(بیانات و دیدگاه هاى مقام معظم رهبرى درباره زندگانى حضرت رسول اکرم)
زندگانى پیامبر(ص), نگاه ها و توجه هاى تاریخى ـ تحلیلى گوناگون را برتافته و بر مى تابد. در سده هاى پیاپى, تاریخ نگاران و تحلیل گران مسلمان و غیر مسلمان, از آن مى گویند و مى نویسند و تا آخرین روز که آفتاب گیتى از خاور برآید و در باختر فرو رود, این زندگانى مبارک هم چنان تلألؤ دارد و نگاه ها و نگره هایى را به خود مى خواند و به قدر و اندازه گستره نگاه پرتو مى افکند. در دوره هاى پیاپى سه سطح مواجهه و پیوند با این خیزش الهى ـ تاریخى وجود داشته است: سطح نخست, پیگیرى و نقد رویدادهاى دوره بیست و سه ساله است. در این سطح, تاریخ نگاران کوشیده اند روایتى تاریخى از حادثه اى بى مانند ارائه کنند. دغدغه تاریخ نگاران جست و جوگر آن است که رویدادهاى واقعى را بیابند و نادرستیها و تحریفها را از زندگانى حضرت بزدایند. سطح دوم, تحلیل درون مایه رویدادهاى بیست و سه ساله است. به این سطح, انگشت شمارى از گویندگان و نویسندگان دوره حیات نبوى پرداخته اند. در این نگاشته ها و گفته ها تلاش آن است که پیوندهاى علّى ـ معلولى رویدادها خود را بنماید. زمینه هاى محیطى ـ اجتماعى هر رویداد واشکافى شود و سطح مطالعه زندگانى پیامبر(ص) از سطح (روایت) به مرحله (فهم و درایت) اعتلا یابد. صد البته آثارى که در این رده مى گنجد, از زاویه ژرفایى, گستره, مبانى تحلیلى و … در یک رتبه جاى ندارند. سطح سوم, پاره اى بسیار اندک از آثار و نگاشته ها, در رتبه اى فراتر قرار دارند و روایت زندگى پیامبر(ص) را نه از باب حادثه اى در تاریخ, بلکه از باب رخدادهاى جارى در زمان, به مطالعه مى پردازند و تلاش مى ورزند که به کریمه (و لکم فى رسول الله اسوة حسنه) عینیت بخشند و زندگانى آن حضرت را به عنوان الگوى رفتارى, نه تنها مسلمانان, که جهانیان بشناسند و بشناسانند. در سده اخیر, کم و بیش مطالعاتى از این گونه انجام شده است و آثارى از این دست نشر یافته است. در میان گویندگان و نویسندگان, مقام معظم رهبرى ـ که به مباحث تاریخ اسلام بستگى دیرین و آشنایى ژرف دارند, در این زمره اند. ایشان بیش از چهار دهه, در حوزه تاریخ صدر اسلام, بویژه تاریخ معصومان(ع), مطالعات و درنگها و تأملهاى ژرف داشته اند. چیرگى و گستره اطلاعات ایشان, از سخنرانیها و آثار ایشان مشهود است و نزدیکان ایشان نیز نمونه هاى فراوان ترى در اختیار دارند در سال 85, به مناسبت سال پیامبر(ص) مجموعه اى از سخنان ایشان در ارتباط با آن حضرت, با عنوان (نیّر اعظم) نشر یافت. (نیّر اعظم, تهیه و تنظیم مؤسسه پژوهشى, فرهنگى انقلاب اسلامى, سروش, 1385, 421ص). این مجموعه, نشان دهنده حضور و چیرگى مقام معظم رهبرى در حوزه مورد سخن در هر سه سطح یاد شده است. از یک سو در نقل درست رویدادهاى تاریخى, دقت و تیزبینى ویژه اى در مجموعه موارد نقل شده دیده مى شود. از باب نمونه مطالعه فصل دوم کتاب با عنوان: ویژگیهاى عصر بعثت و نیز فصل چهارم کتاب, با عنوان: وقایع خاص در تاریخ پیامبر اکرم, نشان دهنده نکته یاد شده است. از سوى دیگر, در همین دو فصل (و اشاراتى در فصلهاى دیگر) لایه هاى ژرف تحلیلى از زندگانى پیامبر(ص) وجود دارد. کتاب, سرشار از تحلیل هایى است که شاید کم تر شنیده یا خوانده ایم. فرصت نوشتار, چندان نیست که بتواند حتى نمونه هاى برجسته را بازنویسى کند, از این روى, تنها به ارائه چند نمونه بسنده مى شود:
(دل پیغمبر در مدت کوتاهى با دو حادثه وفات خدیجه و وفات ابى طالب شکست. به فاصله کمى, این دو شخصیت از دست پیغمبر رفتند و پیغمبر احساس تنهایى کرد. فاطمه زهرا در آن روزها قد برافراشت و با دستهاى کوچک خود غبار محنت را از چهره پیغمبر زدود, (ام ابیها); تسلى بخش پیغمبر. این کنیت از آن ایام نشأت گرفت.)/145 (به فاصله ده فرسخ; پانزده فرسخ, بیست فرسخ از مدینه, قبایل نیمه وحشى اى وجود دارند که تمام زندگى آنها عبارت از جنگ و خونریزى و غارت و به جان هم افتادن و از همدیگر قاپیدن است. پیغمبر اگر بخواهد در مدینه نظام اجتماعى سالم و مطمئن و آرامى به وجود آورد, باید حساب اینها را بکند. پیغمبر فکر اینها را کرد. در هر کدام از آنها اگر نشانه صلاح و هدایت بود, با آنها پیمان بست. اول هم نگفت بیایید مسلمان شوید… آنهایى را که شریر بودند و قابل اعتماد نبودند, پیغمبر علاج کرد. این سریه هایى که شنیدید پیغمبر پنجاه نفر را سراغ فلان قبیله فرستاد…)/154
(این یکى از شگردهاى الهى است که پیغمبر را در قلب شهرهاى بزرگ و متمکن و متمدن مبعوث نکرد. در زیر سایه قدرتهاى جبار و ستمگر و مسلط مبعوث نکرد… خداى متعال, این شجره طیبه را در جایى غرس کرد که فرصت پیدا کند ریشه بدواند و آن وقتى که قدرتهاى بزرگ بفهمند چه شده و چه اتفاقى افتاده, دیگر قادر به قلع و قمع این شجره طیبه نباشند. این حقیقتاً یکى از مکرهاى الهى است; (و مکروا و مکرالله)/99 اما شاید بخش برجسته این اثر, در سطح سوم آن قرار دارد. ایشان در سطح یک و دو متوقف نمى مانند, بلکه کوشش دارند, نقل درست و تحلیل ژرف را در خدمت ارائه یک الگوى فراتاریخى قرار دهند. و در این میان, آن چه در افق نگاه ایشان جلوه گر است, تنها تصویر یک الگوى خُرد و فردى نیست, حتى ترسیم یک الگوى جمعى صرف نیز نیست, بلکه تهیه و تدوین یک الگوى تمدنى است. (پیغمبر اکرم, همه آن چیزهایى را که مى تواند یک انسان و یک جامعه انسانى را به سعادت برساند, بیان فرمود. نه فقط بیان, بلکه آنها را عمل و پیاده کرد. در زمان پیغمبر, حکومت اسلامى و جامعه اسلامى تشکیل شد, اقتصاد اسلامى پیاده شد, جهاد اسلامى برپاشد و زکات اسلامى گرفته شد, یک کشور و یک نظام اسلامى شد. مهندس این نظام و راهبر این قطار در این خط, نبى اکرم… است.)/ 49
پیامبر اسلام(ص) در میان پیامبران ادیان ابراهیمى, این ویژگى متمایز را داشت که توانست در حیات خویش, بنیانگذار دولتى گسترده و پایه گذار تمدنى شگرف باشد. بر بنیاد روایات تاریخى, ابراهیم(ع) گروهى اندک را با خویشتن همراه ساخت و موسى(ع) قوم بنى اسرائیل را از فرعونیان نجات داد و با ایشان از منطقه اى به منطقه اى رو آورد و عیسى(ع) در میان یهودیان, مظلوم زیست و در کنار تنها دوازده حوارى شام واپسین را به سر برد و قرنها پس از وى پیروانش آواره بودند و در شکنجه و سختى زیستند, تا در عهد کنستانتین مسیحیت در روم, دین رسمى شد. اما پیامبر اسلام(ص) توانست در دوره بیست و سه ساله, امت و حکومتى را پدید آورد و زمینه سازى گسترش آن را در قالب (تمدن اسلامى) شکل دهد. بخش مهم از نگرشها و درنگهاى مقام معظم رهبرى, معطوف به این پدیده نادر تاریخى و اجتماعى است. این نکته که چگونه پیامبر(ص) توانست در برهه اى بس کوتاه, چنان دگرگونیهاى عظیم و گسترده را پایه ریزى کند و در مواردى بس فراوان, میوه ها و ثمرات آن را خود مشاهده کند. این گزارش کوتاه, نمى تواند تمامى ابعادى که در متن دیدگاه هاى ایشان وجود دارد, با تمامى زوایا روایت کند. از این روى, به اختصار و ایجاز, به گوشه هایى از نکته هاى مهم تر بسنده مى شود.
