد و مؤمنانه به آن گردن نهد و سعادت خود را از آن بخواهد و در آموزههاى وَحیانى آن بجوید، و دَمادَم بَر بِرکه زلال و گواراى آن فرود آید، هیچگاه گرفتار نظامهاى سرمایهدارى و مادى نخواهد شد; زیرا او، به چشمه خورشید دست یافته، وادى که در آن تاریکى راه ندارد، همیشه روشن است و روشنایى مىافشاند. سرمایهدارى و مکتبهاى مادى و انسانیتسوز و بردهپرور، در تاریکى رشد مىکنند، در جامعههاى تاریک، در زمینههاى تاریک، در ذهنها و مغزهاى تاریک در دلهاى تاریک و بىبهره از تابش و پرتوهاى وَحى و آموزههاى وَحیانى و در آوردگاهها و عرصههاى خالى از میاندارى اندیشههاى زلال وَحیانى، والا، زندگىساز، اوج دهنده، بیدارگر، تحجرزدا، سعادتبخش، ریشهکن کننده فقر سیاه و برآورنده نیازهاى آن به آن انسان. سرمایهدارى و نظامهاى مادى و تباهکننده انسانیت انسان و تبدیل کننده او به موجودى خوار، بىمایه، خسسان، بىاختیار و بىاراده در چنگ بادهاى از هر سوى تازنده و توفنده، در زمینهها، زمانهها، سینهها و کانونهایى ریشه مىدوانند، بارور مىشوند، شاخ و برگ مىگسترانند، عقیده و مرام مىشوند، در اندیشهها مىتنند که وَحى، آن نغمه همنواى با فطرت، از میاندارى، جلودارى، پیشاهنگى، عرصهدارى، بازمانده باشد. وقتى پیامهاى روشن، زندگىساز، شورانگیز و حماسى وَحى، از هر سوى بر روح و روان مردمانى، نور نیفشانند، نَوَزَند و حیات نَدَمَند، مادىگرى، بر روح و روان چنگ مىاندازد و همه روزَنهاى به سوى روشنایى را مىبندد و در بیغوله تاریک و بىروزَنِ خود، انسانهاى مسخ شدهاى مىسازد و مىپرورد که نه تشنه حقیقتاند و نه به جست و جوى آن برمىخیزند و فقط در این اندیشهاند که شکم خود را بینبارند و دنیاى خود را با هزارها دسیسه و دستان بیارایند. روشنفکر مسلمان دغدغه و درد دین دارد و براى سعادت مردم، جان مىافشاند و با دردها و رنجهایى که انسان را در حصار خود گرفتهاند، به مبارزه برمىخیزد و با اندیشهها و دستهایى که دامنه درد و رنج را مىگسترانند و بر عمق آن مىافزایند، به رویارویى دقیق، عالمانه و روشنگرانه مىپردازد. استاد محمد حکیمى، از معمارانِ کاخ باشکوه، چشمنواز و روحانگیز و سر به آسمان سوده »الحیات«، همچنان رو به سوى »فجر ساحل« دارد و منتظرانه »عصر زندگى« را ترسیم مىکند و جهانىسازى مهدوى را و در این گفتوگو، روشنفکر مسلمان و حوزوى را کسى مىداند که در راه »جهانىسازى مهدوى« تلاش مىکند، به انسان و انسانیتها مىاندیشد و در جست و جوى نجات انسان است و در این شب یلداى زندگى، سپیده روشن زندگى را مىجوید. حوزه
حوزه: با تشکر از حضرت عالى براى فرصتى که در اختیار اصحاب مجله حوزه قرار دادید. پرسش نخست را از آثارتان آغاز مىکنیم. آثار بسیارى از شما منتشر شده است. در این آثار ایده روشنفکرى دینى را چگونه دنبال کردهاید. استاد: هدف از این نگارشها، تبیین به روز و تفسیر عصرى دین است. تا انسان امروز به این باور برسد که امروز هم به دین و آموزههاى دین نیاز دارد. زیرا دین زنده و به زندگى برتر مىاندیشد و نیازهاى امروزِ انسان را پاسخ مىدهد. اسلام همچنان که سعادت ابدى و آخرتى را تأمین مىکند، براى سعادت و سلامت و بهزیستى بشر، و روابط فردى، و اجتماعى، و نظام خانواده، دستور و برنامه دارد. این اندیشه در ذهن نیاید که دین فقط برنامه عبادت و براى آخرت است. و چون چنین است پس برنامه زندگى و معیشت و اقتصاد و تربیت و اخلاق و جامعه سازى و پیشرفت زندگى را باید از مکاتب دیگرى جز دین گرفت. همان چیزى که با نام سکولاریسم مطرح مىشود. آنانکه دین را از قلمرو دنیاى انسان تبعید کردند، گرفتار نظامهاى سرمایهدارى گشتند و مالکیت را اصل قرار دادند، و انسان را در چرخه تولید و توزیع و مصرف محدود ساختند و انسانها به دو گروه تقسیم شدند: گروهى بىشمار محروم و تهیدست و افراد اندکى سرمایهدار. در اقتصاد جدید، اگرچه شعار براى عدالت بسیار است، ولى در حقیقت عدالت مفهومى ندارد; زیرا در مجموع، هدف سرمایه دارىِ حاکم بر جهان، به این فرمول باز مىگردد که: رشد تولید براى رشد مصرف و رشد مصرف براى رشد تولید. این نتیجه حذف و تبعید دین از ساحت زندگى این دنیایى است.
حوزه: در آثارتان موضوعِ روشنفکرى دینى چگونه توصیف شده است. استاد: من در هیچ یک از نوشتههایم، به گونه مستقیم، از روشنفکرى دینى و روشنفکر کیست و روشنفکرى چیست، بحث نکردم، ولى، همانگونه که در آغاز اشاره کردم، در تمام نوشتهها این هدف در نظر بوده است که انسان امروز و جامعه امروز و نیازهاى انسان امروز چیست و دین براى آنها چه برنامه و پیام و رسالتى دارد. بىتردید کسى که اینها را تبیین کند، به راستى با زمان آشنا است و ماهیت زمان را مىشناسد و مسائل زندگى امروز را مىکاود و این یعنى روشنفکرى به معناى واقعى کلمه.
حوزه: آخرین اثرتان »جهانى سازى مهدوى« است. هدف یاد شده چگونه در آن بازتاب یافته است. استاد: در این کتاب، جهانىسازى مهدوى در برابر جهانى سازى غربى است. ما باید ماهیت جهانىسازى غرب را بفهمیم که با چه اهدافى است. در اساس، حرفهایى که غربیها مىزنند، دروغ و نیرنگ است، حتى خدایى که غرب مىگوید دروغ است و تظاهر آنان به مذهب نیز فریب است. تاریخ نشان مى دهد که ما از آنان سخن راست و درستى نشنیدیم. به حتم جهانى سازى آنان نیز از همین مقوله بیرون نیست و هیچ هدفِ انسانى براى آن مشاهده نمىکنیم و هیچ چیز را دنبال نمىکند، جز سلطه بیشتر. مىخواهند مرزهاى کشورهاى در مسیر توسعه را براى کارهاى خودشان باز کنند و با روش نو و نامهاى عوام فریب آنها را به سود خودشان به گردش درآورند.
حوزه: جهانى سازى مهدوى را با چه هدفهایى معرفى کردهاید. استاد: آنجا بیان کردیم که جهانى سازى غربى خدعه و تقلب و فریب و نیرنگ است. شیوهاى نو در استعمارگرى است، گسترش سلطه و گشودن بازارهاى جهان سومىها است. اما جهانى سازى مهدوى در واقع، بر محور عدالت دور مىزند و براى نجات انسان است. جهانى سازى مهدوى انسانیت را جهانى مىکند، عدالت را جهانى مىکند، آسایش و رفاه را جهانى مىکند، سلامت را جهانى مىکند، امنیت را جهانى مىسازد. غرب با شعار جهانىسازى مىخواهد جیب سرمایهدارانش را پر کند، و حضرت مهدى)عج( مىخواهند این دستهاى چپاولگر را قطع کنند و کفاف و دارایى و رفاه را جهانى کنند. دانش و بینش را جهانى سازند، مهرورزى و انسان دوستى را جهانى کنند، حق و حقیقتخواهى را به سراسر آبادیها بگسترانند. اینها هدفها و ایدههاى واقعى براى روشنفکرى دینى نیز هست. روشنفکرى که به انسان و انسانیتها بیندیشد، و در جستو جوى نجات انسان باشد، و در این شب یلداى زندگى، سپیده روشن زندگى را بجوید.
حوزه: با توجه به این که استعدادها و توانمندیهاى روشنفکرى دینى، در جاىجاى تاریخ معاصر، در حوزهها پرورش و رشد یافته است، حوزههاى امروز را در این رابطه، چگونه ارزیابى مىکنید. استاد: من اکنون، براى کثرت کارها، با طلبهها و حوزهایها ارتباط چندان نزدیکى ندارم، ولى از مجموع نشریهها و کتابها و مطالعات اجمالى در این زمینه، مىتوانم بگویم روشنفکرى اصولى و عالمانه اندک است، بیشتر ادعایى و ظاهرى است. بىتردید روشنفکرى اگر بر مبناى درست و عالمانه نباشد، به جایى راهبر نیست. نمىگویم روشنفکرى عالمانه وجود ندارد، ولى آن را در حوزهها اندک مىبینم، و در افرادى معدود.