عصر بعثت
شرایط تاریخى ـ اجتماعى عصر بعثت, از نکته هاى اساسى است که مى تواند ما را به فهم بهتر پدیده یاد شده کمک کند. مشهور و متعارف آن است که واژه (جاهلیت) در فضاى ترسیم شرایط شبه جزیره عربستان و منطقه حجاز در عصر بعثت, به کار رفته و مى رود و بر همین اساس تصویر حضرت على(ع) از فضاى ظهور پیامبر(ص) ناظر به این موقعیت جغرافیایى تفسیر مى گردد. تعبیراتى که حضرتش فرموده اند:
(و قام لواؤه فى فتن داستهم بأخفافها وطئتهم باظلافها و قامت على سنابکها .
و بیرق او را افراشتند, حالى که فتنه چون شترى مست, آنان را به پى مى سپرد و پایمال مى کرد.) مقام معظم رهبرى, تأکید بر آن دارند که شرایط جاهلى, نه در شبه جزیره عربستان, که در تمامى گیتى حکمفرما بود. ایشان, به ترسیم وضعیت ایران, روم, هند, چین و… در آن دوره تاریخى مى پردازند و اظهار مى دارند:
(اشتباه است اگر کسى خیال کند که این مشکلات, مخصوص همان جزیرة العرب بوده است)/92
و در سخن دیگر, مناسبات بعثت را با شرایط تاریخى با این تحلیل ارائه مى کنند:
(اگر بخواهیم محاسبه کنیم, باید بگوییم: زحمات انبیاء بزرگ, از دوره آغاز نبوت, یعنى دوره آدم(ع) تا دوره عیسى و پیغمبران بعد از عیسى … تقریباً به پایان رسیده بود و همه انبیاء با زحماتى که تحمل کرده بودند, بشریت را تا این حد رسانیده بودند; جلوتر از این, حقیقتاً بشریت نمى توانست یک قدم بردارد…. در دوران پیغمبر, بشریت واقعاً زمین گیر شده بود, دیگر هیچ حرکتى به سمت کمال وجود نداشت, تاریکى مطلق بر دنیا حکومت مى کرد.)/91
ایشان, در بررسى شرایط حاکم بر جهان و محیط جزیرةالعرب به نکته اى ظریف و درخور توجه اشاره مى کنند:
(جزیرةالعرب هم فاسد بود, خراب بود, انحطاط اخلاقى داشت, جهالت فراوان داشت, اما بدتر از جاهاى دیگر نبود. سطح زندگى مردم پایین تر بود, اما هیچ دلیلى نداریم که گمراهى مردم آن روز در جزیرةالعرب , از گمراهى مردم در روم شدیدتر بود; نه, شاید از جهاتى برخى از رگه هاى نیکى هنوز در زندگى این مردم بود که در زندگى دیگران نبود.)همان
این نگرش و تحلیل, پاسخ دهنده به این پرسش مطرح است که چرا و چگونه به سرعت دعوت اسلام, جهانگیر شد و نقاط مختلف, که در حاکمیت امپراتوریهاى زمانه بودند, به آسانى جذب دعوت جدید شدند. هم چنین این سؤال تاریخى که چرا و چگونه دعوت اسلام, از منطقه حجاز آغاز گردید, پاسخهاى بسیارى را داشته است. نکته اخیر در کلام ایشان, یکى از پاسخهاى درخور توجه مى تواند باشد که این منطقه, بر خلاف دشواریهاى اجتماعى ـ اخلاقى, به خاطر فاصله از آلودگیهاى تمدنى زمان, با مشکلات کم تر درگیر بوده است و از این روى, آمادگى بیش ترى براى محیط بعثت و نقطه کانونى تمدنى جدید داشته است.
تمدن تأسیسى
تمدن اسلامى نبوى شگفتیهاى فراوانى را با خود به همراه داشته است: سرعت پیشرفت, توان معارضه و برترى بر امپراتوریهاى متعدد رقیب. اما در این میان, نکته اساسى و گاه مورد غفلت, این بوده است که (تمدن نبوى) نه در یک پروسه, بلکه در یک جهش شکل گرفت و خود را نمایاند. این سخن, خود از شگفتیهاست که یک تمدن در فرایند زمانى و با اقتباسهاى تمدنى شکل نیابد, بلکه با یک دگرگونى ژرف و بزرگ, خود را بنمایاند: (تمدن را چه کسانى به وجود مى آورند؟ تمدن یونان و روم … هر قدم اش مترتب بر قدم هاى قبلى بوده است. مگر یک تمدن عظیم, همین طورى از یک کویر مى جوشد؟ مگر چنین چیزى ممکن است؟ اما در مورد اسلام, چنین شد, عده اى که حتى سواد خواندن نداشتند… تمدن عظیم را پى ریزى کردند.)/ 193 این موضوع را که در سخنان ایشان به روشنى بازتاب یافته, از پرسشهاى اساسى است که تمدن اسلامى را به عنوان موضوع بدیع تمدنى مورد توجه قرار مى دهد. ساخت و ساز تمدن نبوى, بر اساس تمدنهاى پیشین پیاپیى تمدنى نبود, بلکه در مقام یک تمدن تأسیسى خود را بروز داد. این که چگونه این پدیده شگفت شکل گرفت, از نکته هایى است که مطالعات دقیق تر را برمى تابد و به گوشه هایى از آن در سخنان و مکتوبات خود ایشان اشاراتى صورت گرفته است.