حوزه: به نظر شما مراکز آموزش و پژوهش و موسسههاى فرهنگى - فکرى، که به گونه گسترده در حوزه فعالاند، تلاش موفقى ندارند؟ استاد: به نظر من اگر موفق بودند، الان ما براى سخن گفتن و پاسخ به همه سؤالهاى نسل امروز، نباید کمبود نیرو داشته باشیم. مثلاً همین اشکالى که بیشتر از سوى خانمها در جلسات مطرح مىشود که چرا خداوند براى زن و مرد دو گونه حقوق قرار داده است. در حوزه چه تعدادى هستند که براستى بتوانند از عهده پاسخگویى به این نوع اشکالها برآیند و نسل جوان و دانشگاهى را از اینگونه دغدغههاى فکرى نجات دهند. نمىگویم در حوزه نیستند، ولى به اندازهاى که نیاز است، نداریم. هستند طلابى که تواناییهاى خوبى دارند، اما اندکاند و همانهایند که در این عرصهها دین را نگه داشتهاند. اندوه! که چرا نظام آموزشى حوزه نمىتواند چنین افرادى را بپروراند و اینان باید با برنامه شخصى و یا در مراکز آموزشى حاشیه حوزه پرورش پیدا کنند. در گذشته نیز افرادى مانند شهید بهشتىها و شهید مطهرىها خود ساخته بودند، الان هم چنین است، حوزه اینان را نساخته است والا نباید اندک باشند، بلکه باید دهها مانند آنان را مى داشتیم. این واقعیت تلخ را نباید نادیده انگاشت که سخنرانیهاى دینى از تریبونهاى گوناگون ارائه مىشود، اما عیار پاسخگویى به پرسشهاى روز نیست. همایشها به بهانهها و با عنوانهاى گوناگون با خوردنیها و نوشیدنیها و هزینههاى گزاف برگذار مىشود، ولى نتیجه مطلوب و اثرگذارى از آنها براى جامعه به دست نمىآید; چرا به سخن پیامبر)ص( توجه نمىکنیم که فرموده است: »عَلِّموهُم وأترکوُهُم« به انسان چیزى بیاموز و رهایش کن، چون واکسینه شده است. اما وقتى آموزش ندادى و تهى ذهن بود، شبهه به سراغش مىآید و گاه با اولین شبهه تا پایان کجروى پیش مىرود. از این منظر که نگاه کنیم، مىبینیم نهجالبلاغه نیز مظلوم است; زیرا اگرچه همایشها و کنگرهها برگذار مىشود; اما جامعه و مردم چه اندازه از آنها بهره مىبرند. با این همایشها چه مقدار نهجالبلاغه و آموزههاى آن به جامعه شناسانده مى شود. در زمان طاغوت، نهجالبلاغه گفتن مشکل بود، ساواک تعقیب مىکرد، حتى براى ترجمه کردن آن، گرفتارى به وجود مىآوردند. جواد فاضل، نامه امام على)ع( را به مالک اشتر، با تعبیرهاى این گونه: افسر من! افسر من! ترجمه کرد و به چه سرنوشتى گرفتار شد؟ مرگ مشکوکى مانند مرگِ جلالآل احمد و تختى و صمد بهرنگى، برایش پیش آمد. اما اکنون که مانعى در کار نیست چه اندازه از نهجالبلاغه گفته و ژرفا کاوى مىشود. و اصول بهزیستن از آن استخراج مىگردد. و راهکارهاى عملى به مدیریتهاى اقتصادى و سیاسى و حتى فرهنگى ما مىدهد. و تا چه اندازه جامعه همخوان و همسان با آموزشهاى علوى در نهجالبلاغه است؟ کجا رفتار مدیران با مردم چون رفتار مدیران به مدل نهجالبلاغه، با مردم است؟ آیا قوه قضائیه بدانسان است که امام على)ع( فرموده و در عینیّت و عمل نشان داده است، و یا توزیع ثروت و منابع عمومى ثروت، بدانگونه تقسیم و توزیع مىگردد که نهجالبلاغه فریاد مىکند.
حوزه: فعالیتهاى مکتوب و نشریات حوزوى را نیز مانند فعالیتهاى شفاهى مىبینید. استاد: من در جریان تمام مکتوبات حوزوى نیستم، ولى به اندازهاى که اطلاع دارم، مکتوبات بهتر است. اهل قلم حوزه بهتر به میدان آمدهاند. ولى باز هم در برابر تهاجم فرهنگى، کم است. به نظر بنده فیلم و سکس ضعیفترین وجه از تهاجم فرهنگى است، وجه قوى و نیرومند آن، مبانى فکرى نادرستى است که به نسل جوان تزریق مىکنند.
حوزه: فرمودید نظام حوزه به گونهاى نیست که روشنفکر بپروراند، آیا حوزه مشهد و قم را یکسان مىبینید. استاد: خیر تفاوت دارد. وجود امام خمینى، رحمة اللّه علیه، و پیش از ایشان مرحوم آیت اللّه بروجردى، رحمة اللّه علیه، در روشن اندیشى حوزه قم خیلى موثر بودهاند. در دهه سى، اولین نشریه اسلامى، که به قلم روز منتشر شد، در حوزه قم بود: مجلّه مکتب اسلام و مکتب تشیع، ولى در حوزه مشهد و جاهاى دیگر چنین حرکتى نبود. در آن زمان، جوّ حوزه مشهد در دست مرحوم حاج میرزا احمد کفایى بود و نمىگذاشتند مسائل روشنفکرى در حوزه باشد. مثلاً مرحوم استاد محمد تقى شریعتى مىخواست در حوزه درسهاى جدیدى برگزار کند، ولى متاسفانه نگذاشتند و بدینگونه هر نواندیشى دیگرى را در نطفه خفه مىکردند. اگر این کارها شده بود و نواندیشى و نوگرایى و مبانى علمى آن، آن زمانها در حوزه نشر شده بود، این رکود در حوزه مشهد مشاهده نمىشد، و یقیناً حوزه مشهد هم، با وجود استعدادهاى بسیارى که داشته و دارد، وضع متفاوتى پیدا مىکرد البته پس از انقلاب و شکسته شدن آنهمه سدّها و موانع بر سر راه حوزه، دگرگونیهایى پدید آمده است که انشااللّه روز به روز رشد کند، و سراسر حوزه را دربرگیرد، و تفکرات واپسگر کنار زده شود.
حوزه: بنیادهاى معرفتى و عناصر فکرى - فرهنگى روشنفکرى حوزوى، که پدیده روشنفکرى را در حوزه تبیین و تفسیر مىکند، چه چیزهایى مىدانید. استاد: اساسىترین عنصر معرفتى در روشنفکرى، علومى است که به نام »علوم انسانى« نامیده مىشود. انسانى که در پى روشنفکرى است، باید این رشته علوم را فرا بگیرد و نیک بداند، چون: جامعهشناسى، سیاست، اقتصاد، روانشناسى، روانشناسى اجتماعى و... . این نکته را یادآور شوم که در دانشگاههاى کشورهاى پیشرفته، »علوم انسانى«از رشتههایى مانند صنایع و فیزیک و شیمى، ارزش و رتبه بالاترى دارد و دانشجویان برتر در علوم انسانى پذیرفته مىشوند، ولى در دانشگاههاى ما دانشجویان تراز اول به رشتههاى فیزیک و شیمى و صنعت مىروند و پذیرفته مىشوند و درجه دوم و سومها به رشتههاى علوم انسانى. حتى دانشجویان ما در خارج از ایران نیز همین گونهاند; آنان که برترند صنعت و تکنولوژى و ریاضى و... را انتخاب مىکنند و شاید عمدى در کار باشد که آنان را به رشتههاى علوم انسانى راه ندهند. زیرا علوم انسانى مدیریت انسان و جامعه را برعهده دارد و این مهم است. صنعت و کارخانه در خدمت اهداف و سیستمهاى مدیریتى است که علوم انسانى تعیین مىکند و به جامعه نظم و توسعه مىبخشد. همان تعبیرى که در روایات درباره عاقل آمده است: على)ع( در پاسخ کسانى که گفتند: صِفِ لنا العاقل، فرمود: »هوالذى یَضَعُ الشى مواضِعَه«1 خردمند کسى است که هرچیزى را به جاى خودش بنهد. براى جامعه سازى و ایجاد نظم به مدیریتهاى قوى و متخصص نیاز است و علوم زیربنایى آن چند رشته از علوم انسانى است، از جمله: - انسانشناسى عام و انسانشناسى خاص - روانشناسى - اقتصاد - سیاست - تاریخ و شناخت شیوههاى برخورد با کشورهاى سلطهگر و استعمارى زمانى که شهید بهشتى در مرکز اسلامى آلمان)هامبورگ( بودند و مجلهاى آنجا منتشر کردند. ایشان در برگشت از آلمان نجف آمده بودند. چندین ملاقات با ایشان داشتیم. در یکى از این دیدارها، من طرحى آماده کردم درباره اینکه طلاب چه دانشهایى را باید فرا بگیرند، تا در این زمانه بتوانند رسالت خویش را به انجام برند، بعضى از مواد آن که الان یادم هست، عبارت بود از: علوم سیاسى، روانشناسى، جامعهشناسى، روانشناسى اجتماعى، شناخت نظام صنعتى و انسان صنعتى و تفاوتهاى انسان صنعتى با انسان غیر صنعتى، شناخت جامعههاى صنعتى و روابط آنها با دیگر جامعهها، بویژه جامعههاى اسلامى، یک بخش هم مربوط به تاریخ بود. من این طرح را ارائه کردم و حس کردم ایشان کاملاً خرسند گشتند، چون تا آخر شنیدند و هیچ نقدى نکردند، و آن هفت صفحه نوشته مرا گرفتند و با خود بردند. دو یا سه روز بعد ایشان را دیدم در ضمن خداحافظى فرمودند: »طلبهها از من مىپرسند که به چه کسى مراجعه کنیم و از آنها برنامه بگیریم. من شما را معرفى کردهام و در میان طلاب عرب زبان جناب آقاى شیخ مهدى آصفى را.« از این برخورد شهید بهشتى فهمیدم که طرح را کاملاً پسندیده است. همانگونه که گفتم، تمام مواد این طرح علوم انسانى بود. در میان علوم انسانى، یکى از عناصر معرفتى که در روشنفکرى حوزوى باید سخت به آن توجه شود، موضوع خانواده است. انسان امروز در ساحَتِ خانواده ویژگى تاریخى دارد. صنایع و تکنولوژى روى خانواده اثر گذاشته و خانواده گسترده را به خانواده محدود و بسته تبدیل کرده است و این یکى از مشکلات بزرگ بشر امروز است. توین بى، مورخ انگلیسى، مى گوید: »این نخستین مدنیتى است که در درون خانواده، بزرگترها پیش کوچکترها جایى ندارند!« بىتردید این وضع اسفبار در خانواده از آثار جامعه صنعتى امروز است. البته کشورهایى مانند چین و ژاپن به لحاظ توجهى که به فرهنگ نیاکان خود دارند، تا اندازهاى سنتهاى خود را در خانواده حفظ کردهاند. در بعضى از کتابهاى اقتصادى دیدم که در ژاپن بزرگترها بیمه جوانترها هستند. ولى در غرب اینگونه نیست. یکى از مشکلات غرب تلاشى خانواده است. در کتاب »موج سوم« آلوین تافلر مىگوید: »یکى از عوامل تلاشى این تمدن آن است که خانواده را متلاشى کرده است و در موج سوم »تمدن«، خانواده جایگاه خودش را پیدا مىکند.« به هر روى، جریان روشنفکرى حوزوى نباید از این نوع مسائل غفلت بورزد و این نیاز دارد که حوزویان میدان مطالعاتى خود را توسعه دهند; پدیدههاى جدید در زندگى انسان امروز را به درستى بشناسند. شهید مطهرى، رحمة اللّه علیه، در کتاب اقتصادش مىگوید: »تجارت امروز از مسائل مستحدثه است و با تجارتهاى قدیم تفاوت دارد; یک کشتى از وقتى که حرکت مىکند تا به مقصد مىرسد، روى دریا محمولهاش چندین بار معامله مىشود.« یا تجارت الکترونیکى که امروز رواج دارد، این نوع تجارتها با کاروانهاى تجارتى که در گذشته بود، یکسان نیستند. صنایع و تکنولوژى جدید، بر بدنه فرد و جامعه و روابط اقتصادى و خانوادگى براستى اثر گذاشته است. من یک وقتى کتابى دیدم با عنوان »انسان صنعتى و نظام صنعتى« هفت نویسنده از شوروى سابق داشت. این کتاب ما را متوجه این نکته مىکند که انسان صنعتى نیازها و اقتضاءها و پرسشهایى دارد که انسان دیروز نداشت باید آن را شناخت. تمام سخن این است که این شناخت در چند رشته از علوم انسانى میسر مى شود. اگر فردى بزرگترین شیمىدان یا فیزیکدان یا ریاضىدان بشود، این گونه دانشها، انسان را با انسان امروز و مدیریت جامعه امروز آشنا نمىکند. اگر در فیزیک ماکس پلانک بشود و در شیمى فلان... ، با این علوم، مهندسى انسان و جامعه انسانى به دست نمىآید. علوم انسانى است که فرد را با نیازهاى به روز انسان و پیوندهاى گوناگوناش و اداره و برنامهریزى صحیح جامعه آشنا مىکند.