تشکیل امت
پیامبر(ص) سرمایه گذارى ویژه اى را بر تربیت نخستین مؤمنان داشت, بدین گونه او توانست کانون انسانى مورد اطمینان را براى فرایند تمدن سازى شکل دهد, این افراد, از یک سو تجسم پیام وحى در مقیاس خرد بودند و از سوى دیگر, ارکان شکل دهى مدینه نبوى به شمار آمدند:
(پایه ها و ستونهاى انسانى لازم است تا این بنا بر دوش آنها قرار گیرد. چون نظام اسلامى قائم به فرد نیست. پیغمبر بسیارى از این ستونها را هم در مکه به وجود آورده و آماده کرده بود. یک عده, صحابه بزرگوار پیغمبر بودند, با اختلاف مرتبه اى که داشتند, اینها معلول و محصول تلاش و مجاهدت دوران سخت سیزده ساله مکه بودند, یک عده هم کسانى بودند که قبل از هجرت پیغمبر, در یثرب با پیام پیغمبر به وجود آمده بودند. از قبیل سعد بن معاذها و ابى ایوب ها و دیگران.)/196
بدین گونه فرایند تمدن نبوى, از تکثیر سلولى مؤمنان آغاز شد. این فرایند, نه به قهر و غلبه و نه با تطمیع و چشمداشت که با آمیزه اى از جوهره دانایى, باورمندى و صداقت و مجاهدت خود را نشان داده و:
(روز به روز مدیران لایق, انسانهاى بزرگ, شجاع, با گذشت, باایمان, قوى و با معرفت به عنوان ستونهاى مستحکم این بناى شامخ و رفیع وارد مدینه شدند.)197/
پیامبر اسلام(ص) مسیر تمدن سازى را از (مدینه سازى)آغاز کرد. ایشان, با جهاد و مجاهدت پیگیر, توانست الگوى مدنیت مطلوب را در (مدینةالنبى) ماکت سازى کند و با این تمثال, جهت گیریهاى تمدنى را به قله اى معین (و نه مدینه فاضله ذهنى و انتزاعى) رهنمون سازد.
(دوران مدینه, دوران شالوده ریزى نظام اسلامى و ساختن یک الگو و نمونه از حاکمیت اسلام براى همه زمانها و دورانهاى تاریخى انسان و همه مکانهاست.)194/
پیامبر(ص) با عینیت سازى تعالیم وحى, توانست مدل یابى را براى مؤمنان سهل تر و روان تر سازد, از گستره تحریف و تأویل بکاهد و با ارائه شاخص هاى عینى, نظام سازى اسلامى را براى بشریت در روزگار خویش ـ و پس از خود تا آینده هاى دور ممکن و در دسترس سازد. بى تردید, بخشى از تسریع روند تمدنى در اسلام, وامدار آن بود که تعالیم پیامبر(ص) تنها در قالب کتاب محدود نبود, بلکه در فراخناى یک (مدینه) ظهور و بروز یافت و در عمل نومسلمانان و یا ناظران کنجکاو مى توانستند در یک تعامل سریع از (کتاب وحى) به (مدینه فاضله در عمل) رو آورند و تفسیر متنى را نه در تأویلهاى هرمنوتیکى ذهن که در عینیت اجتماعى وحى جست و جو کنند.
(ده سال هم امت سازى به طول انجامید. این امت سازى, فقط سیاست نبود. یک بخش از آن سیاست بود. بخش عمده دیگر آن, تربیت یکایک افراد بود.) (هو الذى بعث فى الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة )
یزکیهم یک یک دلها زیر تربیت پیغمبر قرار مى گرفت. پیغمبر به یکایک ذهنها و خردها, دانش و علم را تلقین مى کرد. (یعلمهم الکتاب و الحکمه) حکمت یک مرتبه بالاتر است. فقط این نبود که قوانین و مقررات و احکام ر ا به آنها بیاموزد بلکه به آنها حکمت مى آموخت و چشمهاى آنها را به حقایق عالم باز مى کرد.)/198 پیامبر(ص) در دوره امت سازى, با استفاده اى همه جانبه از فرصت و زمان, در جهت به حقیقت پیوستن مدل عینى (مدینه اسلامى) تلاش ورزید. به گفته زیباى مقام معظم رهبرى:
(پیغمبر به مجرد این که وارد مدینه شد, کار را شروع کرد. از جمله شگفتیهاى زندگى آن حضرت این است که: در طول این ده سال, یک لحظه را هدر نداد… بیدارى او, خواب او, مسجد او, خانه او, میدان جنگ او, در کوچه و بازار رفتن او, معاشرت خانوادگى او و وجود او, هر جا که بود, درس بود. عجب برکتى در چنین عمرى وجود دارد. کسى که همه تاریخ را مسخّر فکر خود کرد و روى آن اثر گذاشت… فقط ده سال کار حکومتى و سیاسى و جمعى کرده بود. چه عمر با برکتى)/209
پیامبر(ص) در این دوره ده ساله, توانست اسلوبها و شالوده هایى را براى زیست اجتماعى بنا کند و الگویى را براى عمل شکل دهد. از مهم ترین آن موارد, به نکته ها و موردهاى زیر مى توان اشارت داشت: 1. فرهنگ صفا و اخوت:جامعه جاهلى, در پرتوى تعالیم اسلامى, به سرعت ستیزها و جنگهاى قبیله اى و غیر قبیله اى را به کنار نهاد و در فضایى از صمیمیت و اخوت دینى قرار گرفت. در فرصتى بس کوتاه, بدبینیها و ستیزه جوییها رخت بر بست و برادرى و همدلى سایه گستراند. این دگرگونى روحى و اجتماعى, گرچه آسان روایت مى شود, اما به آسانى رخ نمى نماید. شاید گونه اى از اعجاز را مى ماند که از اعجاز کلامى سرچشمه یافته و در واقعیت اجتماعى رخ نموده است:
(در نظام نبوى, درگیریهاى برخاسته از انگیزه هاى خرافى, شخصى, سودطلبى و منفعت طلبى مبغوض است و با آن مبارزه مى شود فضا, فضاى صمیمیت و اخوت و برادرى و همدلى است.)/207
2. فرهنگ مجاهدت و استقامت:مدینه نبوى, سرشار از مجاهدت و ایثار و فداکارى شد. تاریخ صدر اسلام, روایتگر وقایع تاریخى شگفتى است. پایمردیها و سخت کوشیهایى که بدون آن, نهضت اسلامى از حرکت مى ماند و یا به زوال و نابودى ره مى سپرد.
(در صدر اسلام, فداکارى, واقعاً ارزش مضاعف داشت. علت آن هم این بود که در آن دوران, اسلام مثل نهالى بود و اگر فداکاریها نمى بود, شاید دشمنان اسلام, این نهال را مى کندند.)/ 204
پیامبر اسلام(ص) با تبیین و تبلیغ مفهوم (قیام لله) روحیه مجاهدت و ایثار را گستراند تا در لایه هاى درونى امت اسلامى ریشه دواند. در پرتوى تعالیم آسمانى چونان:
(قل انمّا اعظکم بواحدة ان تقوموا لله)
و دیگر آموزه ها, توانست قیام, تعهد اجتماعى و تحرک مسؤولانه را ارزش سازى کند, تا مؤمنان دریابند که انسان, نه در عزلت و انزواى رهبانى که در میدان جهادى است که فرصت بازخوانى و بازسازى ایمان را پیدا مى کند:
(سختیهاى زیادى در زمان پیامبر(ص) تحمل شد. سرگذشت اصحاب صفه را که مى دانید. لباس قرض دادن به یکدیگر را که شنیده اید. آنها در آن دوران با یک خرما در میدان جنگ مقاومت مى کردند. نفر اول خرما را مى مکید تا از شیرینى آن مقدارى جان بگیرد بعد از دهانش بیرون مى آورد و به نفر دوم مى داد و…این گونه زندگى مى کردند, این طور سختى مى کشیدندو این طور کمبود داشتند. در ابتداى کار فشار روى آنها از همه طرف زیاد بود. اول کار, همان پنج شش ماه و یک سال اول نیست. پنج شش ماه در عمر یک مسافرت, اول کار محسوب مى شود, نه در عمر یک ملت و نه در عمر یک تاریخ نو. در عمر یک ملت, ده سال و بیست سال, چند روز محسوب مى شود.)/226
3. فرهنگ کار و تلاش: از مهم ترین دگرگونیهاى فرهنگى در جامعه آن روز, تبدیل رخوت بدویت به پویایى مدنیت بود. در نظام نبوى, کار و فعالیت ارزش یافت و تنبلى و رکود و بیعارى ناپسند بود. از همان روزهاى آغازین, شکل گیرى نماد مدینه نبوى (یعنى مسجد النبى) با یک فعالیت پرتکاپو و همه جانبه آغاز شد و پیامبر(ص) با حضور فعال و نشاط آفرین خود, نقش اساسى در این انگیزش و حرکت و تکاپوى جمعى داشت. مسجد نبوى, گرچه ساده و بى آلایش شکل یافت, اما قرار بود که مجتمع مدینه نو بنیاد باشد. و این بنیاد, معرف حاکمیتى بود که با (پول) و (زور) و نیروى کار بردگان و مزدوران ساخته نشد, بلکه تمامى مسلمانان در مدینه, از کوچک و بزرگ و اشراف تبار, تهیدست و… در آن حضور فعال داشتند. شکل گیرى این نماد, که با یک حرکت جمعى گسترده آغاز شد, معناسازى خود را داشت. این که مدینه نبوى, با فعالیت و کار شاداب جمعى قرار است ساخته شود… و این نقطه, نقطه شکل گیرى یک تمدن بود:
(شاخص هفتم, کار حرکت و پیشرفت دائمى است. توقف در نظام نبوى وجود ندارد, به طور مرتب, حرکت, کار و پیشرفت است… البته این کار, کار لذت آور و شادى بخشى است, کار خستگى آور و کسل کنند ه و ملول کننده و به تعب آورنده اى نیست. کارى است که به انسان نشاط و نیرو و شوق مى دهد.)/208
(… پیامبر اکرم(ص) به این که دستور بدهند, مردم باید کار و تلاش کنند, اکتفا نمى کردند. ایشان با روشهاى مختلف, روحیه کار و تلاش را در مردم زنده مى کردند و گاهى اگر جوانى را مشاهده مى کردند که بیکار است, مى فرمودند: (ان الله لا یحب الشاب الفارغ) خداوند از جوانى که عمر خود را تلف مى کند و به بیکارى مى گذراند, خشنود نیست.)/208
4. فرهنگ اخلاق و معنویت: پیامبران, فیلسوفان و روشنفکران این تفاوت عمده را داشتند که مسؤولیت مهم خویش را در حوزه جان و روان آدمیان مى دانستند و نقطه آغاز اصلاح را از جان آدمى آغاز مى کردند. و این سیر تحول ساز را نه با تعلیم صرف که با (تزکیه) انجام مى دادند: (شاید در چند آیه قرآن که (یزکیهم) پس از (یعلمهم) یا قبل از آن بیان شده است, مراد از تزکیه در این آیات همین مطلب باشد; یعنى پاک کردن و طاهر کردن و پیراسته کردن مردم. مثل طبیبى که به مریض خود فقط نمى گوید این کار را بکن و این کار را نکن, بلکه او را در محل مخصوص قر ار مى دهد و آن چه را که او لازم دارد, به او مى دهد و مى خوراند و آن چه را که براى او مضرّ است, از او باز مى گیرد. پیامبر اکرم(ص) چنین وضعیت و روشى را در طول بیست و سه سال نبوت دنبال مى کردند. مخصوصاً در ده سالى که در مدینه زندگى مى کردند که دوران حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت اسلامى بود.)/203 پیامبر(ص) توانست در فرصت بیست و سه ساله, دگرگونى شگرف اخلاقى را در جامعه مؤمنان پدید آورد و بخش گسترده اى از فضایل اخلاقى را از اقلیتهاى کم و اندک شمار به فضاى عام اجتماعى سریان دهد و مدینه نبوى را نمادى از جامعه اخلاقى قرار دهد و بخش گسترده اى از این دگرگونیها, با رفتار شخصى پیامبر(ص) تعلیم و تثبیت مى شد. خُلق متعالى آن حضرت, الگوسازى مى کرد و (اسوه حسنه) ملکات و اعمال اخلاقى مى شد. از ده ها فضیلت اخلاقى, در زندگى آن بزرگوار و هزاران شاهد و مصداق در آن موارد, مى توان یاد کرد که در این توسعه اخلاق انسانى نقش بسزایى داشت. تاریخ نبوى, سرشار از روایات و حکایاتى است که در زمینه هاى مهرورزى, عفو و گذشت, حیا و عفت, امانت, صداقت, تواضع, بردبارى, وفاى به عهد, نظم و انضباط, نظافت و بهداشت, قانون گرایى, خانواده دوستى و … در زندگى پیامبر(ص) نقل شده است. بى تردید گستره تعامل حضرت با مردم زمان و نیز توجه ایشان به تأثیر تربیتى رفتار, موجب آن بود که این افعال اخلاقى, به سرعت در میان جامعه مشتاق و شیفته پیامبر(ص) الگویابى شود و در درون هزاران نومسلمان علاقه مند به سرشت وجودى تبدیل گردد. از باب نمونه, به این مصداق توجه کنید:
(پیامبر اکرم(ص)به مردم مى فرمودند:هیچ کس درباره اصحابم به من چیزى نگوید, دائماً نزد من نیایید و از همدیگر بدگویى کنید. من مایلم وقتى که در میان مردم ظاهر مى شوم و به میان اصحاب خود مى روم, (سلیم الصدر) باشم. یعنى با سینه صاف و پاک و بدون هیچ گونه سابقه و بدبینى به میان مسلمانها بروم… ببینید چقدر این رفتار رسول اکرم کمک مى کند به این که مسلمانها احساس کنند که در جامعه و محیط اسلامى باید بدون سوء ظن و با خوش بینى با افراد برخورد کرد.)/62
پیامبر(ص) توانست در فرصتى بس کوتاه, به دگرگونى اى ژرف اخلاقى توفیق یابد و بخش گسترده اى از ویژگیهاى اخلاقى جامعه جاهلى را از سیماى مدینه نبوى بزداید. از باب نمونه, چند مورد از دگرگونیهاى اخلاقى را نام مى توان برد. جامعه جاهلى, درگیر فرهنگ اخلاق طبقاتى و قبیله اى بود. فرهنگ اشرافیت و قبیله گرایى, اخلاق ویژه اى را تولید کرد و رفتار اجتماعى را برابر آن سامان داد.