حوزه: در حوزه روشنفکرى، اصلى از گذشته مطرح بوده است که روشنفکران همواره بیرون حکومتها و علیه حاکمیت بودهاند، و وارد حکومت نمىشده و با حکومتها همراه نبوده، بلکه منتقد آن بودهاند؟ استاد: پیشتر گفتم که وقتى کسى جامعه و فرد را شناخت، و رابطه فرد و دولت را فهمید، سلطه محض از سوى دولت را غلط مىداند و نیز بردگى محض از سوى مردم نسبت به دولتها را نادرست مى شمارد. یکى از مسائل اساسى در روشنفکرى، تنظیم رابطه فرد و جامعه است، و تعیین حوزه رابطه فرد و دولت، و تبیین اصل و ماهیت »اتوریته« و قدرت دولت، که از کجا سرچشمه مىگیرد؟ و خاستگاه اصلى آن چیست؟ پس از تبیین این نوع رابطه، حدود و قلمرو اختیارات و قدرت دولت معلوم مىشود، و قلمرو آزادى افراد نیز مشخص مىگردد.
حوزه: پس به نظر شما در حکومت بودن و با حکومت بودن منافاتى با روشنفکرى ندارد. استاد: تا حکومت و حاکمیت چگونه باشد. جامعه بدون حکومت نمىتواند باشد. نظریه بىدولتى و هرج و مرج سیاسى و نظریهاى که مى گوید جامعه حکومت نمىخواهد، غلط و مردود است. حتى افلاطون که در مسأله حکومت، اول جمهوریت را مىپذیرد و نظام شاه فیلسوف را ارائه مىکرد، بعدها که دید شاه فیلسوف، چه بسا حالاتش دگرگون شود و گرایشهاى نفسانى پیدا کند; چون انسان خطاکار است، تئوریش را عوض کرد و کتاب قوانین را نگاشت و در آن، جمله معروفاش را گفت که نگذاریم در سیسیل، شاهان حکومت کنند، بلکه بگذاریم قوانین حکومت کند. بنابراین، هرج و مرج غلط است، و دولت یک ضرورت است. تئورى خوارج نیز بسیار غلط است که مىگفتند: حکومتى نمىخواهیم. حضرت امیر)ع( فرمود: »کلمة حقً یُراد بها الباطل« یعنى به ضرورت خدا اگر بخواهد در زمین حکومت کند، باید انسانى را به عنوان حاکم برگمارد. لیکن این انسان باید معصوم یا عادل باشد. روشنفکر دینى باید این توان را داشته باشد که رابطه فرد و دولت را درست تفسیر کند. اگر در جامعه، حکومت عادل باشد و در برابر صاحبان زر و زور بایستد، با چنین حکومتى بودن، هیچ منافاتى با روشنفکرى ندارد. به گونه کلى نمىتوان گفت که هرکس در حکومت است، روشنفکر نیست، این سخن غلطى است. حکومت حضرت على)ع( در آن مدت چهارسال نمونه بود و بیشتر افرادى که در آن بودند، عادل بودند، به انسان مىاندیشیدند، به حقوق انسانها فکر مىکردند. یک انسان معمولى، یک زن به نام »سوده« مىآید نزد حضرت على)ع(، از ظلم حاکم منطقهاش شکایت مىکند و حکم عزل او را مىگیرد و مىرود او را عزل مىکند.2 آیا روشنفکرى از این بالاتر! حضرت امیر)ع( در زمان حکومتش در کوفه دید که: »مرّ شیخ نصرانى یَسأل« پیرمرد نصرانى از تهیدستى سوال مىکند. امام فرمود: این مرد تا جوان بود از او کار کشیدید، حالا که پیر شده رهایش کردید؟ از بیتالمال به او حقوق بدهید.3 این اوج روشنفکرى است که نمونه آن را در غرب نداریم. انسانگرایى جوهر اصلى روشنفکرى است. بویژه طرفدارى از تودههاى محروم انسانى. کدام انسانگرایى و جانبدارى از طبقات محروم، به این عمق و اصالت مىرسد که در تعالیم اسلامى آمده است، و درسآموز روشنفکر دینى مىتواند باشد. امام على)ع( به مالک اشتر که در کادر حاکمیت قرار دارد و مىخواهد کشور مصر را به او بسپارد، چنین سفارش مىکند: »... فانهّم صنفان إمّا اخُ لک فى الدین و إمّا نظیر لک فى الخلق«4 ... مردمان دو گروهاند: یا برادر دینى تو، و یا همانند تو انسانند. یا جانبدارى بسیار استوار از کرامت و حقوق انسانى که در تعالیم رضوى)ع( آمده است: »زکریا بن آدم مىگوید: از امام رضا)ع( پرسیدم که: مردى از اهل ذمّه]غیر مسلمانان مقیم در کشورهاى اسلامى[ که به فقر و گرسنگى گرفتار شده بود، فرزندش را آورد و گفت: فرزندم مال تو، او را خوراک بده و او برده تو باشد.]این جریان چه مىشود؟[« امام فرمود: »انسان آزاد آفریده شده و فروخته نمىشود. این کار شایسته تو نیست، در زمّیان نیز روا نمىباشد.«5 امام بزرگ و مدافع راستین حقوق و کرامت انسانى، اجازه نمىدهد آزادى فرزند انسانى، اگرچه ذمّى و کافر باشد، پایمال شود، و با امور مادى معاوضه گردد، و آزادى انسان به جرم اینکه گرسنه است نادیده گرفته شود؟ در حدیث دیگرى نیز چنین آمده است: »یاسر خادم مىگوید: نامهاى از نیشابور به مامون رسید]به این مضمون[: مردى مجوسى هنگام مرگ وصیت کرده است که مال زیادى را از اموال او میان بینوایان و تهیدستان تقسیم کنند. قاضى نیشابور آن اموال را میان مسلمانان تقسیم کرده است. مامون به امام رضا)ع( گفت: اى سرور من در این موضوع چه مىگویى؟ امام فرمود: مجوسیان به بینوایان مسلمان چیزى نمىدهند، نامهاى به قاضى نیشابور بنویس تا همان مقدار از مالیاتهاى مسلمانان بردارد و به بینوایان مجوس بدهد.«6 این دست تعالیم اسلام که نمونه اندکى در اینجا یاد شد، اوج عظمت رعایت حقوق است، و بالاترین شیوه در پاسداشت حرمت و کرامت انسانى، که در سراسر غرب و مدعى حقوق بشر دیده نشده است. بارى، روشنفکر حوزوى و دینى باید چنین نگرشهایى داشته باشد، و با قلم و قدم از این اصالتها دفاع کند، مدعیان دروغزن غرب را، که نسل جوان و ناآگاه ما را مىفریبند، رسوا سازد و به گفته فرانتس فانون جامعهشناس انقلابى الجزایر: »جامعه سرمایهدارى غرب... که همواره از انسان سخن مىگوید، و همه جا در پیچ و خم کوچههاى سرزمین خویش، در هر گوشه جهان هرکجا او را بیابد، بکشتارش مىپردازد... و پیشرفت انسانهاى دیگر را با خشونت و وقاحت و شدت متوقف ساخته است، و آنان را براى مقاصد و پیروزیهاى خویش به خدمت گماشته است...«7 غرب به این مىاندیشد که براى رسیدن به سود بیشتر، کارگر را از شرق ببرد تا مزد کمتر به آنان بدهد، اما حضرت امیر)ع(، در حاکمیت خودش، از حقوق یک مسیحى دفاع مىکند. در نگاه کلان، روشنفکرى اسلامى آن است که جامعه و حکومت به گونهاى نظم یابد که انسانها بتوانند به حقوقشان برسند و روشنفکر مسلمان وظیفه دارد میان دولت و مردم، کارگر و کارفرما، مالک و کشاورز و دیگر قشرها و بخشهاى اجتماع روابط انسانى و عادلانه برقرار کند. و با قلم و زبان، این رابطه درست انسانى را در سراسر جامعه گسترش دهد.