(اشرافى گرى و تعصبهاى خرافى و غرور قبیله اى و جدایى قشرهاى گوناگون مردم از یکدیگر, مهم ترین بلاى جوامع متعصب و جاهل آن روز عرب بود.)/95
پیامبر(ص) با تدبیر مهارت و مرارت, به جنگ اخلاق اشرافى, قبیلگى برآمد و به جایگزینى اخلاق انسانى پرداخت. زحمات پیامبر(ص) در دوره امت سازى, براى اشرافیت زدایى و تعصبات قبیلگى, خود شرح بسیط و درازدامن را برمى تابد; چه این که تغییر جامعه صد در صد قبیله اى و اشراف گرا, به جامعه امت وار و پیراسته از تعصبات اشرافى و قبیله اى, در فرصتى ده ساله کارى آسان و حتى ممکن نمى نماید. اما حضرتش, با توفیقات ربانى و سرشت روحانى و تدبیرى متعالى توانست این ناممکن را واقعیت و عینیت بخشد. بخش گسترده اى از این تغییر, از افق خلق و رفتار او شکل گرفت و در جامعه نبوى ظهور و بروز یافت:
(مانند خود مردم و متن مردم زندگى کرد. با آنها نشست و برخاست کرد, با غلامان و طبقات پایین جامعه دوستى و رفاقت کرد. با آنها غذا مى خورد, با آنها مى نشست, با آنها محبت و مدارا مى کرد. قدرت, او را عوض نکرد, ثروت ملى, او را تغییر نداد, رفتار او, در دوران سختى و در دورانى که سختى بر طرف شد, فرقى نکرد.)/53
نمونه دیگر را مى توان در اخلاق جنگ یاد کرد. نبردهاى عهد جاهلى (چه در جزیرة العرب و چه در فراسوى آن) فاقد مرامنامه اخلاقى بود. جنگ, مجوّز مطلق بود. هر رفتارى که در فضاى غیر جنگى, ممنوع و یا ناپسند بود, در فضاى نبرد مجاز و مشروع مى نمود. از این روى, جنگهاى بشرى, آکنده از کثافات اخلاقى بودند و عمیق ترین لایه هاى حیوانى را به نمایش عام در آوردند. جنگهاى قبیله اى گسترده و پیاپى در سرزمین حجاز اوضاع و احوال بس دلخراشى پدید آورده بودند. جنگها مصیبت انسانى بودند و از مصائب طبیعى موحش تر و پر صدمه تر. آسیبهاى فیزیکى و روانى آن دهه هاى پیاپى در بازماندگان جنگها چون خاطره اى تلخ نازدودنى مى ماند و دوباره در برهه اى دیگر سر برمى آورد و نبردى دهشتناک تر را سامان مى داد. در چنان روزگار و احوال, توصیه هاى نظامى چنین بود:
(از توصیه هاى پیغمبر در میدان نبرد و به افرادى که به جنگ مى رفتند, این بود که به زنان و کودکان رحم کنند, با رزمندگان دشمن هم مردانه رفتار کنند. آب را بر روى آنها نبندند, غذا را از آنها منع نکنند. اگر کسانى تسلیم شدند, تسلیم آنها را قبول کنند. حتى در بحبوحه میدان جنگ, اگر کسى اظهار کرد که به اسلام گرویده و اسلام را قبول کرده, از او قبول کنند, یعنى به کلى دور از حالت انتقام گیرى و خشونت.)/75
جهت گیریهاى معرفتى ـ ایمانى
پیامبر(ص) تمدنى را پایه گذارد که در آن دانش و معرفت, جایگاه ویژه اى داشت. تعقل, تدبیر, تعلیم و تعلم و ده ها واژه همگرا, از واژگان کلیدى تمدن نو بنیاد اسلامى بود. هم در متن وحى و هم در تفسیر و هم در عینیت اجتماعى, تفکر و فرهنگ با تأکیداتى بایسته مورد اهتمام بودند.
(پیامبر اکرم(ص) نظامى را به وجود آورد که خطوط اصلى آن چند چیز بود. اول معرفت شفّاف و بى ابهام… همین معرفت بود که به علم و علم اندوزى منتهى شد و جامعه اسلامى را در قرن چهارم به اوج تمدن علمى رساند.)/199
سازوارى پیام نبوى با نیازهاى درونى انسان, در سرعت فراگیرى تمدن اسلامى, بس اثرگذار بود. دعوت به دانستن پیامى همخوان با نهاد و فطرت آدمى بود. در روزگارانى که نظامهاى استبدادى و طبقاتى (از ایران تا هند و…) از گسترش دانش جلوگیرى مى کردند و علم و شبه علم را در انحصار طبقات فرا دست مى خواستند, پیام محمد(ص) با (اقرأ) آغاز شد و با تکریم دانش و قلم همراه گردید:
(آن چه پیغمبر به آن دعوت کرد, همان چیزهایى است که بشر در همه دوره هاى تاریخ زندگانى به آن نیازمند است. پیغمبر, انسان را به علم دعوت کرد. اولین آیات قرآن, تجلیل از علم است (اقرأ باسم ربک الذى خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربّک الاکرم. الذى علّم بالقلم.) ابتدا تعلیم را مطرح کرد, دانش, وسیله نجات و رستگارى انسان است که به زمان و مکانى خاص بستگى ندارد و مربوط به همه دوره هاى زندگى بشر است.)/122
تمدن نوبنیاد, به جاى تأکید بر تقلید و اعتماد, بر تعقل و آموزش تأکید ورزید. با برافراشتن رایت علم آموزى, نهضت وسیعى در محیط بیگانه از دانش آموختگى پدیدار شد. این موج وسیع نه در مرحله زمانى تلاقى تمدنى (که به نهضت ترجمه و … معروف است) بلکه در مبدأ تکوین تمدنى شکل یافت. به عبارتى دیگر, نمادهایى چون آن چه در قرن سوم و چهارم رخ داد, ره آوردى از یک بذر مبارک بود که در عصر تمدن سازى کاشته شد و با مرور زمان, میوه ها و شاخ و برگ آن نمایان تر گردید.
(اسلام, یاد گرفتن را به عنوان یک فریضه براى همه مقرر داشته است. حداقل این است که هر کس باید واجبات دینى اش را بیاموزد و هر آن چیزى که انسان را به فراگیرى واجبات دینى کمک مى کند, به عنوان مقدمه اى واجب براى او واجب است. و بعد, هر آن چیزى که بتواند انسان را در فعالیت هاى زندگى و انجام وظایف بزرگش کمک کند, لذا فریضه فراگیرى تا بى نهایت ادامه دارد.)/107
بدین گونه بود که پیام اسلام, دائره دانش و معرفت مى گردید, از آن آغاز مى شد و به آن مى انجامید. این مدار مقدس, مبناى عمل اجتماعى نیز بود. فرد قرار نبود که با زور و یا اعتماد کورکورانه در مسلخ عمل اجتماعى قرار گیرد و تبدیل به ابزار قدرت, شیخوخیت و… شود. فرد و جامعه در فرایند آگاهى و آگاهى بخشى در تعهدات اجتماعى جاى مى یافتند و به ایفاى نقش مى پرداختند.
(در نظام نبوى, پایه همه چیز, دانستن و شناختن و آگاهى و بیدارى است. کسى را کورکورانه به سمتى حرکت نمى دهند. مردم را با آگاهى و معرفت و قدرت تشخیص, به نیروى فعال ـ نه نیروى منفعل ـ بدل مى کنند.)/همان
پیامبر(ص) دانش درست را مبناى باورسازى قرار داد و با جدیت و تلاش به تصحیح و تحکیم عقیده پرداخت. اصلاح باورهاى نادرست و تثبیت و درونى سازى باورهاى صحیح, کانون و مبدأ دعوت نبوى بود. (اول باید عقاید و اندیشه هاى صحیحى وجود داشته باشد, تا این نظام بر پایه آن افکار بنا شود. پیغمبر(ص) این اندیشه ها و افکار را در قالب کلمه توحید و عزت انسانى و بقیه معارف اسلامى, در دوران سیزده ساله مکه تبیین کرد. بعد هم در مدینه…)/196 مدل دعوت نبوى و تمدن اسلامى, بر عقیده درست و باور مؤمنانه متکى بود. این مدل, با نگره هاى فیلسوفانه (که بر محور فعالیت ذهن و عقل قرار دارند) و یا فعالیتهاى سلطه گرایانه و زورمدارانه (که بر شبه باورها استوارند) و… تفاوتهاى روشنى داشته و دارد. در تعالیم نبوى, باور صادق جازم ـ که از آن به یقین یاد شده است ـ جایگاه ممتازى دارد و فعالیت پیامبر در مکه و مدینه, آن بود که باورسازى, به درستى اتفاق افتد. در این میان, توحید, بیت الغزل دعوت نبوى بود. پیامبر(ص) کوشید بن مایه هاى توحیدى را در باور انسانها بارور سازد و زنگارهاى شرک و چندگانه پرستى را بزداید. این اهتمام را باید رازگشایى کرد. براستى چرا در آن سطح و عمق, دعوت به توحید در تعالیم پیامبر اسلام(ص) جاى دارد؟ (بعثت نبى اکرم در درجه اول, دعوت به توحید بود. توحید, صرفاً یک نظریه فلسفى و فکرى نیست, بلکه یک روش زندگى براى انسانهاست خدا را در زندگى خود حاکم کردن و دست قدرتهاى گوناگون را از زندگى بشر کوتاه نمودن)/109 اصل توحید, در هندسه تعالیم اسلام, نقطه کانونى بود. هر آموزه دینى, با آن پیوند داشت, از آن برمى خاست و با آن داورى مى شد. توحید, نه تنها سازگار سازى درون آدمى با مبدأ وحدت ساز بود, که نفى تکثرات خودساخته اجتماعى به سود وحدت مطلق نیز بود. در این تفسیر,آدمى در درون و برون, جلوه اى از وحدت ممتاز و متمایز را مى بیند و در فراسوى تعیّنات برساخته, آفتاب حق و حقیقت را شهود مى کند.
(شاید بتوان گفت که هدف از همه زحماتى که پیغمبر اکرم و بزرگان دین و انبیاى الهى, علیهم الصلاة و السلام, متحمل شده اند, استقرار ولایت الهى بوده است…. در باب ولایت, دو قلمرو اساسى هست. یکى قلمرو نفس انسانى است که انسان بتواند اراده الهى را بر نفس خودش ولایت بدهد… مرحله دوم این است که محیط زندگى را در ولایت الله داخل کند. یعنى جامعه با ولایت الهى حرکت کند. هیچ ولایتى ـ ولایت پول, ولایت قوم و قبیله, ولایت زور, ولایت سنتها و آداب و عادات غلط نتواند مانع از ولایت الله شود.)/113
پیامبر(ص) با تأکید بر ایمان توحیدى توانست جهشى را در دگردیسى فردى و اجتماعى به وجود آورد و تمدن اسلامى را بر قاعده این ایمان استوار, سامان دهد.
(انگیزه و موتور پیشبرنده حقیقى در نظام نبوى, ایمانى است که از سرچشمه دل و فکر مردم مى جوشد و دست و بازو و پا و وجود آنها را در جهت صحیح به حرکت در مى آورد.)/205
مدل سازى در نظام سیاسى
پیامبر(ص) کوشید تا آمیزه توفیق مند دیانت و سیاست را عینیت بخشد. غیاب حضور دین در عرصه ٌ سیاست از یک سو و حضور فریب کارانه دین در عرصه سیاست از سوى دیگر, دو معضل تاریخى بشریت بوده اند, هر یک در طول تاریخ, صدمه هاى سنگین بر عرصه زندگى جمعى و فردى انسانى وارد ساخته اند. در غیبت دیانت, سیاست بى مهارهاى اخلاقى ـ دستورى در کام سلطه جویان بود و در حضور سالوسانه دیانت, اغوا و فریب تهیدستان و مستضعفان با نام دین و مقدسات انجام شد. تنها در دوره هایى کوتاه از تاریخ بشرى مانند دوران فرمانروایى پیامبران بنى اسرائیل: داود و سلیمان و … عینیت بخشى از دیانت و سیاست, نمودى عینى و موفق یافت. پیامبر(ص) به عنوان آخرین پیام آور, این فرصت تاریخى را یافت که مدل ترکیب سازى دین و سیاست را نمود خارجى بخشد و فاصله عرصه دین و سیاست را در نگره هاى ذهنى کاهش دهد و در یک مدل عینى, الگویى فراتاریخى براى (حکومت دینى) پدید آورد.
(نبى مکرم اسلام در آغاز هجرت, در اولى که توانست خود را از دشواریهاى مکه نجات دهد, اولین کارى که کرد, سیاست بود. بناى جامعه اسلامى, تشکیل حکومت اسلامى, تشکیل قشون اسلامى, نامه به سیاستمداران بزرگ عالم, ورود در عرصه سیاسى عظیم بشرى آن روز.)/240
پیامبر(ص) در شکل دهى (مدینه فاضله) بر چند اصل تأکید فرمود: 1. اصل مشورت: در نظامهاى امپراتورى, استبدادى, اشرافى, قبائل و… که نظامهاى شناخته شده سیاسى آن روزگار بودند, توده هاى مردم در ساخت و ساز نظام سیاسى حرمت و اعتبارى نداشتند. در دموکراسى ترین نظامهاى سیاسى باستانى, بخش وسیعى از مردم در آفرینش و شکل دهى و تصمیم سازى سیاسى, هیچ گونه جایگاهى نداشتند. اما پیامبر اسلام(ص) على رغم پشتوانه غیبى و اعتماد بى سابقه و گسترده مردمى, به آرا و دیدگاه هاى (امت) توجه داشت و به آن در تصمیم هاى خرد و کلان اهمیت مى داد.
(پیغمبر اکرم… از مردم نظر مى پرسید, به وسیله مردم, دین خدا و شوکت الهى را توسعه مى داد, با مشت مردم, دشمنان خدا را مى کوبید. یک حکومت مردمى به معناى واقعى کلمه.)/211
اصل مشورت و شورا, در زندگانى سیاسى پیامبر(ص), اصل تشریفاتى و حاشیه اى نبود, بلکه مبنایى بنیادین براى تصمیم گیرى بود. حکومت نبوى, پیشتاز مدل دموکراسى مستقیم و اخذ آراء از شهروندان در مسائل مهم حکومتى بود. نمونه اى از این رجوع به آراى عمومى را در غزوات احد, احزاب و… مى توان یافت. و صد البته نمونه ها بس فراتر از آن بودند:
(اسلام,منادى و پیشرو برپایى حکومتهاى مردمى و شوراى در چارچوب وحى و قوانین الهى است. پیامبر گرامى اسلام, به فرمان الهى ( و شاورهم فى الامر) در مهمات حکومتى مشورت مى فرمودند و حتى در صورت غلبه رأى جمع بر نظر مبارک ایشان, در مواردى به نظر اصحاب عمل مى کردند. شاید بتوان گفت که این امر یکى از رموز پیشرفت سریع و بى سابقه مسلمین در آغاز تاریخ اسلام بوده است.)/70
2. عدالت باورى: اصل عدالت سیاسى, از مبدأ (عدالت الهى) تغذیه مى کند و خداوند عادل و جهان عدل, نظام اجتماعى عادلانه را بر مى طلبد. از این روى, شاید بتوان گفت که اصل عدالت سیاسى و اجتماعى, کانون نظام سازى اسلامى است. نظامهاى سیاسى در سنجش با عدالت, مشروعیت دارند و یا از ایشان سلب مشروعیت مى شود.