حوزه: نسبت میان روشنفکرى دینى و عقلانیت را چگونه تفسیر مىکنید. استاد: عقل و عقلانیت، محور دین ماست. ما به لحاظ متون دینى، عقل محوریم. در قرآن واژه عقل و واژههاى هم معناى آن به تکرار و با تاکید آمده است. واژههایى چون لُبّ، قلب، بصیرت، فکر و... محتواى اصلى آن اندیشمندى و خردگرایى است. و پسوند آیات در بسیارى از موارد چنین است: »أفلا تعقلون، اولوالالباب و...« امام رضا)ع( فرمود: »صَدیق کل امرءً عقلُه و عدوه جهلُه.« درباره خردورزى از دین و رهبران دینى سخن بسیار داریم. قرآن مؤمنان خردمند را کسانى معرفى مىکند که: نظرها و سخنها را مىشنوند و با خردورزى، بهترین آنها را برمىگزینند.8 امامان شیعه به برخورد افکار و خردها سفارش کردهاند: »إضربوا الرأى بعضه ببعض یتولد منه الصواب، إمحضوا الرأى مخض السقاء.«9 رأیها را، برخى بر برخى دیگر، عرضه کنید)و آنها را کنار هم نهید( که راى درست اینگونه پدید مىآید. راى و نظر را - همچون شیرى که براى بیرون آوردن کره آن در میان مشک مىریزند و مىزنند - بزنید. بهترین تعبیر حدیثى در این باره روایتى است که در کتاب »مجمع البحرین« آمده است: »العقل شرع مِن داخل، و الشّرعُ عقل مِن خارج.« عقل و شرع، دو رکن تشکیل دهنده خرد ناب انسانى است و انسان خردمند، با عقل، شریعت را مىپذیرد و دادههاى عقلانى خویش را، در موارد مشکوک، با آموزههاى وحى مى سنجد، و خود را از سرگردانى رهایى مىبخشد. روشنفکرى دینى با این عقلانیت جلو مىرود. امّا اگر مراد از عقلانیت و عقلگرایى استقلالِ عقل و بىنیازى از وحى باشد، غلط است; زیرا اگر مدعا این باشد که عقل خود بسنده است و همه چیز را براى بشر نشان مى دهد مىپرسیم: کدام عقل؟ عقل سرمایهدارى یا عقل مارکسیسم؟ آنان مالکیت را اولین اصل از حقوق طبیعى مىدانند و اینان مالکیت را نوعى دزدى مىشمارند. در این تعارض عقلى، بشر به کدام سو برود؟ یا عقل فلان فیلسوف یا فلان متفکر، و هزاران نمونهى دیگر که هر یک دیگرى را باطل و مردود مىشناسد. عقل رئالیستها، یا ایدهآلیستها، یا اگزیستانسیالیستها و یا... در هر رشته از فلسفه و مکاتب یا دانشها و علوم به نظریات بسیار ناهمخوان و متناقضى مىرسیم. حال کدامیک ملاک حقانیت است؟ و کدام را باید باور داشت. حتى یک متفکر در دورهاى از عمرش مثلاً اصالت ماهیت را باور داشته و سپس به اصالت وجود گراییده است، یا دورهاى از عمر ماتریالیست بوده و سپس به جهانبینى ماوراى مادى گراییده است. حال کدامیک از این عقلها؟ الان در غرب بنگرید چه تضادها در همه راه و رفتارها و گرایشها و گزینشها و باورها و افکارها وجود دارد؟ آیا اینان عاقل به معناى اصطلاحى نیستند؟ از اینها و هزاران نمونه دیگر به اصل محدودیت شناخت و نابسندگى و عدم استقلال عقل در شناخت مىرسیم. از این روى، مىنگریم که در میان متفکران قدیم و جدید و در فلسفه و علم، کسى را نداریم که به محدودیت شناخت و تنگناهاى عقل آدمى اعتراف نکرده باشد، و شعر معروف ابنسینا: دل گرچه در این بادیه بسیار شناخت آخر به کمال ذرهاى راه نیافت زبان حال کل اندیشمندان بشرى است. در اینجا به این فرموده خداوند در قرآن کریم مىرسیم: »... و ما أوتیتُم من العلم الّا قلیلاً.«10 از دانش به شما جز اندکى داده نشده است. و در این سخن امام على)ع( نیک بیندیشیم: »غایة العقل الاعتراف بالجهل.«11 مناسب است اشاره کنیم به سخن برترانت راسل، فیلسوف و عالم قرن بیستم که مىگوید: »تعریف ما از ماده، از تعریف ماهىگیر ایرلندى از تور ماهىگیرىاش ناقصتر است. « این اعتراف را سالها پیش در کتاب »تاریخ فلسفه سیاسى« دکتر پازارگاد دیدم و براستى شگفتزده شدم که فیلسوفان و عالمان با اینهمه ادعاها، حتى به حقیقت نخستین پدیدهاى که در دست آنان است و نزدیکترین شى به آنهاست و خود آنان نیز در بعد جسمى و تنى از آن)یعنى ماده( ترکیب یافتهاند، نتوانستهاند دست یابند. دانشمندان دیگر قدیم و جدید نیز اعترافاتى بسیار دارند و من قدیمها این را در یادداشتهایى جمع کرده بودم. ما عقلانیت در شعاعِ وحى و هدایتِ انبیاء را باور داریم. برخى مىگویند: مگر انسان به بلوغ عقلى نرسیده است؟ مىگوییم: بشر در تمام دورههاى تمدن خویش به هدایت انبیاء نیاز دارد; زیرا انسان با هدایت انبیاء راه اصلى و درست را مىفهمد و تنها هدایت وحیانى است که در میان راههاى گوناگون، راه دستیابى به حقیقت را به انسان نشان مىدهد. و اگر هدایت اینها نباشد، انسانها همواره در میان اینهمه تضادها سرگردان و متحیر خواهند ماند، و ره به جایى نخواهند برد. براى نمونه: مهمترین موضوع براى انسان امروز محیطزیست است. حیات ما به هوا و به آب وابسته است. اما از سال 1980 به این طرف، روز به روز سرمایههاى حیاتى در روى زمین رو به کاهش است و هر روز بر آلودگى هوا افزوده مىگردد و بشر عاقلِ امروز، همواره آبهاى زیر زمینى و رودخانهاى را نیز آلوده مىکند، به گونهاى که پیش بینى مىکنند قرن 21 قرن جنگ بر سر آبهاى شیرین باشد. آلودگى هوا که براى همه روشن است، و انسانهاى روى کره خاکى اکسیژن سالمى نمىیابند که درست تنفس کنند، و سلامتشان دچار مخاطره نگردد. لایه اوزون نیز هر روز در حال تخریب است. سالانه در کنفرانس کیوتو دور هم مىنشینند تا بلکه پنج درصد از آلایندههاى محیط زیست را بکاهند، ولى آمریکا مخالفت مىکند، چون سرمایهدارانش زیان مىبینند. سرمایه داران هفتاد درصد ماهیهاى دریا را به خاطر سودشان از بین بردهاند. آلودگى صوتى نیز از دیگر آلودگیهاى ویرانگر زیست محیطى است که زاده از تکنولوژى و صنعت و زندگى ماشینى است. تمام این کارها به دست انسان امروز با آن همه ادعاهاى فکر و عقل انجام مىشود. و دست آورد عقل تجارى، عقل معرفتى، عقل سیاسى سلطه، عقل ابزارى و سودجویانه و در یک کلمه عقل خودکفا و مستقل از دین است. به واقع انسان امروز مصداق کامل این مثل است که: یکى بر شاخ بن مىبرید. در هیچ دوره از تاریخ انسان، تا این اندازه انسان نادان نبوده و از فرمانهاى عقل انسانى خویش سرپیچى نکرده است، که در این دوره مىکند و دادههاى عقلانى خویش را زیرپا مىنهد. از دوران آغازین تمدنها تاکنون، در هیچ دوره به این تکامل علمى)شاید( دست نیافته بوده و به این پایه از قانونشکنى و ویرانگرى نیز نرسیده بوده است. در طول تاریخ، هیچگاه ندیدیم که انسانها خانه خود را ویران کنند و کمر به تباهى کره زمین ببندند. لکن در همین دوره و با این همه پیشرفتهاى علمى دارند خانه خود را خراب مىکنند و فریاد تمام دانشمندان بلند است. این عقل سودجوى ابزارى بر عقل رحمانى و روحانى انسان غالب آمده و هدایت انبیاء را به دیگر سو نهاده است. بگذریم از هزاران هزار مشکل سیاسى، اقتصادى، خانوادگى، تربیتى و... که گریبانگیر انسان عاقل و متمدن امروز است. مشکل فقر را نتوانسته است حل کند، در سطح جهانى مشکل بیکارى رو به افزایش است، مشکل مسکن بیداد مىکند، در اکثریت جامعهها بهداشت درستى نیست. جنگ و روابط میان ملتها ستم بنیاد است و... از همه اینها چشم مىپوشیم و به این انسان عاقل امروز مىگوییم: رفع تمام این مشکلها پیشکش، بیایید و خانه خود را ویران نکنید. نمىگوییم که روابط انسانى عادلانه داشته باشید و نظام خانواده و زندگى خانوادگى را متلاشى نکنید و جنگافروزى نکنید و... ، اگرچه هرکدام از اینها به نوبه خود فاجعه است، مىگوییم: دستکم محیط زیست و عوامل حیات خود را از میان نبرید. خوب اگر منظور از عقل این باشد فاجعه بار است; اما اگر عقلانیت با هدایت انبیاء در نظر باشد، به حتم یکى از عناصر روشنفکرى است. روشنفکر چه دینى و چه غیر دینى، باید به انسان بیندیشد و راه نجات و چاره را ارائه کند، آیندهنگر باشد و سرانجام این همه بىفرهنگى مدرن و ظلم و ویرانگرى را از اکنون بشناسد. آژیر خطر را براى اجتماعات انسانى یا اسلامى یا حوزوى)اگر روشنفکرى حوزوى است( به صدا درآورد. از قلمرو مسؤولیت خود کاملاً آگاه باشد و براى آن چارهجویى و راه درمان اصولى را درنظر بگیرد و ارائه کند. دقیقاً روشنفکرى همین است و جز این نیست.