(اگر در دنیا, دو نقطه وجود دارد که یکى نقطه ٌ عدل و یکى نقطه ظلم است و هر دو هم غیر اسلامى اند, اسلام به آن نقطه عدل, و لو غیراسلامى, توجه موافق دارد. پیغمبر اکرم(ص) خودش مهاجرین را به حبشه فرستاد. یعنى آنها را در پناه یک پادشاه کافر, به خاطر عدل, قرار داد.)/51
جامعه جاهلى, در بى عدالتى غوطه ور بود; ظلم و بیداد بر فضاى جهان سلطه یافت و ظلمت متراکم را پدید آورد. در این شرایط واحوال بود که هدف بعثت, تأمین عدالت قلمداد شد: (لیقوم الناس بالقسط):
(این طور نبود که گاهى یک نفر ظلم کند, بناى نظام جامعه بر ظلم و تبعیض و زورگویى قوى به ضعیف بود. زورگویى مرد به زن, زورگویى ثروت مند به بى پول بود. زورگویى ارباب به برده بود. باز همان اربابها, به نوبه خودشان, زورگوییهاى سلاطین و صاحبان قدرت را قبول مى کردند. زوراندر زور بود. یکسره زندگى مردم, ظلم و تبعیض و زورگویى بود. این, خصوصیت زندگى جاهلى است. هر جا این طور باشد, جاهلى است.)/98
با این نگرش و تحلیل, (عدالت) در مدل نظام سیاسى اسلامى, اصل کانونى شد. فاصله نظام اسلامى و زندگى جاهلى, با شاقول (عدل) سنجیده شد و حکومت و سیستم اجتماعى, در قرب و یا بعد با عدالت, مورد تمجید و نکوهش قرار گرفت. عدالت, در اضلاع متنوع آن, تبیین و تفسیر گردید و مبناى دولت سیاسى و عمل اجتماعى شد:
(خط اصلى دوم, عدالت مطلق و بى اغماض بود. عدالت در قضاوت, عدالت در برخورداریهاى عمومى و نه خصوصى ـ امکاناتى که متعلق به همه مردم است و باید بین آنها با عدالت تقسیم شود ـ عدالت در اجراى حدود الهى, عدالت در مناصب و مسؤولیت دهى و مسؤولیت پذیری… در زمان پیامبر, هیچ کس در جامعه اسلامى از چارچوب عدالت خارج نبود.)/199
3. انسجام اجتماعى: مدل سیاسى حکومت پیامبر(ص) بر اساس ایجاد همگرایى اجتماعى و مقابله با نقاط واگرایى بود. در جامعه جاهلى جزیرةالعرب, که قبایل و ادیان گوناگون در آن, موجب تفرق و تعصب قومى و دینى شده بود, نواى اسلام و حکومت پیامبر, بر همدلى و همراهى بود:
(اگر انسان هر واقعه اى را جداگانه حساب کند, چیزى ملتفت نمى شود باید نگاه کند و ببیند ترتیب کار چگونه است; چطور همه کارها مدبرانه, هشیارانه و با محاسبه صحیح انجام گرفته است. اول, ایجاد وحدت است. همه مردم مدینه که مسلمان نشدند, اکثراً مسلمان شدند و تعداد بسیار کمى هم نا مسلمان ماندند… پیغمبر اکرم یک میثاق دسته جمعى عمومى ایجاد کرد… اقدام بعدى بسیار مهم, ایجاد اخوت بود. اشرافى گرایى و تعصبهاى خرافى و غرور قبیله اى و جدایى قشرهاى گوناگون مردم از یکدیگر, مهم ترین بلاى جوامع متعصب و جاهلى آن روز عرب بود. پیغمبر با ایجاد اخوت, اینها را زیر پاى خودش له کرد.)/82
4. مهرورزى با شهروندان: نظام تأسیس اسلامى, با خشونت و غلظت قبیلگى و استبدادى, همراه نشد; گرچه در دوره هاى تحریف و انحراف, رگه هایى غلیظ و رقیق از تندخویى و بدویت, خود را نمایاند, اما در عهد تأسیس و در دوره ٌ حضور, خالى از هرگونه تأثیر و تأثّر از زیست بوم خویش بود. مهر و رحمت, حلقه اتصال رهبرى و مردم در حکومت نبوى بود.
(آن مردمى که ده سال با او زندگى کردند, روز به روز محبت پیغمبر و اعتقاد به او در دلهایشان عمیق تر شد وقتى در فتح مکه, ابوسفیان مخفیانه و با حمایت عباس ـ عموى پیامبر ـ به اردوگاه آن حضرت آمد تا امان بگیرد صبح دید که پیغمبر وضو مى گیرد و مردم اطراف آن حضرت جمع شده اند تا قطرات آبى را که از صورت و دست ایشان مى چکد, از یکدیگر بربایند. گفت: من کسرى و قیصر ـ این پادشاهان بزرگ و مقتدر دنیا ـ را دیده ام, اما چنین عزتى را در آنها ندیده ام.)/52
5. سیاست خارجى مقتدر و منعطف: حکومت نوبنیاد اسلامى, با ستیزه جویان گوناگون رو به رو شد. مدل ارتباطى پیامبر با دشمنان, مخالفان, بى طرفان و … درس آموز بود. ایشان, با برخى از غیر مسلمانان, پیمانهاى درازمدت داشت و به آن وفادار بود.
(پیامبر اکرم, در حدیبیّه با کفار قریش قرارداد بستند. حتى با بعضى کفار قرارهاى بلند مدت داشتند… این موضوع در خود قرآن هم مشخص است, (لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرُّوهم و تُقسطوا الیهم); آن کفارى که با شما مسأله و دعوا و سابقه سویى ندارند و به شما ظلم نکردند و اخراجتان نکردند, شما مى توانید با آنها ارتباطات حسنه داشته باشید.)/68
پیامبر(ص) مبناى نظام ارتباطى خود را بر اساس احترام به قراردادها, قرارداد و بر (وفاى به عهد) به عنوان یک اصل اخلاقى لازم الاجرا در حکومت دارى تأکید ورزید. او, هیچ گاه تابع وسوسه هاى سیاست بازان قرار نگرفت و اقدام به پیمان شکنى ـ حتى با دشمن ترین دشمنان ـ نکرد:
(از دیگر خلقیات حکومتى او این بود که عهد نگهدار بود. هیچ وقت عهد شکنى نکرد. قریش با او عهدشکنى کردند; اما او نکرد. یهودیان بارها عهدشکنى کردند, اما او نکرد.)/46
آستانه تحمل پیامبر(ص) در برابر مخالفان و دشمنان, بسیار در اوج بود. رحمت و حکمت او چندان گسترده بود که به سرعت از (عصبیت ) به (عصبانیت) و از آن به خشونت و … گرایش نیابد. تدبیر متکى بر رحمت چنان بود که دشمن ترین دشمنان را نیز تحمل کرد و یا در شرایط قدرت, به بخشش و چشم پوشى از آنان گذشت:
(بعضى از دشمنان , دشمنانى بودند که دشمنى شان عمیق بود. اما پیامبر(ص) اگر مى دید خطر عمده اى ندارند, کارى به کارشان نداشت و نسبت به آنها آسان گیر بود. بعضى دشمنان هم بودند که خطر داشتند; اما پیامبر آنها را مراقبت مى کرد و زیر نظر داشت, مثل عبدالله بن ابى. عبدالله بن ابى ـ منافق درجه یک ـ علیه پیامبر توطئه مى کرد, لیکن پیامبر فقط او را زیر نظر داشته, کارى به کار او نداشت و تا اواخر عمر پیامبر هم زنده بود … وقتى مکه را فتح کرد, چون دیگر خطرى از ناحیه آنها نبود, حتى امثال ابى سفیان و بعضى بزرگان دیگر را نوازش هم کرد.)/56