حوزه: درباره عقلانیت با هدایت انبیاء و در شعاع وحى چه ویژگیهاى دیگرى در نظر دارید. استاد: هویت این عقلانیت همان است که در احادیث از آن به عنوان حجّت درونى در کنار حجّت بیرونى، یعنى انبیاء یاد شده است: خداوند براى انسان دو حجّت دارد: حجّت ظاهرى; انبیاء و حجت باطنى، عقل. امام کاظم)ع( فرمود: »یاهشام انّ للّه على النّاس حجتین: حجهً ظاهره و حجّهً باطنه، فاّما الظاهره فالرُّسُل و الانبیاء و الائمه، علیهم السلام، و امّا الباطنة فالعقول.«12 نمود این عقلانیت آن است که زمان و شرایط زمانى خود را خوب بشناسیم، آنگونه که امام رضا)ع( فرموده است: »ینبغى للمسلم أن یکون.... عارفا باهل زمانه«13 سزاوار است که انسان خداشناس... . مردمان زمانه خود را بشناسد. ساز و کارهاى دنیاى جدید را بشناسیم، انسان را و دردهایش را بشناسیم. شناخت فرد انسانى و جامعه انسانى و دردهاى انسانى، اگر همراه با نسخه درست و نجات دهنده و شفابخش باشد، این عقلانیت گسترده و وحى محور و دین محور است. هر فردى که این را داشته باشد، روشنفکر است وگرنه واپسگراست; و بىخبر از خود و خدا و جهان و انسانهاى دیگر. درباره انسان عقل محور، و محوریت عقل در حیات آرمانى انسان و جامعه انسانى، در قرآن و احادیث ویژگیهاى بسیارى ذکر شده است که شمارش آنها به درازا مىکشد، و به نظر من کتاب مستقلى باید در این زمینه تالیف شود، و اندیشمندان حوزه بدانند که عقل انسانى از نظر فرهنگ اسلام، باید در چه زمینههایى به کار گرفته شود. نمونهوار در این گفتمان، فشرده به برخى اشاره مىکنم: 1. خودشناسى: قرآن کریم: »وفى انفسکم افلا تبصرون«14 آیا در خود نیک نمىنگیرد و نمىاندیشید. امام على)ع( فرمود: »غایة المعرفة ان یعرف المرء نفسه.«15 هدف نهایى شناخت آن است که آدمى خود را بشناسد. امام رضا)ع( فرمود: »افضل العقل، معرفة الانسان نفسه.«16 بالاترین مرتبه خردمندى این است که انسان خود را بشناسد. فرصت نیست که برخى از آثار این خودشناسى بررسى گردد، و ضرورت آن براى انسانى که مىخواهد در جامعه گام نهد ارزیابى شود. 2. شناخت حوزه کارى و کارآیى انسان: امام على)ع( فرمود: »من جَهِل قدره، جهل کل قدر.«17 هرکس قدر]و ارزش و کارآیى[ خود را نداند، هیچ قدرى را نخواهد دانست. در عهدنامه به مالک اشتر فرمود: »ولایجهل مبلغ قدر نفسه فى الامور; فانّ الجاهل بقدر نفسه یکون بقدر غیره اجهل.«18 و حد و اندازه]و قلمرو و توان و کار[ خویش را بشناسد; زیرا که هر کس قدر خویش را نشناسد، نسبت به قدر دیگران نادانتر است. اکثریت قاطع مشکلات ما در زیست اجتماعى از نشناختن خود انسانى و خود نوعى و فردى انسانهاست. 3. شناخت جهان و پدیدههاى آن، از راه تجربه و آزمایش و استقراء و با شناختهاى کلى و عقلانى زاده شده از شناختهاى جزئى. در عقلانیت اسلامى شناخت تجربه و علمى و عینى و استقرایى ضرورى است و نباید به شناختهاى ذهنى و کلىگراییهاى برهانى و قیاسى که متدلوژى فلسفه یونان مىباشد، بسنده کرد. به این آیه قرآن توجه کنید: »و فى الارض قطع متجاورات، و جنّات من اعناب و زرع... یُسقى بماءً واحد و نفصّل بعضها على بعض فى الاکل، انّ فى ذلک لایات لقوم یَعقلون.«19 و در زمین، قطعههایى است گوناگون)کوه، هامون، گلزار، شورهزار و انواع معادن و منابع و... ( در کنار یکدیگر و کشتزار، و خرما بُنهاى چندساق و یک ساق، که همه با یک آب آبیارى مىشود و ما لختى از آنها را در مزه و شیرینى بر لختى دیگر برترى مىدهیم; در اینها نشانههایى است براى کسانى که عقل خود را به کار اندازند و دریابند. کار پیامبران نیز بارور کردن این عقل و کارآ ساختن آن است. امام على)ع( فرمود: »فبعث فیهم رُسله و واتر الیهم انبیاءَهُ لیستادوهم میثاق فطرته... و یُثیروا لهم دفائن العقول....«20 خداوند فرستادگان خود را در میان مردمان برانگیخت و پیامبران خویش را پیاپى روانه کرد تا از آنان رعایت میثاق فطرى]الهى[ را باز طلبند، و نیروهاى پنهان خرد آدمى را آشکار سازند... با توجه به معناى واژه »أثار« که در قرآن نیز به کار رفته است: »أثار وا الارض و عمروها«21 زمین را پراکند و زیر و رو کرد و شخم زد. به معناى شخم زدن و زیر و رو کردن است. کار پیامبران به کاوش واداشتن عقل انسانى و فعال سازى آن است. 4. شناخت خدا: آیات و احادیث در این باره بسیار است. 5. شناخت پیامبر)ص(. 6. شناخت تاریخ و زندگى انسانهاى گذشته و قوانین حاکم بر تاریخ: »أولم یسیروا فى الارض فینظروا کیف کان عاقبة من قبلهم...«22 آیا در زمین نگشتند تا از پایان کار کسانى که پیش از ایشان بودند آگاه شوند... 7. شناخت آینده و سرانجام کارها، و استراتژى براى آینده داشتن: امام على)ع( فرمود: »المومنون هم الذین عرفوا ما أمامهم.«23 مومنان آن کسانند که آنچه را در پیش دارند بشناسند. 8. شناخت دشمن و دوست. 9. شناخت و آگاهى و بررسى کامل پیش از هر عمل و حرکت: امام على)ع( فرمود: »ما مِن حرکهً الاّ و أنت محتاج فیها الى معرفة.«24 هیچ حرکتى]و اقدام و کار و برنامهاى[ نیست جز اینکه در آن به شناختى نیاز دارى. 10. شناخت نقطه شروع و موقعیت هر عمل: امام على)ع( فرمود: »من جهل موضع قدمه زلّ.«25 آن که از جاى گام نهادن خویش)و زمینه کار خود( بىخبر باشد، خواهد لغزید. 11. شناخت آراء و اندیشههاى دیگران در هر راه و کارى و بررسى درست آنها: امام على)ع( فرمود: »من استقبل وجوه الآراء عرف مواقع الخطاء.«26 هرکه با آراء گوناگون روبه رو شود، نقاط اشتباه و خطاى هر کار را خواهد شناخت. و صدها ویژگى دیگر که براى عقل و عقلگرایى در تعالیم اسلامى آمده است و براستى کتاب ویژه مىطلبد.
حوزه: این عقلانیت تا چه اندازه در حوزهها حضور دارد و طلاب چگونه با آن آشنا مى شوند و آیا آموزشها و درسهاى حوزه چنین شناختهاى عقلانى را دربردارد. استاد: درسهاى حوزه، مانند ادبیات و فقه و اصول و منطق و فلسفه و کلام تا درسهاى خارج همه غیر تطبیقى است; یعنى در همان فضاهاى گذشته سیر مىکند. درسهایى که متضمّن افکار و مبانى جدید باشد، کمو بیش دیده مىشود، ولى خیلى اندک است. نمىدانم دانشهایى مانند جامعهشناسى، روانشناسى، علوم سیاسى، تاریخ صحیح; شناخت استعمار قدیم و جدید، هست یا نیست. بنابراین، درسهاى حوزه براى بهدست آوردن عقلانیت به روز دینى، کمک موثرى به طلاب نمىکند، و عقل آنان را شکوفا و بارور نمىسازد. طلبهها اینها را از درسهاى حوزه فرا نمىگیرند، مگر هر کسى خودش خودساختگى فکرى را پیش بگیرد و خود به تلاشهایى گسترده در شناختورى و کاوشگرى دست یازد. سوگمندانه باید اعتراف کنیم که در گذشته حوزویان روشنفکر و اثرگذار در جامعه، خودساخته بودند، اکنون نیز همین طور است. اگر حوزه ساخته بودند، باید دهها مطهرى و بهشتى و علامه جعفرى مىداشتیم. آرى، درسهاى حوزه براى به دست آوردن توان علمى و قدرت یافتن بر فهم و درک درست از متون دین، کارآیى بالایى دارد. باید این درسها و سیر حوزوى طى شود; ادبیات عرب را بشناسد، تعادل و تراجیح، مطلق و مقید، عام و خاص، قواعد لفظى، و عقلى اصول و قاعدههاى فقهى را بشناسد، تفسیر و مباحث تفسیرى را بداند. به حدیثشناسى عام و خاص نیز نیک گام نهد. به ادعیه، که فرهنگ جامع اسلامى و تشیع است، بپردازد، و از آنها مسائل حیات انسان را استخراج کند، نهجالبلاغه را بشناسد و... . وقتى این دانشها را فراگرفت، مىتواند از منابع دینى: قرآن و نهجالبلاغه و حدیث، به درستى استفاده کند. حال اگر به دانشها و روشها و درکهاى جدید نیز مجهز شود از آن منابع به روز استفاده مىکند. بارى تاکید کنم استفاده به روز زبان احادیث چون زبان قرآن است که از کلیت ویژهاى برخوردار است، و براستى مسائل بغرنج زندگى انسان امروز در احادیث تبیین شده است. البته شرط آن دو شناخت و دانش است: 1. حدیثشناسى و نهجالبلاغه فهمى، و صحیفه سجادیهشناسى و... 2. درک درست از زندگى انسان امروز و مشکلات سر راه او و جامعههاى انسانى. کدامیک از این دو محور، در حوزهها مطرح است؟ و انشااللّه مطرح باشد و دو موضوع اساسى که هریک موضوع یک تحقیق جامع و گروهى است در حوزه جابیفتد و ریشه بگیرد، و به آن بها داده شود: 1. دانشهاى لازم روز، بویژه در رشتههاى علوم انسانى. 2. درک مقارن و تطبیقى)بدون تأویل و تفسیر به راى( آیات و احادیث. و این کارى کارستان است، و اساتید ویژهاى مى خواهد، اگر وجود داشته باشد؟ لذا افرادى که این سیر علمى حوزوى را نگذراندهاند و در حوزه دین سخنان روشنفکرى مىزنند، لغزشهاى بسیار دارند; یا تفسیر به رأى مىکنند و یا سخنانشان تناقض و تعارض دارد. با استفاده از یک حدیث سخنى مىگویند، اما در همان موضوع از دهها حدیث دیگر، غفلت دارند. براى نمونه: درباره فقر احادیث گوناگون است: هم ستایش فقر را داریم و نعمت بودن آن و هم نکوهش فقر را و نقمت بودن آن. کدام فقر نعمت الهى است؟ کدام فقر نقمت و عذاب الهى است؟ انسان با دانش حوزوى باید بنشیند و تفسیر کند، آیا آن فقرى که بر انسان تحمیل کنند و با سکوت به آن تن بدهد مورد نکوهش نیست؟ این بحث در کتاب »الحیات« به تفصیل بیان شده است.27 یا در مسائل حقوقى زن و خانواده، یا در مسائل سیاست و مدیریتهاى اجتماعى، یا در مسائل تربیتى و روانى و یا در مسائل بسیار حساس و مهم آینده و آیندهنگریهاى لازم و مسائل زیست محیطى، الگوى مصرف و صنایع و... که اسلام چه حقایق جاودانى در این زمینهها دارد، و باید با اطلاع از مسائل روز به آنها پرداخت تا ژرفایى و گستره بىنظیر آنها اندکى شناخته شود.
حوزه: براى فراگیر شدن روشنفکرى دینى در میان حوزویان کدام راهکار اجرایى را پیشنهاد مىکنید که در کوتاه مدت این ایده را به بار نشاند و به نتیجه بخش بودن آن اطمینان باشد. استاد: به نظر مىرسد زمینههاى آموزشى و استعدادهاى انسانى در حوزه بسیار است. اما سوگمندانه برنامه جامع و کاملى براى پرورش و شکوفایى دیده نمىشود. بىگمان راهکار اصلى براى این دو موضوع، نخست فکر و دانش داشتن و سپس فکر روشن و دانش به روز دست آوردن که دومى، یعنى روشنفکرى، فرعبخش نخست است. حال براى این دو موضوع مهم، باید شناخت حوزویان را گسترده ساخت و تنها به دانشهاى معمولِ حوزه بسنده نکرد. براستى از وضعیت انسان امروز، و مشکلات سر راه او، و شناخت دانشها و علومى که مدیریت جامعههاى امروز با آنها صورت مىگیرد، آگاه باشند، یعنى بدانند معاش و زندگى اقتصادى انسان امروز با چه شیوهها و راهکارهایى مدیریت مىشود، زندگى اجتماعى و روابط میان ملتها، و جنگ و صلحها و آشتىها و ستیزها با چه علومى؟ و بدینسان دانشهایى که در برنامهریزى و مدیریت اجتماعات امروزى موثر است از آنها اطلاع و آگاهى داشته باشند، تا نقطه ضعفها و نقطههاى قوت آنها را تشخیص دهند، و راه حلهاى اسلامى آنها را کشف کنند. مثلاً الگوى مصرف اسلامى، تولید و توزیع در چهارچوب تعالیم اسلامى، حکومت و زمامدارى اسلامى و... را بشناسند، و آنها را به جامعههاى تشنه امروز عرضه کند. اینها روشنفکرى دینى است. تنها دنیا دیدن و با چشم ظاهرى انسانها را نگریستن، روشنفکرى نمىآورد. شناخت انسان و مسائل حیات امروز، مبناى روشنفکرى است، و حوزه باید براى تحقق این آرمان به روز و متعالى، گامهایى بلند و دشوار بردارد، و جریانشناسى تمدن امروز را حوزوى کند، نه این که فردى باشد، و افراد خاصى به این دانشها برسند)چون شهید مطهرى( و حوزه از این دست مسائل بىخبر باشد و حتى به آنانکه این شناختهاى به روز را با هزار خونابه دل به دست مىآورند، بهایى ندهند و حتى مدرس و استاد در این حوزههاى فکرى را مدرس رسمى حوزه نشناسند! چنانکه الان اینطور است. دیگر از راهکارها براى بیرون آمدن از قالبهاى گذشته و باز شدن فضاها و ساحتهاى جدید، تشویق و ترغیب طلاب به نویسندگى و فراهم کردن شرایط و زمینههاى بایسته براى این منظور است. چون نویسندگى در اصل و پایه، اندیشمندى است، و آگاهى از زمان و حوادث زمانى، و انسان و اجتماعات انسانى که این باید تحقق یابد، و دیگر اینکه روشنفکر حوزوى باید بتواند افکار و ایدههایش را با یکى از ابزارهاى جدید، مانند قلم بیان کند. روشنفکرى که اهل قلم نباشد، سراغ نداریم، شما نشان بدهید. بارى اگر کسى چنین باشد، براى شخص خودش و در زیست فردى روشناندیش است، نه براى همگان، و رسالتى اجتماعى ندارد. به کسى گفتم: مىدانید چرا طلبهها کمتر و به ندرت نویسنده مىشوند؟ زیرا در نظام حوزه نویسندگى و اهل قلم بودن مورد توجه نیست و بها و ارزشى به آن داده نمىشود. حالا که ترقى کردند مىگویند: بله نویسنده بودن خوب است. اما چگونه انسان طلبه نویسنده مىشود، چه درسها و هزینهها و کتابهایى مىخواهد، و در چه کارگاههاى نگارش باید شرکت کند؟ و چقدر باید عمر بگذارد؟ و هزینههاى لازم آن را چه کسى تأمین کند؟ از اینها در حوزه خبرى نیست، بلکه بىارزش نیز هست؟ عینیتهاى حاکم بر اندیشه، حوزه و مدیران حوزهها، بیانگر این حقیقت بسیار تلخ است. اگر بنده مىخواستم در حوزه برنامهریزى کنم، به حتم، در چهار سطح، از طلبهها مقاله مىخواستم: 1. نامه به پدر و مادر، و نامه به یک رئیس، و نوشتههاى کوتاه گزارشگونه و خاطره نویسى و... 2. مقاله پنج صفحهاى براى روزنامهها و مجلههاى محلى 3. مقاله خوب براى مجلههاى تخصصى 4. نوشتن کتابهاى خوب با اصالت معنى و محتوا و زیبایى نگارش براى هرکدام از این چهار سطح، چهار درجه ارزشیابى مى گذاشتم و آن را در تراز ارزشیابى علمى و درسى رایج در حوزه قرار مىدادم، تا طلاب به شرکت و مشارکت جدى در کلاس و کارگاه نویسندگى وادار شوند. اگر کلاس نویسندگى گذاشته شود، ولى نویسندگى در نظام ارزشیابى نباشد، ممکن است یکى دو ترم جلو برود، ولى سرانجام به تعطیلى مىانجامد. همچنان که بارها تجربه شده است. علت هم روشن است; زیرا طلبه مىبیند براى درس مثلاً کفایه ارزش قائل هستند و باید در ارزشیابى موفقیتش آشکار شود، ولى براى نویسندگى و نویسنده شدن هیچ ملاک و معیار موفقیتى و ارزشیابىاى در کار نیست. و این کار در نظام حوزه هیچ است و هیچ... چنانکه در عینیت مىنگریم. هم اکنون عصر کتابت است. ارتباطهاى سریع و فراگیر علمى و فرهنگى نیز از طریق سایتها و وبلاگها بر پایه نویسندگى و متنهاى نوشتارى میسر مىشود. این ابرازِ به روز و کارآمد را باید به خدمت گرفت. در این فضا، روشنفکرى حوزوى بدون قلم و نویسندگى به ثمر نمىنشیند.