صدالبته, نظام نبوى, ساده لوحى و وادادگى در مقابل دشمنان را توصیه نداشت و تحمل و مدارا در نظام سیاسى اسلامى, به معناى غفلت و تغافل نبود: (قرآن درباره اصحاب پیامبر مى فرماید: ( اشدّاء على الکفار رحماء بینهم); اینها در مقابل کفار ـ یعنى همان دشمنانى که صف بسته اند, شدیدند. مراد از کفار, آن یهودى و مسیحى نبود که زیر سایه پیغمبر در مدینه زندگى مى کردند… به کفارى مى گوید که یا مثل کفار قریش به طور دائم علیه اسلام و مدینه اسلامى در حال تحرکات نظامى بودند… (اشدّاء) یعنى چه؟ اشدّاء یعنى با استحکام مطلق, درباره آهن مى گوید: (فیه بأس شدید) شدید است یعنى مستحکم است. شدت در این جا به معناى ظلم نیست, به معناى خونریزى هم حتما نیست, به معناى استحکام است. یعنى این خاکریز نباید شل و نرم باشد, این دیوار نباید رخنه داشته باشد.)/66
6. نظم و قانون گرایى: مدینه سازى در جامعه اى بدوى, کارى آسان و سهل نمى نمود, بیسوادى و خصلتهاى بدوى, گونه اى گریز از نظم و انضباط و قانون اجتماعى را طبیعى مى کرد و مسیر مدنیت و تمدن سازى را دشوارتر و دشوارتر مى ساخت. اما پیامبر, در همان محیط کوچک, توانست قواعد مدنیت را پایه ریزى کند: (مدیریت اجتماعى و نظامى او در حد اعلا بود و به همه کارها سر مى کشید البته جامعه, جامعه کوچکى بود, مدینه بود و اطراف مدینه و بعد هم مکه و یکى دو شهر. اما به کار مردم اهتمام داشت و منظم و مرتب بود. در آن جامعه بدوى, مدیریت و دفتر و حساب و محاسبه و تشویق و تنبیه را در میان مردم باب کرد.)/73 در شکل دهى به (مدینةالنبى) پیامبر بر (اجراى بى اغماض قانون) تأکید کرد و بذر مدنیت را که قانون گرایى است, در محیط بدوى قانون گریز کاشت و پرورد. و این تحول اجتماعى, بس عظیم و سترگ بود: (او حافظ و نگهدارنده ضابطه و قانون بود و نمى گذاشت قانون ـ چه توسط خودش و چه توسط دیگران ـ نقض شود. خودش هم محکوم قوانین بود… وقتى در جنگ بنى قریظه چند نفر از امهات مؤمنین… به پیامبر عرض کردند: یا رسول الله! این همه طلا و این همه ثروت از یهود آمده, یک مقدار هم به ما بدهید; اما پیامبر با این که زنها مورد علاقه اش بودند… حاضر نشد به خواسته شان عمل کند… بعد که زیاد اصرار کردند, پیامبر با آنها حالت کناره گیرى به خود گرفت و یک ماه از زنان خودش دورى کرد که از او چنان توقعى کردند.)/55
7. جوان گرایى و مقابله با شیخوخیت: جامعه بدوى, در سلسله مراتب اشرافى و نیز سنّى طبقه بندى مى شد. در میان قبیله ها, قبیله هایى احساس برترى داشتند و در یک قبیله, تیره هایى اشراف قبیله بودند و درمیان اشراف قبیله, شیوخ ایشان, ممتاز بودند. در چنان سلسله مراتب مقدس! نظام نبوى, کلیشه شکنى داشت و در تفویض مناصب (فرماندهى غزوات, جانشینى در مدینه و…) پیامبر تابع آن عرف دیرین نشد و با این تصمیم و اقدام, زمینه بروز و ظهور خلاقیتهاى گسترده را در صحنه مدیریت اجتماعى پدید آورد:
(پیامبر اکرم درباره جوانان توصیه کرده است; با جوانان انس گرفته است و از نیروى جوانان براى کارهاى بزرگ استفاده کرده است… شما امیرالمؤمنین را فقط به عنوان یک چهره دوران چهل ساله و پنجاه ساله و شصت ساله نبینید, درخشش آن حضرت در دوران جوانى, همان الگوى ماندگارى است که همه جوانان مى توانند آن را سرمشق خودشان قرار دهند… پیامبر اکرم, نه فقط از کسى مثل على, بلکه در دوران ده سال و چند ماه حکومت خود از عنصر جوانى و نیروى جوان حداکثر استفاده را کرده است.)/69
8. پایگاه مردمى حکومت: نظام سیاسى نبوى مردم مدار بود. در پیوند با مردم, معنى یابى و هویت سازى داشت.مهرورزى با مردم, حضور مردم در تصمیم گیریها و تصمیم سازیهاى حاکمیتى و… تنها جلوه هایى از بنیادى اساسى تر بود. در تبیین و تفسیر مقام معظم رهبرى با گویایى و ژرفایى, زوایاى آن را مى یابید:
(ولایت, معناى عجیبى است. اصل معناى ولایت, عبارت از نزدیک بودن دو چیز با یکدیگر است. وقتى که دو ریسمان محکم به هم تابیده مى شوند و جدا کردن آنها از یکدیگر به آسانى ممکن نیست, آن را در عرب (ولایت) مى گویند. ولایت یعنى اتصال و ارتباط و قرب دو چیز به صورت مماس و مستحکم با یکدیگر. … اسلام حکومت را با تعبیر ولایت بیان مى کند… معناى آن این است که در نظام سیاسى اسلام, آن کسى که در رأس قدرت قرار دارد و آن کسانى که قدرت حکومت بر آنها در اختیار اوست, ارتباط و اتصال و پیوستگى جداناپذیرى از هم دارند… هر حکومتى که این طور نباشد ولایت نیست; یعنى حاکمیتى که اسلام پیش بینى کرده است, نیست… اگر کسانى باشند که رابطه آنها با مردم, رابطه ترس و رعب و خوف باشد ـ نه رابطه محبت و التیام و پیوستگى ـ این ولایت نیست. اگر کسانى با کودتا سر کار بیایند, این ولایت نیست. ولایت آن وقتى است که … یک ارتباط نزدیک, صمیمانه, محبت آمیز و همان طورى که در مورد خود پیامبر وجود دارد, یعنى (بعث فیهم رسولاً من انفسهم…) باشد.)/219
9. صداقت حکومت: نظام نبوى, بر اصل راستى و صداقت بنا نهاده شده. سیاست و تدبیر را در دو دوزه بازى و دروغ گویى و ریاکارى و فریب مردم ندید, بلکه راه ماندگارى و دیرپایى را در گفتار و کردار صادقانه با مردم یافت. على رغم تفسیر متعارف, که سیاست موفق در دغلکارى است, او سیاست را در درستکارى تعریف کرد و توفیق مندى آن را در دوره اى کوتاه و در گستره جهانى نمایاند.
(زندگى ده ساله پیغمبر, زندگى عجیبى است. واقعاً مجموعه متراکمى است که متأسفانه بسیارى نمى دانند. من مى خواهم بگویم که صداقت, نشانه آن بینش توحیدى است, این صداقت را در عمل و در گفتار همیشه حفظ کنید. هیچ رویه اى, هیچ روش سیاسى اى و هیچ مانور سیاسى اى نمى تواند به قدر صداقت جاذبه ایجاد کند و دلها را متوجه خود کند.)/41
در پایان, یادآور مى شویم: این مختصر, بیان موجزوار از روایت (نیّراعظم) بود. نگاهى که شاید توانسته باشد منظرى بنیادین و ضرورى را در نوع نگرش به حیات نبى مکرم ایجاد کند و مقدمه اى براى مطالعات و پژوهشهاى گسترده تر را فراهم سازد. بى تردید, سطح مطالعات خرد و یا پراکنده با تمامى فواید و ارجمندى, قادر نیست که (بعثت نبوى) را به یک (بعثت مدام) تبدیل کند و فاصله و انحطاط را به اعتلا و تفوق تمدنى برساند. این مهم, تنها در گرو نگرش به رخداد بیست و سه ساله, به عنوان یک الگوى فراتاریخى است که بتواند مقتدا و الگوى نظرى ـ عینى براى خیزش مجدد ـ و صدالبته متناسب دگرگونیهاى زمان و مکان ـ باشد.
|