حوزه: در حوزه نزدیک به یک دهه است که برنامه رسالهنویسى براى سطحهاى چهارگانه اجرا مىشود. آیا این طرح، زمینه را براى نویسندگى طلاب فراهم نمىآورد. استاد: آرى این گامى است در راه نویسندگى. اما فراموش نکنیم که براى نویسنده شدن باید گامهایى پیش از این مرحله و نیز بعد از آن برداشته شود. زیرا فردى که تاکنون در فرآیند یادگیرى روش پژوهش و نویسندگى قرار نگرفته و در مقام عمل چیزى ننوشته است، به یکباره چگونه مىخواهد رساله بنویسد. نهایت خوشنظرى نتیجهاش این مىشود که وقتى همین پایان نامهها را براى داورى مىآورند، بیشتر آنها از صدر تا ذیل باید درست شود و ویرایش گردد. زیرا نه انسجام معنوى دارد، و نه نگارش درست. البته همانگونه که پیشتر گفتم استعدادها و شالودهها زیاد است، ولى در اثر بىتوجهى مدیران و بزرگترها، این استعدادها به خزانى بىبهار گرفتار آمده است، و سرانجامى اندوهبار دارد؟
حوزه: موانع و بازدارندههایى که جریان روشنفکرى حوزه را، با وجود استعدادها و شالودهها، به حرکتى کُند و نتیجهاى غیر قابل قبول کشانده است، چه چیزهایى مىدانید. استاد: از سه راه جلو رشد و شکوفایى روشنفکرى حوزوى گرفته مىشود: 1. موانع آموزشى: همانگونه که پیشتر گفته شد، در آموزشهاى حوزه باید مواد آموزشى گنجانده شود که طلاب با انسانشناسى و جامعهشناسى و زمانشناسى آشنا شوند. برخى رشتههاى مهم و اساسى تخصصى شود و دانشهایى که به مدیریت انسان و جامعه پیوند دارد، در حدّ اطلاعات عمومى آموزش داده شود. برخى از آموزشها، مانند علم اصول را مىتوان از حجم آن کاست، علومى مانند کلام جدید را بدان افزود. کلامى که اکنون در حوزهها تدریس مىشود، در حقیقت تاریخ کلام و تاریخ فلسفه است. آموزش کلام و فلسفه روز نیز لازم است. طلاب باید اقتصاد و مسائل مالى جدید را بشناسند، اگر نشناسند نمىتوانند بازار و تجارت و معیشتى که اسلام براى مردم خواسته است، درست تفسیر و تبیین کنند. در دوران حیات آیت اللّه میلانى در مشهد، از ایشان رساله کوچکى درباره احکام سفته و سرقفلى پخش شد. مرحوم آقاى عالىنسب، اقتصاددان معروف و باتجربه کشور، که فردى اندیشمند بود، خدمت ایشان مىآید و مى گوید: این فتواى شما سبب مىشود در زمان کوتاهى بتوان پول اندکى را به میلیون رساند. پس از این جریان، آقاى میلانى دستور مىدهند آن رساله کوچک را از میان مردم جمع کنند. در اینجا دو نکته مهم نهفته است: 1. یک مرجع اسلامى چون شناختى از پول، و اقتصاد جدید نداشته است، فتوایى مىدهد که در ماهیت، ربوى و ظلم بنیاد و ضدحقوق مردمان است. 2. دیگر اینکه آن بزرگ - رحمت خدا بر او باد - این درک باز و روشنفکرانه را داشته است، که از یک غیر حوزوى حرف حسابى را بشنود و بدان ترتیب اثر دهد، تا بدان پایه که دستور بدهد آن رسالهاش از دور خارج شود. چون همین اندازه روشنفکرى در خیلى جاها دیده نمىشود. و براستى کم است که سخن یک غیر حوزوى مورد پذیرش قرار گیرد، و اشتباه یک فتوا از آن کشف گردد. پس حوزوى باید ماهیت پول و نقش سفته و چک را خوب بشناسد. نگوید چک پول نیست کاغذ است. این کاغذ را مىتوان به زیادتر یا کمتر فروخت. اگر این طور است پس رباى قرآنى چه مىشود؟ این خطاها نتیجه نشناختن مسائل اقتصادى جدید است. و من در اینجا اشاره کنم به سخن یکى از اساتید که عقیده داشت: انواع چکها، کاغذ است یک میلیارد چک، کاغذ است و ارزش کاغذى دارد، نه ارزش پولى و لذا مىشود آن را به دو برابر و بیشتر فروخت و ربایى تحقق نمىیابد! بنگرید! بىخبرى از ماهیت پول، و تجسمهاى گوناگون و زمانى آن، کار را به کجا مىکشاند که رباخوارى طبق برخى فتاوى، به راحتى و بدون کمترین دغدغه انجام مىشود! در آموزشهاى حوزه به دانشهاى جنبى مانند اقتصاد، آن اندازه بها بدهیم که اسلام بها داده است. امام صادق)ع( فرمود: »إنّ مِن بقاء المسلمین و بقاء الاسلام اَن تصیر الأموال عند من یعرف فیها الحق و یصنع فیها المعروف و إنّ مِن فناء الاسلام و فناء المسلمین اَن تصیر الاموال فى أیدى مَن لایعرف فیها الحق و لایصنع فیها المعروف.« 28 از جمله عوامل بقاى مسلمانان و اسلام آن است که اموال نزد کسانى قرار گیرد که حق مال]و مالدارى[ را بدانند و کار نیک کنند، و از جمله عوامل فناى اسلام و مسلمانان آن است که اموال به دست کسانى بیفتد که حق مال]و رشد و توزیع ثروت[ را ندانند، و اموال را در راه کارهاى نیک]و انسانى[ به مصرف نرسانند. حضرت مىفرماید: اقتصاد در دست کسانى باشد که حق و حقیقت را مىشناسند و راه استفاده درست و غیرظالمانه را مىدانند. و سرمایه گذارى بهینه و بهرهبردارى بهینه و منطقى را در نظر مىگیرند. 2. موانع مدیریتى: در مدیریت حوزه، جایگاهى براى روشنفکرى و اندیشههاى نو و تواناییهاى روشنگرانه، تعریف نشده است و هیچ مشوقى نیز براى این دست گرایشها و افراد وجود ندارد. دیگر آن که برنامههاى آموزشى به منظور آشنایى تدریجى طلاب با دانشهاى جدید و مرتبط با آموزههاى دین، سامان نیافته است. 3. موانع روشى: در حوزه روش مطالعاتى و پژوهشى به روز، که طلاب به کمک آنها بتوانند به برداشتهاى متقن و نو دست یابند و مطالب روزآمد و پاسخگو را از متون دینى استخراج کنند، به گونهى کلاسى و کارگاهى ارائه نمىشود. حتى استادان سطح خارج نیز، جز اندکى، توجه درخورى به این مهم ندارند.
حوزه: در کشور ما از میان روشنفکران دینى یک گروه روشنفکران حوزوى هستند که با ژرفایى تمام، به دانشهاى حوزه مجهزند و از دانشهاى جدید، بویژه علوم انسانى آگاهیهایى دارند. اینان با دل مشغولى و تعلق خاطر به حوزه ایفاى مسؤولیت مىکنند. گروه دیگر روشنفکرانى هستند که برآمده از نظام دانشگاهاند و کم و بیش با پارهاى دانشهاى حوزه آشنایى دارند. و چون در حوزه دین و معارف دینى سخن مىگویند، روشنفکر دینى نیز شمرده مىشوند. تمایز و تفاوت مبنایى این دو جریان را چه چیزى مىدانید. استاد: تفاوت مبنایى میان این دو به همان سخنى باز مىگردد که پیشتر گفتم; روشنفکر حوزوى بر مبناى دین مىاندیشد و با مبانى علمى درباره قرآن و حدیث و معارف دین سخن مىگوید و برداشتهاى دینى را ارائه مىکند، و معیارهاى کلى را از دین مىگیرد و بر پایه آنها مىخواهد انسان و جامعه را بسازد و تحول ایجاد کند و همواره پاسدار ارزشها و باورها و دستورهاى دین است و مىکوشد تا در اصطکاکها و تعارضهاى ظاهرى و عرضى، چهره و نمودهاى اصیل دینى روشن و شفاف بماند. اما روشنفکران دینى غیر حوزوى، چون چنین مهارت علمى و تخصصى در دین ندارند، نوعاً از جهت شناخت دین مشکل دارند و گرفتار خطا مىشوند. خطاهایى که چه بسا به کنار گذاشتن دین منتهى مىشود. اگر کسى سکولاریزم یا پلورالیزم یا فمینیزم را پذیرفت، دیگر دینى بر جاى نمىماند، تا او روشنفکر آن باشد. به هرحال باب تأویل و توجیه و تفسیر به رأى باز مىشود، و اسلام را تابع اندیشهها قرار دادن روش کار مىگردد. دیگر آن که روشنفکر غیر حوزوى، بیشتر با برداشت عقل و استحسانهاى عقلى جلو مىرود و این سبب مىشود درصد خطا و اشتباه بالا برود و در حقیقت به آنچه که منظور اوست نرسد. با همین دغدغه مرحوم دکتر شریعتى به آقاى اخوى]استاد محمد رضا حکیمى[ وصیت مىکند که نوشتههاى من را از نظر لفظى و معنوى تصحیح کنید. و وصیت خود را وصیتى شرعى نامیده است; یعنى از جهات مطابقت با دین و عدم مطابقت آن، دقت شود. یادم هست آن مرحوم به مشهد آمده بود، درباره اشتباهى، برخى از علما به ایشان تذکر دادند. در بازگشت به تهران آن اشتباه را تصحیح کرد. این روحیه نقد پذیرى جاى تقدیر دارد و ایشان این چنین بود و این الگو است براى برخى روشنفکران امروز که کمتر از این روحیه برخوردارند.
حوزه: حرکت روشنفکرى حوزه را به پرهیز از چه امورى هشدار مىدهید. استاد: روشنفکرى حوزه را از دو محور به جدّ پرهیز مىدهم: 1. روشنفکر زدگى: یعنىبه هر بهایى به روشنفکرى بگراید و مبانى و اصل و فرع دین را به دنبال تخیلات خود یدک بکشد، و به تأویل و توجیه ناهنجار اصل و فرع دین بپردازد، و دین را از ساحَتِ این دنیا تبعید کند. 2. التقاط: یعنى آموزههاى دین را با برخى اندیشههاى روشنفکرانه نوظهور درآمیزد و براى همسان نشان دادن آنها بکوشد، و معجونى از دین بسازد که نه دین است، و نه مسائل روز. اصالت دینى اگر شناخته شود، و هدفها و معیارهاى اصلى دین روشن شود، پیشگام هر حرکت نو و سازنده و به روز است و نیاز به تفسیر و توجیههاى ناسازگار ندارد.
حوزه: آینده روشنفکرى حوزه را چگونه مىبینید. استاد: مراکز آموزشى و پژوهشى و سازمانهاى آکادمیک در بستر حوزه و درسهاى جانبى که افزوده شده است، افق بازتر و روشنترى را امید مىدهد. طلاب بکوشند از فضاهاى جدید در حوزه استفاده کنند و با مطالعه و بررسیهاى روشنگرانه به خودسازى بپردازند، و روشنفکرانى اصولى و مبنایى شوند، نه شعارى و بىمحتوا. بویژه پرسشهایى که از بیرون حوزه مىشود، جدى بگیرند، با مطالعه و فکر درصدد پاسخ درست و قانع کننده برآیند. این کار اثر بسزایى در به دست آوردن فهم درست از متون دین و روشنفکرى دینى دارد. حتى اگر در حوزه مرکزى براى جمعآورى پرسشهاى نسل جدید از سراسر کشور و جهان اسلامى ایجاد مىشد و به صورت گروهى کنار یکدیگر مىنشستند، با هم اندیشى پاسخها را بررسى مىکردند، بدون شک براى شکوفایى و رشد استعدادهاى خفته و توسعه روشنفکرى و نواندیشى در حوزه کارساز بود. و براى پاسخیابى برخى پرسشها، حضور اساتید نیز ضرورت دارد، و گاهى براى یک پاسخ باید مشاوره انجام گیرد، و در نوع تعبیر سازیها دقت شود و میان چندین پاسخ بهترینها گزینش شود و عرضه گردد.
حوزه: در پایان اگر سفارش یا نکته خاصى براى طلاب دارید، بفرمایید. استاد: من در پایان باید عرض کنم: طلاب باید به شیوهها، دانشها و اطلاعاتى که براى پاسخ به سوالات نسل امروز لازم است، مجهز شوند و سپس در نشریات حوزوى، و حتى رادیویى و تلویزیونى فرصتهایى را براى پاسخ به سؤالات بگذارند که این از واجبات زمان ما است; بویژه که دشمن به شبهه پراکنى به طور گسترده دست زده است و امید اینکه مرکز رادیویى و تلویزیونى قم، به این کار مهم دست زند، و با تأسیس مرکزى در ارتباط با همه مراکز فرهنگى اسلامى، هر روز و هر هفته و هر ماه و سال، سؤالات را گردآورى کنند، و پس از دستهبندى و حذف تکرارها، به پاسخگویى بسیار حساب شده دست زنند و بدانند که این کارِ هر طلبه یا عالم و... نیست، اطلاعات به روز، و شناخت عمیق اسلام، و هوشیارى ویژه مىخواهد که بتوانند نسلها را نجات دهند. باید توجه داشت که اصول اشکالها و انتقاد به دین یکسان است و شبههپراکنیها نیز در محتوا یکدست است، و پاسخها مىتوانند آن ویروسها را از ذهنیت جامعه بزدایند. براستى جاى این برنامه در رادیو و تلویزیون، بویژه شبکههاى شهر مقدس قم خالى است، به شرط اینکه براى این کار از کارشناسان مسائل اسلامى، که در برخى مراکز هست، نیاورند بلکه از اسلام شناسان راستین بهره گیرند; زیرا که بد پاسخ دادن خود اثبات اشکال و شبهه است.
حوزه: از صبر و حوصله شما در پاسخگویى به سؤالها تشکر مىکنیم. | ||
مراجع | ||
پىنوشتها: 1. نهجالبلاغه، حکمت 235. 2.بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 119/41، مؤسسة الوفاء، بیروت. »و من کتب ابن طلحة روى أنّ سودة بنت عمارة الهمدانیّة دخلت على معاویة بعد موت على، فجعل یؤنّبها على تحریضها علیه أیّام صفّین، و آل أمره إلى أن قال: ما حاجتک؟ قالت: إنّ اللّه مسائلک عن أمرنا و ما افترض علیک من حقّنا و لایزال یتقدّم علینا من قبلک من یسمو بمکانک و یبطش بقوّة سلطانک، فیحصدنا حصید السنبل و یدوسنا دوس الحرمل، یسومنا الخسف و یذیقنا الحتف، هذا بشر بن أرطاة قدم علینا فقتل رجالنا، و أخذ أموالنا، و لولا الطّاعة لکان فینا عزّ و منعة، فانّ عزلته عنّا شکرناک و إلاّ کفرناک; فقال معاویة: إیای تهدّ دین بقومک یا سودة؟ لقد هممت أن أحملک على قتب أشوس فأردّک إلیه فینفذ فیک حکمه فأطرقت سودة ساعة ثمَّ قالت: صلّى الا له على روح تضمّنها قد حالف الحقّ لایبغى به بدلا فقال معاویة: من هذا یا سودة؟ قالت: هوواللّه أمیرالمؤمنین علىّ بن أبى طالب واللّه لقد جئته فی رجل کان قد ولاّه صدقاتنا فجار علینا، فصادفته قائماً یصلّی، فلمّا رآنى انفتل من صلاته ثم أقبل علىَّ برحمة و رفق و رأفة و تعطّف و قال ألک حاجة؟ قلت: نعم، فأخبرته الخبر، فبکى ثمّ قال: اللهمّ أنت الشاهد علی و علیهم، و أنىّ لم آمرهم بظلم خلقک; ثمّ أخرج قطعة جلد فکتب فیها: »بسم اللّه الرّحمن الرحیم قدجاتکم بیّنة من ربّکم فأوفوا الکیل و المیزان و لاتبخسوا النّاس أشیاءهم و لاتفسدوا فىالأرض بعد إصلاحها ذلکم خیر لکم إن کنتم مؤمنین، فاذا قرأت کتابى هذا فاحتفظ بما فى یدک من عملنا حتّى یقدم علیک من یقبضه منک، والسّلام.« ثمّ دفاع الرقعة إلیَّ، فواللّه ماختمها بطین و لاخزنها، فجئت بالرّقعة إلى صاحبه فانصرف عنّا معزولاً.« 3. وسائل الشیعه، ج 49 /11. »... عن رجل بلغ به امیرالمؤمنین)ع( قال: مر شیخ مکفوف کبیر یسأل: فقال امیرالمؤمنین)ع(: ما هذا؟ قالوا: یا امیرالمؤمنین نصرانّى. فقال امیرالمؤمنین)ع(: استعملوه حتى اذا کبر و عجز منعتموه. أنفقوا علیه من بیت المال.« شهید مطهرى این رفتار زیبا و انسانى امام على)ع( را این گونه ترسیم مىکند: »پیرمرد نصرانى، عمرى کار کرده و زحمت کشیده بود، امّا ذخیره و اندوختهاى نداشت، آخر کار هم کور شده بود. پیرى و نیستى و کورى، همه با هم، جمع شده بود و جز گدایى، راهى برایش باقى نگذارد، کنار کوچه مىایستاد و گدایى مىکرد. مردم ترحم مىکردند و به عنوان صدقه، پشیزى به او مىدادند و او از همین راه، بخور و نمیر به زندگانى ملالتبار خود ادامه مىداد. تا روزى امیرالمؤمنین، علىبن ابى طالب، علیه السلام، از آنجا عبور کرد و او را به آن حال دید. على به صدد جستوجوى احوال پیرمرد افتاد، تا ببیند چه شده که این مرد به این روز و این حال افتاده است، ببیند آیا فرزندى ندارد که او را تکفل کند؟ آیا راهى دیگر وجود ندارد که این پیرمرد در آخر عمر آبرومندانه زندگى کند و گدایى نکند؟ کسانى که پیرمرد را مىشناختند آمدند و شهادت دادند که این پیرمرد نصرانى است و تا جوانى و چشم داشت، کار مىکرد. اکنون که هم جوانى را از دست داده و هم چشم را، نمىتواند کار بکند، ذخیرهاى هم ندارد، طبعاً گدایى مىکند. على علیه السلام، فرمود: »عجب! تا وقتى که توانایى داشت، از او کار کشیدید و اکنون او را به حال خود گذاشتهاید؟ سوابق این مرد حکایت مىکند که در مدتى که توانایى داشته کار کرده و خدمت انجام داده است. بنابراین بر عهده حکومت و اجتماع است که تا زنده است او را تکفل کند. بروید از بیتالمال به او مستمرى بدهید. « مجموعه آثار، ج 480479 /18. 4. نهج البلاغه نامه 53. 5. تهذیب ج77 /7، استبصار ج83 /3. »عن ذکریا بن آدم، قال: سألت الرضا، علیه السلام، عن رجل من اهل الذمة اصابهم جوع فأتى رجل بولد له فقال: هذا لک اطعمه و هو لک عبد. قال: لایبتاع حر فانّه لایصلح لکُ و لامن اهل الذمة. « 6. عیون اخبار الرضا)ع(، ج15 /2، مسند الامام الرضا)ع( ج332 /2. »قال یاسر: و کتب من نیسابور الى المأمون ان رجلاً من المجوس اوصى عند موته بمال جلیل یفرق فى الفقراء و المساکین ففرقه قاضى نیسابور على فقراء المسلمین. فقال المأمون للرضا)ع(: یا سیّدى ما تقول فى ذلک؟ فقال الرضا)ع(: ان المجوس لایتصدقون على فقراء المسلمین فاکتب الیه ان یخرج بقدر ذلک من صدقات المسلمین، فیتصدق به على فقراء المجوس« 7. فرانتس فانون، پروفسور ایزن ال جندزایر، ترجمه علىرضا مهاجرى. 8. سوره زمر، آیه 18. 9. الحیاة، محمدرضا، على و محمد حکیمى، ج287 /1. 10. سوره اسراء، آیه 85. 11. الحیاة ج122 /1. 12. الحیاة ج227 /1، به نقل از اصول کافى، ج16/1. 13. همان/ 249، اصول کافى، ج224 /2. 14. سوره ذاریات، آیه 21. 15. الحیاة ج213 /1. 16. همان/ 215; بحار 352 /72. 17. همان/ 214. 18. نهجالبلاغه، نامه 53. 19. سوره رعد، آیه 4. 20. نهج البلاغه/ خطبه 1. 21. سوره رم، آیه 30. 22. همان/ آیه 9. 23. الحیاة ج273 /1. 24. همان، 62; تحف العقول/ 119. 25. همان/ 276. 26. همان/ 287; نهجالبلاغه، حکمت 173. 27. الحیاة، ج411 - 380 /4، گردانیده فارسى. 28. وسائل الشیعه، ج521 /11; الحیاة ج125 /3. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 343 |